زردها بیهوده قرمز نشدند،
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما، آسمان پیدا نیست
گرته روشنی مرده ی برفی همه کارش آشوب
بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار
من دلم سخت گرفته است از این میهمان خانه ی مهمان کش روزش تاریک،
که به جان هم نشناخته انداخته است،
چند تن خواب آلود،
چند تن ناهموار،
چند تن ناهوشیار،
چند تن خواب آلود .....
❄
آخرین حضور ۱ ماه یک روز قبل
عضویت از 9 سال 2 ماه قبل