Farzad Cambiassoا.بامداد شاعری از جنس ازادی که ارادت خاصی بهش دارم ممنون
..........................................................................................................
میعاد
در فراسوي مرزهاي تنت تو را دوست ميدارم.
آينهها و شبپرههاي مشتاق را به من بده
روشني و شراب را
آسمان بلند و كمانگشاده پل
پرندهها و قوس و قزح را به من بده
و راه آخرين را
در پرندهئي كه ميزني مكرركن.
در فراسوي مرزهاي تنم
تو را دوست ميدارم.
در آن دور دست بعيد
كه رسالت اندامها پايان ميپذيرد
و شعله و شور تپشها و خواهشها
به تمامي
فرو مينشيند
و هر معنا قالب لفظ را وا ميگذارد
چنان چون روحي
كه جسد را در پايان سفر،
تا به هجوم كركسهاي پايانس وانهد..
در فراسوهاي عشق
تو را دوست ميدارم،
در فراسوهاي پرده و رنگ.
در فراسوهاي پيكرهايمان
با من وعده ديداري بده.