مطلب ارسالی کاربران
نقدی بر اسلامی گری افراطی وباستان پرستی(1)
ابتدا از همه خوانندگان این مقاله خواهش می کنم که قبل از قضاوت سریع، کل آن یعنی شماره بعدی اش را هم بخوانند ودر آنجا (یعنی نقدی بر اسلامی گری افراطی وباستان پرستی 2)نظراتشان را به اشتراک بگذارند.
بحث اصلی این مقاله در مورد شخصیت فرهنگی ایرانیان امروز ودر واقع فاصله گرفتن از فرهنگ های بومی ومذهبی،چند فرهنگی بودن(چند بعدی بودن)این ملت از نوع تعارضات وتک بعدی بودن هرفرد است.
به واقع چرا این همه تناقض درافکار عمومی نسبت به فرهنگ یکپارچه ودر واقع ایرانی-اسلامی مردم وجود دارد؟
ابتدا مثال هایی از این باب جهت روشن شدن افکار میزنم.بد نیست سری به موضوع باستان پرستی(به قول متجددین) ویا موضع مقابلشان یعنی اسلامیون افراطی بزنیم.در این جامعه بسیاری از افراد در یکی از این دو گروه قرار می گیرند و روزانه مطالب و مقاله هایی چند در سایت های مختلف ،از این دست نگاشته میشود.از فرم نیمه حرفه ای اش بگذریم، دیگر میبینیم این افکار در کوچه وبازارنیز نفوذ کرده است.خب چیزی که در وهله ی اول به آن می رسیم ،نوع نگاه وبرخورد نسبت به این موضوع است که ما کمتر به آن توجه داریم.دیگر طوری شده که موضوعاتی از این دست درجامعه واذهان عمومی کاملأ ازهم تفکیک شده واین خود علل بسیاری دارد ونمی توان یک علت برای آن متصور شدوهمه چیز را گردن یک موضوع انداخت که باز هم متأسفانه مردم ما این گونه فکر می کنند.
زیاد واضح توضیح ندادم.بگذارید مثالی بزنم.چندی پیش به خانه یکی افراد فامیل مهمانی رفته بودم.از همان بدو ورود،روبرویم روی دیوار تابلویی دیدم که رویش نوشته بود:گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک.عبور کردم وبه سمت مبل هارفتم.دومرتبه پشت سر مبل ها،روی دیوار تابلویی زده بود که رویش نقشه ای بزرگ از امپراطوری هخامنشی در زمان داریوش اول کشیده شده بود و کنارش نیز تابلویی با نقش سرباز هخامنشی قرار داشت.نشستم وخواستم به تلویزیون نگاه کنم که روی میز تلویزیون مجسمه ای بدل ازمنشور حقوق بشر کوروش را دیدم.اندکی بعد هم خود میزبان که از آشنایان نزدیک من است،حرف از تاریخ2000و اندی پیش میزد ومرتب حال را با آن زمان مقایسه میکرد.
به عنوان مسلمان هیچ تابلویی از آیات قرآن یا...دیده نمی شد.اما شعار زرتشتیان روی تابلو خود نمایی می کرد.ابتدا بگویم که چنین تابلویی هیچ ایرادی ندارد وبنده هرگز قصد زیر سوال بردن چنین افکاری را ندارم ونخواهم داشت.فقط با توجه به شناختی که از آن شخص دارم آن مطلب را گفتم ودر ضمن هدف دیگری دارم.حرف من این است:چرا اینقدر بیگانه؟به واقع چرا؟
از مورد قبلی افراطی تر هم دیدم.نزد یکی ازآشنایان دورمان رفته بودیم.تمام چیز های مورد قبلی را داشت.اما این شخص پا را فراتر از دولت وحکومت وقت گذاشته بود تا حدی که وجود امام زمان(عج)را زیر سوال می برد.وتمام احادیث و کتبی که امثال شیخ بهایی ها وعلامه مجلسی هابا استناد به امامان وشجره نامه های طولانی وموثق آورده بودند را دروغین می خواند.ایشان ازجمله افرادی بودندکه هر روز اوقات فراغتشان را پشت ماهواره می گذراندند وحرف های مغرضانه ی به قول خودشان ایرانیان اصیل خارج از کشور راگوش فرا می دادند و بدون هیچ سند ومدرکی قبول میکردند.من هرگز جوابی به ایشان ندادم چون اهل منطق نبودند وبا حرف من هرگز تغییری نمی کردند والبته چنین حرف های سبک وتوخالی ای نیازبه جواب ندارند.چون چطور کسی نمی تواند کتب قرن های بعد از اسلام وحتا صدر اسلام را باور کندوآن ها را غیر واقعی می داند،منابع مربوط به3-2هزار سال پیش را به راحتی قبول میکند.با اینکه بسیاری از این کتب نوشته دست خارجیان است وآثار کمی از تاریخ آن سایل ها در دست است.جواب ساده است چون این قبیل افراد نیامدند جواب بگیرند و فقط قصد کوباندن دارند.
که این خود باز میگردد به تلاش های عده ای در پشت پرده که سعی در تخریب مقدسات و مذاهب دینی دارند.که این خود باز عاملان دیگری از جمله حکومت وقت،کم شدن سطح تحقیقات،نقش کم رنگ رسانه ها ونقش پر رنگشان در بزرگ نمایی ولاپوشلنی هاوصدالبته خود مردم به دلیل زود باوری و... دارد که توضیح وتشریح آن ها از حوصله و هدف این مقاله خارج است.
بابسیاری از این دست افراد برخورد داشتم.قریب به اتفاقشان ایران باستان را فوق العاده طلایی(البته کامل رد نمی کنم)می دانند.همه شان شروع مشکلات را از حمله ی اعراب به قول خودشان سوسمارخور و وحشی می دانند ومی گویند اگر اعراب یران را نمی گرفتند اوضلع اکنون این طوری نبود.اولأ حالا که حمله کردند وما نمی توانیم درباره ی اتفاقی که هزار وسیصد سال پیش به وقوع پیوسته است کاری بکنیم.پس بهتر است وضع حال را طوری نگه داریم که دوباره به ما حمله کنند.درضمن کشور هایی مثل شیلی،مالی و...که عرب ها به آن ها حمله نکردند بی مشکل اند؟وهمه ی بدبختی ها برای ایرانی ها ازمسلمانی ماند؟نمی گویم هیچ کدام از وقایع تاریخی بی تأثیر بوده،می گویم این حوادث برای همه ی ملت ها به وقوع پیوسته.طرف دیگر قضیه تقابل وعکس العمل با آن است که سرنوشت شخص یا ملت را تعیین می کند.
اگر همه چیز درآن دوران به خیال عده ای طلایی،منحصر به تعدادی مغ از اهورا بی خبر نبود که مانی پیدا نمی شد،مزدک پیدا نمی شد.مزدک وقتی دید اشراف اراضی دهقانان را به زور می گیرندونابرابری در جامعه رواج پیدا کردهبرای رفع آن به قیام برخاست وسی سال جنگید وآن قدر فقیر وگرسنه وبی چاره دورش جمع شدند که قباد یکم به ناچار با او از در سازش درآمد.اگرعدالت در حداقل قبول مردم جامعه بود که کار مزدکاینقدر بالا نمی گرفت.همین مزدک مردم را به از بین بردن هوا های نفسانی وحسادت وکینه ودروغ دعوت میکرد.پس کل آن دوران منحصر به کوروش وامثالش نبود.
زمانی که اعراب با شعار برادری وبرابری به ایران ساسانی ونه متعلق به ایرانی حمله ور شدند،واقعیت ساده ی تاریخی این است که فشار های حکومت با بدبتی هایی که برای مردم فراهم کرده بود،زمینه ی خوش باوری را برای برابری عرب ها ازمدت ها قبل فراهم کردوتا آمدند،نژادپرستی وبرتری جویی دستگاه اموی احساس شد.اما کار از کار گذشته بود وراهی جز اطاعت باقی نماندواین ملت مجبور شد300سال دست وپابزندتابالاخره خلاص شود.
...