یک روز با هلنیو هررا
مردی که به جهان فوتبال بازی دفاعی را آموخت هلنیو هررا است و زمانی که قبول کرد با من مصاحبه کند در پوستم نمی گنجیدم.
برگرفته از کتاب فوتبال علیه دشمن
نوشته سایمون کوپر
ترجمه عادل فردوسی پور
فصل نهم: یک روز با هلنیو هررا
چهار سبک بازی در فوتبال وجود دارد.
1. فوتبال مبتنی بر توپ های بلند مثل بریتانیا
2. فوتبال جامع (Total Football) که آژاکس و در مقاطعی بارسلونا و میلان نشان می دادند.
3. فوتبال سرخوشانه احساسی برزیلی که البته خالص ترین نوع آن در مقطعی در آفرقای جنوبی دیده می شد.
4. کاتناچو، سیستمی دفاعی و ایتالیایی
کمتر تیمی فقط از فوتبال جامع یا فوتبال تنها مبتنی بر توپ های بلند استفاده می کند. معمولا تلفیقی از سبک های مختلف ارائه می شود. در افراطی ترین تیم های دفاعی هم یک بازیکن کناری خلاق می تواند برزیلی بازی کند. اما به هر حال هر تیمی در جهان به یکی از این سیستم ها گرایش بیشتری دارد. در فصل های دیگر کتاب سعی کرده ام توضیح بدهم چرا هلندی ها، بریتانیایی ها و برزیلی ها آن گونه بازی می کنند. در این فصل از شکل گیری کاتناچو پرسیده ام.
شبانه با قطار از رم به ونیز رفتم، تمام صبح شهر را گشتم و سعی کردم زیاد خرج نکنم. بعد همسر هررا را دیدم و او مرا به خانه شان که کاخی با معماری قرون وسطایی در یکی از کانال های ونیز بود برد. همسر هررا ژورنالیست مد است و معلوم بود چرا این خانه را انتخاب کرده است. آن جا زیباترین خانه ای بود که در عمرم دیده بودم، هر چند که هررا و پسرش قسمت عمده ای از شیشه های خانه را موقع بازی فوتبال توی خانه شکسته بودند. تزئینات داخل خانه ترکیبی نامتعارف از آثار و اشیای هنری قدیمی و کاریکاتورهای هررا بود که خیلی از آن ها یک جادوگر تصویرش کرده بودند. و او بارها به من یادآوری کرد که لقبش «جادوگر» بوده است.
هررا را هنگامی دیدم که در حال استراحت نیمروزی همراه تماشای کانال های ونیز بود. مردی خپل که با موهای خاکستری مرتبی که داشت در هفتاد و چند سالگی حداقل بیست سال کمتر نشانش می داد و البته رفتارش هم شصت سال جوان تر به نظر می رسید. او در آن زمان کارشناس فوتبال کانال تلویزیونی سیلویو برلوسکونی (Canale5) بود. زندگی اش فراز و نشیب های بسیار زیادی داشته است: (والدینم فقرایی از آندلس بودند، به همین دلیل به آرژانتین رفتند و آن جا به دنیا آمدم. اما در آرژانتین هم فقیر بودند. بنابر این وقتی چهار ساله بودم به مراکش رفتیم که آن موقع متعلق به فرانسه بود. مدرسه ام کاملا فرانسوی بود، جایی که الان فقط عرب ها حضور دارند) به نظر می رسید او متحیر است که چنین تغییر بزرگی باید بدون دخالت خود او به وجود آمده باشد: (از سن چهارده یا پانزده سالگی با عرب ها، یهودیان، فرانسوی ها و اسپانیایی ها بازی کردم. آن مدرسه، زندگی مرا شکل داد. هفده هجده ساله بودم که بخاطر بازی خوبم به پاریس رفتم.)
بعدها مربی شد و در دهه های 1950 و 60 مشهورترین مربی دنیا بود. در سه سال حضورش در بارسلون، دو جام حذفی و دو قهرمانی لیگ را به دست آورد، ولی پس از شکست بارسا برابر رئال مادرید و حمله ی هواداران به او در بیرون هتل محل اقامتش، مجبور به ترک بارسا شد. در اینتر او دو قهرمانی اروپا و سه قهرمانی لیگ را به دست آورد. در تیم های ملی اسپانیا و فرانسه و ایتالیا هم سابقه مربی گری داشت. اودر پاسخ به این سوال که در نظرسنجی چهره های مشهور ایتالیا چه رتبه ای بدست می آورد، پاسخ جالب داد: (بعد از سوفیا لورن دوم می شوم. آن هم فقط چون او زیباتر از من است) اوج موفقیت هررا در اینتر بود که جایگاه تاریخی اش را بدست آورد.
کاتناچو کلمه ای معادل سیستم دفاعی شده است. در زبان ایتالیایی این کلمه به معنای قفل است. در فوتبال معنای سیستمی را دارد که سوئیپر پشت مدافعانش باقی می ماند و تیم از روش یارگیری نفر به نفر استفاده می کند و به این روش دیوارهای محکمی مقابل دروازه ایجاد می کند و منتظر حمله حریف می ماند. شاید این روش فوتبالی خسته کننده باشد، ولی در جام جهانی دیده ایم که نتیجه بخش بوده است. خیلی کشورها از این سیستم استفاده می کنند، ولی این روش تخصص ایتالیایی هاست. آن ها جام جهانی 1982 را با سوئیپرشان گتانو شیرا فتح کردند، آن هم در شرایطی که از نیمه زمین خودشان تکان نمی خوردند. دلایل موفقیت این سیستم را در ایتالیا از هررا پرسیدم. آیا این به فرهنگ ایتالیایی مربوط است؟ به تاریخ آن ها؟ به فرهنگ فوتبال شان؟ این چیزها باعث شد کاتناچو در ایتالیا رشد کرد.
هررا می گوید: (من اولین بازیکنی بودم که به عنوان سوئیپر بازی کردم. در فرانسه بازی می کردم، و خب حدود سال 1945 بود. ما با این شیوه بازی می کردیم)
زمان اشغال فرانسه بود یا پس از آن؟ برای هررا، تاریخ ها فقط از حیث رویدادهای فوتبالی اهمیت دارند. شکل سیستم قدیمی W-M را روی پوشه ای کشید و توضیح داد: (15 دقیقه از بازی گذشته بود و ما 1-0 جلو بودیم) روی کاغذ، دفاع چپ را نشان می دهد و می گوید: (این من بودم. روی شانه هافبک چپ مان زدم و گفتم:"برو جای من را پر کن، من می روم پشت خط دفاع." آن بازی را بردیم و وقتی مربی شدم همیشه آن بازی را در ذهنم مرور می کردم.)
البته این ادعای هررا است. برایان گلنویل مفسر معروف فوتبال معتقد است کارل راپان، مربی سوئیسی بود که در دهه 50 کاتناچو را ابداع کرد. هررا زمانی به اینتر آمد که این تیم به نوعی با همان سبک بازی می کرد و در واقع او سیستم پایه را اصلاح کرد. جام های زیادی برد و این سیستم را در همه جهان جا انداخت.
او می گوید منطق پشت کاتناچو این است که در سیستم قدیمی W-M هنگامی که دو مهاجم به سمت تک مدافع مرکزی هجوم می آوردند، او درمانده می شد (همیشه در بازی های سخت، به خصوص بازی های خارج از خانه از سوئیپر استفاده می کردم)
گفتم: (اما کاتناچو در مقابل تیم های ضعیف تر هم کار آیی دارد)
هررا گفت: (حتی برابر تیم های بسیار ضعیف. اما جالب این است که تمام منتقدانم هم از سوئیپر استفاده می کردند! انگلیسی ها از همه بیشتر به من انتقاد می کردند ولی خودشان از رایت به عنوان سوئیپر استفاده می کردند)
البته نمی دانم منظورش استفاده بابی رابسون از مارک رایت در جام جهانی 90 بود (بابی رابسون در مقابل هررا سر تعظیم فرود می آورد) یا بیلی رایت در دهه 1950.
به هررا گفتم که او فوتبال را به یک بازی خسته کننده تبدیل کرد. گفت: (دلیل اصلی انتقاد از کاتناچو این است که اشتباه از آن استفاده می کنند) و شکل های دیگری روی کاغذ کشید و ادامه داد: (در سیستم من، این دو دفاع وسط جلوی سوئیپر یارگیر بودند، ولی بازیکنان کناری باید حمله می کردند) بعد با حرارت خط های بلندی از ناحیه دفاع رو به جلو کشید. (فاکتی، جاچینتو فاکتی، به خاطر حضور من در اینتر به آن شکل در حمله ها شرکت می کرد. وقتی فاکتی را در ترکیب اصلی گذاشتم، یک نوجوان بود. همه می گفتند: "وای چه ریسک بزرگی." ولی من گفتم این بازیکن روزی پیراهن تیم ملی ایتالیا را می پوشد) و او هفتاد بار بازوبند کاپیتانی ایتالیا را بر بازویش بست! (مربیانی که از من تقلید می کردند، اجازه نمی دادند دفاع های کناری شان حمله کنند و آن ها بودند که از کاتناچو به عنوان سیستمی دفاعی استفاده کردند) و سرش را به نشانه اندوه تکان داد.
اما چه کسی این ایده را به او داد؟ گفت: (گابریل هانوت "مردی فرانسوی که جام باشگاه های اروپا را به راه انداخت" تنها کسی است که هوش بیشتری دارد) حتی بیش از خود هررا. و روی کدام مربیان تاثیر گذاشته است؟ (به نوعی روی همه شان) ومتفکرانه سری تکان داد. (خیلی از مربیان در برنامه های مختلف تلویزیونی اشاره می کنند هررا به ما آموخت چگونه برنده شویم) آیا پس زمینه های جهانی او ناشی از حضور در کشورهای مختلف، ایده های او را شکل داده اند؟ (ایده ها از هوش نشئت می گیرند، نه چیز دیگری.)
علاوه بر معرفی کاتناچو، هررا روش های منحصر به فردی هم برای ایجاد انگیزه به فوتبالی ها آموخته است: (اردوگاه های تمرینی را من ابداع کردم. وقتی کارم را در اینتر شروع کردم، طرفداران تیفوسی ساعت 2 بامداد یکشنبه ها به من زنگ می زدند و می گفتند: بالبو هنوز در دیسکو است! البته وضع در اکثر باشگاه ها همین طور بود. بازیکنان صبح سر تمرین حاضر می شدند)، و با حرکت های سریع پانتومیم وار نشان می دهد که بازیکنی می آید، دست می دهد، به سوی هم تیمی ها سری به چپ و راست تکان می دهد، چند کلمه به این طرف و آن طرف رد و بدل می کند، مثل شخصیت های کارتون روی زمین بازی می دود، بدو برمی گردد، بلافاصله دوش می گیرد و با عجله به سوی خانه می رود. هررا با تکان دادن سر، آهنگ صدا و حرکت هایش را عوض کرد و با لحنی جدی شعارش را گفت: (یک تیم ، یک خانواده)
هررا اعتراف می کند: (وقتی به اینتر آمدم، جو بسیار بدی حاکم بود. لوح های قهرمانی قبلی تیم همه جا بود، ولی این قهرمانی ها خیلی دور بودند.)
(عصرهای جمعه به جاهای خلوت می رفتیم. قدم می زدیم، هوا می خوردیم و با بازیکنان تک به تک صحبت می کردم. "اوضاع چه طوره؟ همسرت چه طوره؟" و از این جور سوال ها. روی تخته در رختکن واژه های "سرعت" و "تکنیک" را برجسته می کردم، و ما با وجود جایر و ماتزولا سرعت خوبی داشتیم. به ماساژور تیم گفتم: "بازیکنان وقتی روی تخت شما هستند، با هم حرف می زنند. چیزهایی را که راجع به باشگاه می گویند، به من منتقل کن، بقیه مسائل ربطی به من ندارد و برایم جالب نیستند.")
و گفت: (ضمنا از رستوران های این کشور خوشم نمی آید؛ یک میز این جا، یک میز آن جا، یک میز آن طرف تر... من یک میز برای کل تیم می خواستم. من بالای میز می نشستم و از بازیکنان می پرسیدم: "اوضاع چه طوره؟ همسرت خوبه؟" روز مسابقه هم با کل تیم یک جا نشستیم و ...)
صحبتش که به این جا رسید، احساسات نوستالژیکش گل کرد، زمین فوتبال مغناطیسی اش را همراه سوت داور و عروسک های کوچک فوتبالیست آهن ربایی اش را آورد تا به شکل مجازی برای من تاکتیک تیم خیالی اش را تشریح کند.
در همین مرحله بود که هررا روش های غیر عادی و عجیب خود را پیاده می کرد. گلنویل در این باره نوشته است که هررا توپی را به سوی تک تک بازیکنان به نوبت پرتاب می کرد و فریادزنان می گفت: (نظرت راجع به این بازی چیه؟ چرا برنده می شویم؟) بازیکنان هم باید فریاد می زدند و می گفتند: (برنده می شویم چون می خواهیم برنده شویم.) در نهایت هررا یک توپ را به دست می گرفت و بازیکنان دست شان را به سمت توپ دراز کرده و فریاد می زدند: (این جام باشگاه های اروپاست! باید فتحش کنیم! این مال ماست! ها ها ها!)
هررا معتقد است: این که توپ را قبل از بازی لمس کنی اهمیت دارد، چون بازیکنان عصبی هستند و تماشاگران زیادی در ورزشگاه حضور دارند، اما توپ زندگی آن هاست. بازیکنان را مجبور کردم همدیگر را بغل کنند، لازم نبود یکدیگر را ببوسند، فقط بغل می کردند! به آن ها می گفتم: "ما همه سوار یک قایق هستیم!" آن ها همدیگر را بغل می کردند، اما نه این جوری ...) بعد با حرکت هایش بغل کردنی محتاطانه را نمایش داد و سپس سپس یک حرکت سریع خیالی انجام داد و چند بار تکرار کرد: (من به شما اعتقاد دارم و شما هم به من اعتماد دارید.) و ادامه داد: (بعد آن ها خود به خود یکدیگر را بغل می کردند! بعدش دیگر روحیه شان عوض شده بود و من می گفتم: "با هم حرف بزنید! خط دفاع، با خودتان صحبت کنید! یک تیم ، یک خانواده.")
عمر سیووری در اینتر در یکی از بازی های این تیم به اندازه ای احساساتی شده بود که توپ را در سمت راست هررا روی نیمکت شلیک کرد. به هررا گفتم، "جری هیچنس" بازیکن انگلیسی اینتر می گفت: (آقای هررا نابغه بوده، ولی رفتن من از اینتر به تورینو مثل بیرون آمدن از ارتش بود.) البته هیچنس درباره نبوغ توضیحی نداد. هررا با کنجکاوی پرسید: (هیچنس هنوز زنده است؟) و ادامه داد: (حق با اوست.) هررا با تشبیه به ارتش موافق بود، (ولی ما اغلب آواز هم می خواندیم. وقتی یک بازی را می باختیم می گفتم: "حالا آواز بخوانیم!" و ساعت ها در اتوبوسی که ما را به خانه می برد، می خواندیم. وقتی به سویا باختیم در اتوبوس رقصیدیم.) چند پا به زمین کوبید و ادامه داد: (فلامنکو رقصیدیم.)
هنوز روش هایش جواب می دهد؛ او بی خودی «جادوگر» نشده است. حتی وقتی از اینتر رفت، باشگاه یک مربی به نام هریبرتو هررا را به جای او انتخاب کرد که مطبوعات به او لقب HH2 داده بودند.
علاوه بر دو جام باشگاه های اروپا، اینتر در سال 1976 هم به فینال بازی ها رسید و در لیسبون برابر ستیک جک اشتاین مغلوب شد. در ضیافت پس از بازی، دو مربی سلتیک به دستور بیلی شنکلی لیورپولی با هررا بدرفتاری کردند. شنکلی با هررا خصومت داشت. در 1965، اینتر لیورپول را در مرحاه نیمه نهایی جام باشگاه های اروپا با دو گل کاملا مشکوک، در میلان شکست داده بود. کورسو ضربه آزاد غیر مستقیمی را یک راست تبدیل به گل کرد و پیرو با خطا روی دروازه بان گل دوم را زده بود. به نظرم رسید دژو سولتی دوباره دست به کار شده است.
گلنویل ادعا می کند کار اصلی سولتی خرید داوران برای اینتر بود. این مجار لکه ننگ موفقیت های هررا در ایتالیا به حساب می آید، اما من بدون واهمه در این باره با هررا صحبت کردم. از او پرسیدم آیا در آن زمان فوتبال ایتالیا پاک بود؟ که جوابش مثبت بود. بی تردید هررا روحیه المپیکی نداشت. به قدری جنگجو و مبارز بود که بیلی شنکلی، مردی که معتقد بود فوتبال مهم تر از مرگ و زندگی است در مورد هررا چنین تعبیری داشت: (مردی بی رحم که فقط می خواهد برنده شود.)
بی رحمی نیمی از خصلت های او هم نبود. در رم پزشکان تیم به او گفتند تاکولا مهاجم جوان تیمش مشکل قلبی دارد؛ هررا از این خبر خوشش نیامد. وقتی رم با کالیاری بازی داشت، تاکولا را همراه تیم برد، روز قبل از بازی مجبورش کرد در سرمای ساحل با تیم تمرین کند. تاکولا تب کرد، بازی را تماشا کرد و مُرد.
ناهار را با هررا خوردم. او مدام غذاهای روی میز را به طرف من هل می داد. همسرش گفت: (این یکی را دیگر شکنجه نده، او که بازیکنت نیست.) . هررا خجالت کشید. آن ها مهربان بودند. دوست مشترکی در لیدز داشتیم. نظرشان را راجع به گذراندن تعطیلات در لیدز پرسیدم. همسرش گفت: (در مورد این شهر چه می توان گفت؟) هررا جواب داد: (جای جالبی است، چیز خاصی ندارد، ولی از ورزشگاهش خوشم آمد.)
پس از ناهار، قدم زنان به سمت مطب دندان پزشکش رفتیم. به نظر می رسید ارتباط خوبی با من برقرار کرده. بازویم را گرفت و درباره زندگی ام پرسید؛ طوری که انگار داریم برای بازی با رئال مادرید آماده می شویم. درست است که او دیکتاتور بود، ولی دیکتاتوری نگران. به من گفت که بازیکن محبوبش آلفردو دی استفانو رئال مادرید بوده. (سبک کرویف مثل پله نبود. او بازی اش مثل دی استفانو بود، ولی در سطحی پایین تر. دی استفانو را بهترین بازیکن تاریخ می دانم و دلیلش را خواهم گفت. مردم به من می گفتند:"پله اولین ویولن زن ارکستر است" و من جواب می دادم: "بله، اما دی استفانو کل ارکستر است." او در خط دفاع، هافبک و حمله حضور داشت، هرگز از دویدن خسته نمی شد و مدام سر بازیکنان فریاد می زد، و می گفت: "شما دارید با پول من بازی می کنید!" دی استفانو این جوری بود...) و انگشت شصت و سبابه اش را به نشانه بین المللی پول به هم سابید.
شایع شده بود که در زمان مربی گری هررا در تیم ملی اسپانیا و در جام جهانی 1962، او و دی استفانو درگیری شخصی داشتند و به همین دلیل دی استفانو در تنها حضورش در جام جهانی حتی یک دقیقه هم بازی نکرد. ولی هررا اصرار کرد که: (نه، او مصدوم بود. البته این واقعیت دارد که اولین بار که اعضای تیم در دفتر فدراسیون فوتبال اسپانیا جمع شدند، دی استفانو از دست دادن با من پرهیز کرد. مطبوعات مادرید چون من مربی بارسلون بودم و تقریبا اکثر بازیکنان بارسلون را به تیم ملی اسپانیا دعوت کرده بودم، به شدت از من انتقاد کردند. ولی من با چشمانی باز در طول سال ها انتخاب هایم را کرده بودم. اوایل آلفردو دی استفانو چندان راضی نبود، چون در واقع آن روزها این بازیکنان بودند که تیم را هدایت می کردند. امثال دی استفانو، ماتزولا و سیووری برای خودشان تیم هایی داشتند و این مربی ها بودند که باید ساک ها را حمل می کردند.) و ادای باربری را در آورد که بار سنگینی حمل می کند. هررا استعداد ذاتی بازی با چهره داشت و از کار فعلی اش به عنوان یک مفسر تلویزیون تعجب می کنم. (من تمام آن شرایط را تغییر دادم... این را جا انداختم که من مربی هستم، پس رئیس هستم. و پس از آن بود که درآمد مربیان بالا رفت.) و باز با خوشحالی شصت و سبابه اش را به هم سایید. (بعدها دی استفانو گفت:"حالا می فهمم که سینیور هررا یک مربی بزرگ است." اما باز هم تکرار می کنم که زمان برگزاری جام جهانی دی استفانو مصدوم بود.
هررا به این دلیل در 1962 مربی اسپانیا بود، که مجبور شده بود از پست دستیاری مربی تیم ملی ایتالیا استعفا دهد. شایع شده بود که بازیکنان تیم از مواد مخدر استفاده می کردند. ضمن این که هررا پس از حذف یوونتوس (رقیب اینتر) در رقابت های اروپایی مقابل چشم همگان شادی کرده بود. هررا کارهایی می کرد که برایان کلاف هم انجام نمی داد. روزی که هدایت تیم رم را پذیرفت به مطبوعات گفت: (دلیل تنها قهرمانی رم در 1941 این بود که مربی اش موسولینی بوده است.) هواداران از این اظهار نظر بسیار ناراحت شدند. از او پرسیدم: (آیا یک مربی باید جنجالی باشد؟) گفت: (اگر یک مربی کوچک جنجالی باشد، آزاردهنده است. اما یک مربی مثل من - ببخشید که این قدر رک صحبت می کنم – می تواند به دیکتاتورها بگوید: اگر به من اطمینان دارید بفرمائید؛ وگرنه...)
او اضافه کرد: (روسای باشگاه ها همه شان مافیایی هستند! خب نه همه شان. آن ها فقط دنبال پول هستند. اگر صحبت از دو میلیون باشد، یک میلیون می نویسند و یک میلیون دیگر را به جیب می زنند.) گفتم: (اما در بارسلون رسم بود که رؤسای باشگاه ها در کار مربیان دخالت می کردند.) جواب داد: (آن ها به من حسادت می کردند. به مارادونا هم حسودی می کردند. ولی من همیشه می گفتم این تیم من است. من تنها کسی هستم که با بازیکنان صحبت می کنم.)
فرصت مناسبی بود درباره شخصیت ملی در فوتبال، ایتالیا و کاتناچو از او بپرسم. هررا وجهه جهانی دارد. او به سه زبان اسپانیایی، فرانسوی و ایتالیایی صحبت می کند (و عربی را هم در حد قابل قبولی بلد است)، با بهترین تیم ها و بهترین بازیکنان در کشورهای مختلف کار کرده است.
به یادش آوردم که در گذشته همواره منتقد فوتبال بریتانیا بوده. در فرودگاه بیرمنگام در 1960 پس از پیروزی تیمش بارسلون با نتیجه 5-2 برابر ولوز به خبرنگاران گفت: (شما در انگلیس با شیوه ای بازی می کنید که ما سال ها قبل از آن استفاده می کردیم. بازی شما مبتنی بر قدرت فیزیکی است، بدون سیستم و تکنیک.) این جمله ها را به یادش آوردم و او لبخندی معنادار زد: (دقیقا همین ها را گفتم. هنوز هم درباره این که فوتبال مدرن را چه کسی پایه گذاری کرد بحث وجود دارد. در چین بود! نه، در ایتالیا! نه، در انگلیس! شکی وجو ندارد که فوتبال مدرن در انگلیس پایه گذاری شد و کارگران راه آهن انگلیس این ورزش را به مناطقی مثل هوئلوا و بیلبائو اسپانیا آوردند. آن ها فوتبال بازی می کردند و اسپانیایی ها می گفتند:"وای، چه بازی جالبی برای اوقات فراغت"، و به همین راحتی فوتبال فراگیر شد. به همین دلیل وقتی به اسپانیا آمدم، بازیکنان به من Senior Mister می گفتند، چون فکر می کردند Mister به معنای مربی است. تا آن زمان تمام مربیان شان اهل بریتانیا بودند!) (در واقع هنوز هم در اسپانیا مربی را Mister صدا می*زنند)
هررا با قدرت ادامه می دهد: (اما وقتی صحبت از فوتبال مدرن شد، بریتانیا از قافله عقب افتاد. در دیدار برابر ولوز همین اتفاق رخ داد. طی این سال ها در مقاطعی ایتالیا قدرت اول فوتبال بود، گاهی آلمان گاهی انگلیس. شرایط مدام تغییر می کند.)
اما چرا رشد انگلیسی ها قطع شد؟ هررا پاسخ می دهد: (انگلیسی ها مخلوق های عادت هستند. مثلا چای چای...) جالب این که به شکلی کاملا تصادفی همسرش ساعت 5 برای مان چای آورد و هررا از این که صحبتش مصداق پیدا کرده حسابی ذوق کرد.
دقیقا به جایی رسیدیم که می خواستم. از او پرسیدم: (آیا بازیکنانی از کشورهای مختلف، شخصیت های گوناگونی هم دارند؟) او تایید کرد. در بارسلون او خارجی های تکنیکی اش را در خط حمله قرار می داد و در دفاع از بازیکنان بزرگ اهل کاتالان استفاده می کرد. (به بازیکنان کاتالونیایی ام می گفتم: "شما سمبل کاتالونیا هستید، برای ملت خود بازی کنید." با خارجی های تیم درباره مسائل مالی صحبت می کردم، درباره همسران و فرزندان شان حرف می زدم. شما با 25 بازیکن سروکار دارید، نباید با تمام شان یک جور حرف بزنید.)
چه تفاوتی بین ملیت های مختلف وجود دارد؟ (مجارها آدم های محتاط و کم حرفی هستند. بنابراین آن ها را ترکیب می کردم. البته نه این که ژیبور و کاشیس هم اتاق شوند. می خواستم مثل هم باشند، با هم رفیق شوند. برای همین به اردوهای تمرینی رو آوردیم، با هم غذا می خوردیم. این شرایط دسته تازه ای از بازیکنان را به وجود آورد. قبلا بازیکنان با این که متاهل بودند، با مشروبات الکلی و فاحشه ها دمخور بودند! در اینتر ماتزولا و فاکتی نسل جدیدی بودند، جدی و خوش اخلاق. (توصیه می کنم وقتی به انگلیس برگشتی، ازدواج کن!) یک بار در تعطیلات همسران آن ها را با خودمان به اردو بردیم.) او این نظر مرا که گفتم در یکسان کردن بازیکنان شکست خورده، توهین به خودش تلقی کرد.
آیا وقتی از بارسا به اینتر رفت به لحاظ فکری تفاوت عمده ای بین این دو تیم قایل شد؟ (نه. لاتین ها مثل هم هستند. وقتی در اینتر سر میز می نشستم، به بازیکنان نگاه می کردم و فکر می کردم: این اینتر است یا بارسا؟)
او ادامه داد: (در فوتبال باید Gagner باشید)؛ این واژه فرانسوی است به معنای این که: هم برنده شوید و هم پول دربیاورید. آیا تجربه های جهانی اش او را شکل داد؟ جواب داد: (بله)، و ناگهان گفت: (کمال گرا.) من بهتم زد و او تکرار کرد: (کمال گرا. این واژه ای است که همیشه دنبالش می گشتم!)
سؤال دیگری مطرح کردم: (آیا برای کشورهای مختلف باید تاکتیک های مختلفی داشت؟) هررا جواب داد: (نه، هر جا که بودیم در تیم هایم از یک روش استفاده کردم. مهم این است که بازیکن را در جای صحیح قرار دهید، چون اگر پله را هم در پستی نامناسب بگذارید، حداکثر می تواند سی درصد از توانایی هایش را نمایش دهد.)
اما خودش هم قبول دارد که کاتناچو را در ایتالیا استفاده کرد نه در بارسلون. با نارضایتی گفت: (درست است. در فرانسه من اولین لیبرو بودم. در اسپانیا این پست را رها کردم، اما وقتی به ایتالیا آمدم آن ها کاتناچو را از فرانسه کپی کرده بودند؛ جایی که این شیوه عمومی شده بود.) به هررا گفتم بعضی از تئوریسین ها معتقدند کاتناچو به این دلیل مناسب ایتالیاست که آن ها به لحاظ فیزیکی ضعیف هستند. هررا نگاهی تحقیر آمیز به من انداخت. دوباره پرسیدم: پس هر کشوری سبک خاص خودش را ندارد؟ گفت: (نه، اگر همه چیز درست باشد، سیستم همه جا مشابه است.)
یکشنبه هفته قبل که بازی هفت گله لاتزیو - پارما را از نزدیک دیدم، بازی های سری آ، 48 گل داشت که رکوردی در یک روز بود. در آن فصل میانگین 3.45 گل در هر بازی رقم خورده بود و یکی از روزنامه ها تیتر زده بود: (مرگ کاتناچو). میلان، از فرانکو بارزی به عنوان لیبرو استفاده می کرد؛ تاکتیکی که هررا را آزار می دهد. او معتقد بود یارگیری نفر به نفر در فوتبال الزامی است و میلان دست به کار پرمخاطره ای زده است: (در بازی های خارج از خانه باید مراقب بود. تاکتیکی که در آن تیم تان گل بخورد به لعنت خدا نمی ارزد.)
منبع:forum.intermilano.ir