کارگردان : آلن پارکر
بازیگران : باب گلداف - کریستین هارگریوز - النور دیوید - کوین مک کیان - باب هاسکینز
استودیو : مترو گولدوین مایر
سال تولید : ۱۹۸۲ - آمریکا
IMDb : 8/10
خلاصه :
فیلم در مورد آشفتگیهای ستاره ای در موسیقی راک به نام پینک ( باب گلداف ) است. او که دچار مشکلات روانپریشی فراوان است ، در خلال یک تور موسیقی با پی بردن به خیانت همسرش به مرز جنون و انفجار میرسد.
درباره فیلم:
مطمئنا شما با یک شاهکار عظیم طرف شده اید. در طول فیلم باید خیلی زجر بکشید تا بفهمید جریان از چه قرار است. فلاش بک های متوالی، تصاویر و داستان نامنظم ، و سکانسهای بدون دیالوگ این فیلم را برای شما تبدیل به یکسری تصاویر متحرک بدل میکند. اگر میخواهید درگیر این مسائل نشوید و به عنوان یک فیلم نگاه کن فقط بگویید آن را دیده ام، رو صندلی خود لم بدهید ،صدای تلوزیون را کم بکنید و حتی الامکان خوراکی فراوان کنار خود قرار بدهید. در ضمن یک دوست خوب هم که راحت با او گپ بزنید مورد نیاز است. فیلم که تمام شد ،دستگاه را خاموش کنید و حتما تفریحی برای خود در نظر بگیرید. چون مطمئنا این فیلم برای شما هم مانند خیلی ها خواهد بود. اما اگر نمیخواهید اینگونه باشد یک توصیه به شما دارم "یک نسخه باکیفیت را روی یک هارد یا دی وی دی مطمئن بریزید" چون مدت مدیدی به آن نیاز خواهید داشت. این فیلم تلفیقی از فیلم، انیمیشن، موسیقی، تاریخ، روانپزشکی، روانپریشی، جامعه شناسی و خیلی چیزهای دیگر است. البته فراموش نکنید که این فیلم سرگذشت نامه ای هم هست.
تماشای این فیلم در وهله اول (البته پیشنهاد میکنم بار اول این فیلم را ببینید و اگر توجه شما را جلب کرد این مسائل را دنبال کنید) نیاز به شناخت عوامل آن دارد که سعی میکنم حتی الامکان توضیح دهم.
کارگردان : آلن پارکر کارگردان انگلیسی که کار خود را با تیزرهای تبلیغاتی و ویدئو کلیپ شروع کرده است از جمله نام آورترین و گمنام ترین کارگردانان میباشد. گزیده کار کردن وی مشخصترین خصیصه اش میباشد. ۱۴ فیلم سینمایی، ۳ فیلم تلویزیونی و ۲ فیلم کوتاه در مدت ۳۵ سال. سبک کاری پارکر شباهتهای زیادی با کارهای دیوید لینچ و تا حدی دیوید فینچر است و بی راه نیست که آنها را مثلث روانی سینما بنامیم. فکر میکنم سینما دوستان ایرانی پارکر را بیشتر با دوفیلم angel heart 1987 با بازی رابرت دنیرو و میکی روک و همچنین فیلم Midnight Express 1978 با بازی براد دایویس و ایرن میراکل میشناسند. دو نامزدی اسکار به همراه ۱۸ نامزدی و ۱۶ جایزه در فستیوالهای معتبر مانند بفتا ،برلین و کن از جمله افتخارات وی است. بسیاری از هنرپیشگان بزرگ هالیوود با او هم کاری داشته اند. که رابرت دنیرو - آنتونی هاپکینز - آنتونیو باندراس - مدونا - کوین اسپیسی - میکی روک - بریجت فوندا - نیکولاس کیج - جین هکمن از آن جمله اند.
بازیگر نقش اول : باب گلداف ،خواننده، ترانهسرا، بازیگر، نویسنده و فعال سیاسی ایرلندی است. نقش وی در این فیلم مهمترین فعالیت وی به عنوان بازیگر است. به جز The wall سایر کارهای او محدود به دو کار تلویزیونی و یک صداپیشگی در یک فیلم مستند است. ولی اصلی ترین فعالیت وی برگزاری تورهای بزرگ انساندوستانه میباشد .موسیقی دوستان او را با کارهایی مانند Live Aid و live8 میشناسند. از بزرگترین کارهای او اجرای متحد pink floyd در live8 است که بعد از جدایی راجر واترز از گروه برای اولین بار پس از حدود ۲۰ سال انجام گرفت. او همچنین ترانهٔ «آیا آنها میدانند کریسمس آمده؟» را در زمان همکاریاش با گروه موسیقی عامالمنفعهٔ بَند اِید ساختهاست که یکی از پرفروشترین ترانههای تمام دوران است. او در کنار فعالیتهای هنریاش به شکل جدی به امور بشردوستانه بهخصوص در زمینهٔ فقرزدایی و کمک به قحطیزدگان کشورهای آفریقایی میپردازد و همین فعالیتهای او باعث شد تا در سال ۲۰۰۵ نامزد جایزه صلح شود. وی چندین نشان افتخار و تجلیل از جمله نشان شوالیه را از ملکه الیزابت دوم دریافت کردهاست.
آهنگساز ، ترانه سرا و تنظیم: Pink Floyd (راجر واترز-دیوید گیلمور - ریچارد رایت - نیک میسن)
نویسنده و سناریست : راجر واترز
راجر واترز بیش از نیمی از بار این فیلم را بدوش دارد و بی راه نیست بگوییم که همه چیز و همه افراد (حتی آلن پارکر و باب گلداف با همه بزرگیشان) تنها وسیله ای در دستان واترز هستند. واترز که ۳ سال پیش از ساخت این فیلم ، با ساخت آلبوم موسیقی The Wall این کار عظیم را آغاز کرده بود ، در این فیلم هرچه که دلش میخواسته را به تصویر کشیده است. از سرگذشت خودش (که مانند فیلم، پدرش در جنگ جهانی دوم در بمباران هواپیماهای ژاپنی کشته شد) و ترس های خودش از پیری و به پایان رسیدن تا اتفاقات زندگی شخصی و کاری اش که در ادامه به آنها خواهم پرداخت. راجر واترز از بزرگترین افراد در تاریخ موسیقی میباشد که حتی آلبومی اپرا هم در سال ۲۰۰۵ بیرون داده است. موسیقی متن فیلمهای مختلف و ۱۲ آلبوم به همراه گروه و چند آلبوم به صورت انفرادی گوشه ای از سابقه کاری اوست . راجر واترز در دهه هفتم زندگی خودش همچنان فعال است و در سال ۲۰۱۰ در جریان تور آمریکای شمالیش حدود ۱۰۰ اجرا داشته اش. هرچند تفکرات واترز در حد سید برت (از اصلی ترین افراد گروه) روانپریش و عجیب نبود با این حال بسیار بهتر از وی توانایی بیان کردن حرفش را داشت. انیمیشنهای عجیب و غریب( کار جرالد اسکارف)، فضاهای سوررئال ،نور پردازی و صحنه های مهیب، و تمام تکنیکهای خاص و بالاخص موسیقی استثنایی ، نمیتوانند داستان قوی این فیلم را تحت تاثیر قرار بدهند. داستان فیلم همسو با تراک های اورجینال آلبوم است. به همین دلیل گاهی در زمان حال، گاهی کودکی پینک ،گاهی همراه مادر یا پدر معلم و دیگران و گاهی در رویاها و کابوس های پینک سیر میکند. برای درک درست این فیلم بهتر است در مورد سابقه و فلسفه موسیقی گروه Pink Floyd اندکی اطلاعات داشته باشید.این فیلم هم برای روانشناسان است هم برای روانپریشان . پس اگر شما نرمال هستید یا پینک فلوید را نمیشناسید، فکر نمیکنم این فیلم زیاد برای شما جالب باشد.
نقد فیلم :
“دیوار” داستان پینک، دانش آموزی جوان و جاه طلب است که برای طغیانی در برابر آسیب های روحی دوران کودکی اش به راک پناه می آورد، سپس به یک ستاره تبدیل شده و چنان شورشی در وجود او بوجود می آید که نهایتا وی را به کام جنون می کشاند.
شاید بتوان “دیوار” را آمیزه ای از داستان زندگی خواننده و گیتاریست گروه پینک فلوید، راجر واترز و سید برت دانست. کودکی پینک مقارن با شهرت و محبوبیت راجر واترز است. در این فیلم شخصیت او به عنوان یک نوجوان افسرده که دستخوش ناملایماتی چون عدم حضور پدر و نیز مشکلات روحی و روانی ناشی از جو دیکتاتوری حاکم بر مدرسه شبانه روزی ، به تصویر کشیده شده است.
در مقابل دوران جوانی پینک را می توان به نوعی داستان زندگی سید برت تشبیه کرد که حضور در گروه پینک فلوید سکوی پرتابش به اوج قله شهرت و نهایتا جنون او شد. همانطور که پینک – که نقش او را در این سنین باب گلدوف ایفا نموده است – به فوق ستاره تبدیل می شود و در پی آن افسردگی و اضطراب های اجتماعی بر شخصیت او چیره می گردد و سرانجام به جنون و بیماری توهم مبتلا می شود.
کودکی پینک که بخشهای ابتدایی فیلم حول آن دور می زند، در انزوا سپری می گردد. پدرش در جنگ کشته شده و پسر در بحرانی ترین شرایط سنی تنها و سرگردان به حال خود رها شده است و مجبور است تا روزگار را در مدرسه ای شبانه روزی که مدیریت آن را فردی شیطان صفت بر عهده دارد سپری نماید.
سرپرست مدرسه کوچکترین اهمیتی به وضعیت روحی روانی پینک ندارد و نه تنها کمکی به او نمی کند بلکه حضورش سبب شده تا فضای مدرسه در نظر کودک مانند زندانی برای محبوس کردن افکارش جلوه می کند.
فیلم با استفاده از برگشتهایی (flashback) که اکثرا در قالب انیمیشن های قدرتمند و حیرت انگیز بازگو شده اند، ورود گرداب جنون به ذهن تخریب شده پینک بر اثر فشارهای اجتماعی و امیال تحقق نیافته را به تصویر می کشد.
در صحنه ای از فیلم، پینک بسیار آرام در اتاقی در هتل نشسته و در چشمانش تاریکی و اندوه به چشم می خورد و ناگهان اتاق را به هم می ریزد، در مقابل آینه می ایستد و خودش را شکنجه می دهد، دچار توهم می شود و حتی خود را موجودی چون هیتلر فرض می کند که قصد فتح جهان را دارد.
داستان بی وقفه جلو می رود و شما در مقام یک بیننده هوشیار نظاره گر گذشت زمان هستید؛ تشبیه و استعاره در جای جای فیلم به وفور دیده می شود. در این میان صحنه ای که در آن دانش آموزان مدرسه شبانه روزی وارد چرخ گوشت می شوند و چکش هایی که به صورت انیمیشن در میان جمعیت رژه می روند، جلوه ای آزار دهنده از تفسیری هوشیارانه را در مقابل دیدگان تماشاگران به نمایش می گذارد.
در انیمیشن انتهای فیلم طی صحنه یک محاکمه دست نشانده ای پوشالی، کاراکتر پینک را مورد ارزیابی قرار می دهد. در اینجا بیننده فیلم به حال خود رها می شود تا بتواند از داستانی بغرنج، سرشار از صداقت و یورش های روحی که آرامش را از او سلب کرده نتیجه ای بگیرد.
اما همانگونه که از گروه پینک فلوید انتظار می رود، موسیقی در این فیلم کلید اصلی ارتباط قسمتهای مختلف داستان را تشکیل می دهد. فیلم دیالوگ های مشخص چندانی ندارد و شخصیت های داستان در سکوت به ایفای نقش در داستان می پردازند. در چنین فضایی کاملا طبیعی است که موسیقی باید به عنوان عاملی که داستانسرایی را عهده دار است، کمبود گفتار فیلم را جبران نماید.
بخش های مختلف فیلم مانند قطعات متفاوتی که به طور همزمان توسط داستانی به هم مرتبط شده اند فراموش نشدنی هستند و در کنار آنها تصاویر و انیمیشن ها نیز بدون اغراق حیرت انگیز است.
موسیقی با تسلط بسیار ارتباط کلی میان قسمتهای مختلف داستان را حفظ می کند، از صحنه های وحشتناک و تکان دهنده Another Brick in The Wall گرفته تا صحنه آرامش بخش Mother . صحنه ای که پینک در حالت نیمه اغماء تجربیات تلخ کودکی اش را به یاد می آورد و همزمان موسیقی دهشتناک و در عین حال باشکوهی پخش می شود، از مهم ترین و تاثیر گذارترین صحنه های فیلم است.
موسیقی متن این اثر سینمایی نبض تپنده ای است که قطعات ضد و نقیض زندگی کاراکتر اصلی فیلم و ماهیت واقعی آن را به هم می پیوندد.
هرچند ممکن است برای افرادی که راک علاقه ندارند، این فیلم چندان زیبا به نظر نرسد، اما بطور قطع اثری به یاد ماندنی از یک نابغه بزرگ است. چه بسیارند فیلم هایی که با وجود دیالوگ های فراوان نتوانسته اند در شخصیت پردازی تا به این حد موفق ظاهر نشده اند.
The Wall اثری سینمایی است که بیننده تا انتهای آن از تلفیق استادانه هنر فیلمبرداری، جلوه های بصری و موسیقی کاملا راضی می ماند. به هر ترتیب صرفنظر از احساس خوب یا بدی که فیلم بر شما در مقام بیننده می گذارد، بدون شک پس از آن برای مدت زمان طولانی در ذهن و فکر شما خواهد بود.