King Erikتا حالا ورقمو عوض نکردم ولی تا دلت بخواد کتاب باز کردم و نوشتم
اول دبیرستان امتحان دینی داشتیم,مدسمون ی دستشویی نمازخونه داره ی دسشویی بیرون,من اون امتحان نماز خونه افتاده بودم,تا امتحان شرو بشه نمیزارن کسی بره دسشوییه پایین منو یکی از رفیقام هماهنگ کردیم اون رف سره ناظم گرم کرد منم رفتم نمازخونه و کتاب دینی گزاشتم رو دیواره بین 2تا دسشویی:)))اخه موقع رفتن پایین میگردن ادم ک کتاب برنداشته باشیم برا همین مجبور بودیم قبل امتحان این کارو کنیم
اقا رفتیم سره امتحان من همه رو نوشتم حدود14-5میشدم رفیقمم همون حدودا من بهش گفتم میرم کتاب باز میکنم میام بعد بهت میگم(فک کن کتاب دینی تو دسشویی باز کنی:))
وختی رفتم دیدم کتاب اونجا نیس اول پشمام ریخن جدن گفتم یکی برداشته جاشو عوض کرده بعد رفتم رو شیر دسشویی دیدم پسره تو دسشویی بغلی کتاب باز کرده تو هوا کتاب از دستش زدم,هیچی دیگه25دیقه تو دسشویی بودم:)))))15مین مونده ازمون تموم شه اومدم بیرون3-4نمره دیگه نوشتم(معلمه 2نمره مفهومی داده بود بخاطر همین زیاد مونده بودم تا جواب اونارم پیدا کنم:)) )بعد ب اون رفیقمم با بدبختی رسوندم,بعدشم پاشدیم اومدیم بیرون