مطلب ارسالی کاربران
دانلود فیلم درسو اوزالا با زیرنویس فارسی
سال 1902. یک واحد مهندسی ارتش به فرماندهی «سروان ولادیمیر آرسنییف» (سولومین) هنگام انجام عملیات نقشهبرداری در جنگلهای شکوتووو در یکی از مناطق ساحلی شوروی، با شکارچی سالخورده، «درسواوزالا» (مونزوک) برخورد میکند. «درسو» میپذیرد که راهنمای آنان در جنگل باشد. پس از اینکه در سانحهای، «درسو» زندگی «آرسنییف» را نجات میدهد، رابطه دوستانهای میان آنان شکل میگیرد اما «آرسنییف» پس از پایان مأموریت به ولادیوستوک باز میگردد. در سال 1907 بار دیگر او با واحد دیگری به همان منطقه باز میگردد و خوشحال است که میتواند «درسو» را مجدداً ببیند و وقتی در مییابد بینائی «درسو» بسیار ضعیف شده، او را همراه خود به شهر نزد خانوادهاش میبرد. «درسو» زندگی شهری را تحمل نمیکند و وقتی تصمیم به بازگشت به جنگل میگیرد، «آرسنییف» تفنگی به او هدیه میدهد که با دید ضعیف هم میتواند نشانهگیری کند. مدتی بعد از «آرسنییف» میخواهد جسد مردی را شناسائی کند که کارت ویزیت او را همراه داشته است...
* فیلم، هفتاد میلیمتری و تماماً در شوروی فیلمبرداری شده و بهجز مدیر فیلمبرداری، بقیه اعضای گروه سازنده آن از روسها بودند. اینجا آکیرا کوروساوا پس از چند سال دوری از عالم سینما و پشتسر گذاشتن یک اقدام به خودکشی (بهدنبال شکست آخرین فیلمش، دودسکا دن، 1970) شور و امید خود را بازیافته است. او نگاهی غمخوارانه نسبت به «درسو» و طبیعت دارد و فیلم تا نیمه، فوقالعاده پیش میرود اما بعد، قدری قابل پیشبینی و ملالآور مینماید. با این همه مثل اکثر آثار استاد احترامآمیز است. مونزوک، با سابقه بازی در تآتری، در نقش خود واقعاً میدرخشد.
این است کوروساوا با این فیلم اگر خیانتی به سبک شخصیاش نکرده باشد، حداقل به نوعی کجروی گرایش پیدا کرده است. و شاید این تأثیریست که تهیه کنندهی دولتی روس (مسفیلم) به اشتباه به آفرینش هنری یک فیلمساز اخلاقی گذاشته است.
ارزشهای سینمائی (و انسانی - اجتماعی) درسو اوزالا از نخستین نمای فصل گم شدن «درسو» و کاپیتان در دریاچهی یخبسته شروع میشود و دقیقاً با آغاز سکانس نهائی فیلم پایان میپذیرد. از همین نخستین نما دید سینمائی کوروساوا بر پرده حکومت میکند.
قایقی که در آبراهی در میان دو قلمروی یخزده بهطور مورب عرض پرده را میپیماید. خط مورب آبی رنگی که در زمینهئی کاملاً سفید (که بهخاطر خاصیت فیلم ایستمن چندان هم کاملاً سفید نیست) به پیش میرود. و پس از آن نماهائی که آغاز معرفی واقعی «درسو» است (انسان در کنار طبیعت). و «درسو» که شعور آگاه طبیعت است، آنرا خوب میشناسد و از دارائیها و کاستیهایش خبر دارد و نمائی که «درسو» و کاپیتان را از پشت نشان میدهد در حالیکه آنها در آن واحد، آفتاب، ماه و ستارگان و آسمان خونین را پیش رو دارند.
آشنائی «درسو» با طبیعت، آشنائی عمیقیست. او باد و آب و خاک و آتش را زنده میپندارد. (نوعی عرفان مزدیسنائی و در عین شرقزده؟). «درسو»حتی با حیوانات درندهی جنگل رابطهئی دوستانه و حتی پدرانه دارد. او دوست ندارد به روی ببر وحشی آتش بگشاید. بلکه با دشنام و اندرز و نکوهش سعی میکند او را از سر راه کاروان دور کند: («مگر ما تو را تعقیب میکنیم که تو ما را تعقیب میکنی؟ ببر دیوانه!»).
انگار «درسو» همواره در طبیعت و با طبیعت است. چه پس از پنج سال وقتی کاپیتان و همراهانش مأموریت دوبارهی خود را شروع میکنند بار دیگر «درسو» را در جنگل مییابند در حالیکه همچنان کولهبارش را بر دوش دارد و با هوا و درخت و آب سخن میگوید. اما اینبار، «درسو» آن عاقله مرد سابق نیست. او دیگر پیر شده است. پیرمردی که از چشمانی کمسو رنج میبرد و آن حوصلهی گذشته را برای رویاروئی با متلکها و زخمزبانهای همراهان کاپیتان ندارد. او اگرچه همچنان شعور آگاه طبیعت است اما غبار کهولت بر روی آگاهیاش پرده کشانده است.
در سرتاسر این چند فصل میانی، زبردستی کوروساوا در شخصیتپردازی با مهارت فیلمبردار در ضبط لحظهها و نماهای سرشار از زیبائی آنچنان درهم میآمیزد که تماشاگر را از اندیشه دربارهی هرچیز به جز آنچه که در برابر دوربین میگذرد منصرف میکند. بهخصوص در صحنهئی که «درسو» و کاپیتان پس از پنج سال بار دیگر به هم رسیدهاند و در نخستین شب در نقطهئی اندک دورتر از هیاهوی گروه با هم نشستهاند و هیچ نمیگویند و فقط گاهگاهی ناگهان بیآنکه کلامی میانشان رد و بدل شود قهقهه میزننند. میزانسن بطور اخص و صحنه و فضای آن بهطور کلی، شاهکاریست که کمتر احتمال فراموش شدنش میرود. راستی ایندو چه میتوانند بگویند، آنچه را که یکی میخواهد بگوید یقیناً دیگری میداند.
پیش تر: