مطلب ارسالی کاربران

لمس آسمان...

Ehsan A 05/29/2014 - 17:40 مشاهده پروفایل

1,661 مشاهده / 19 دیدگاه

این مطلب توسط کاربران طرفداری ارسال شده است و دیدگاه طرفداری نیست. قوانین سایت کاربر محور / گزارش تخلف

"مرا زیبا پرستی، داده عشق و داده مستی
رنج هستی برده از یادم..."
. واسه کی میخونی؟
. چی؟
. این آهنگو واسه کی میخونی میگم؟
. آها، هیچکی!
. هیچکی که نمیشه. بگو ببینم
. یعنی هر چیزی باید یه مخاطب داشته باشه؟
. هر چیزی نه ولی میدونم این داره!
. مسخرم نمیکنی؟
. دیدی گفتم! نه بگو ببینم.
. رئال مادرید!
......
سال 2000. سخت است درک کردن پسر بچه ی 6 ساله ای که چرا هوادار رئال مادرید شده است. تیمی که نه آینده ای در لیگ داشت و پس از نوش جان کردن 8 گل از گرگ باواریا، نه امیدی به جایگاه بر حق خودش، تاج قهرمانی اروپا. پسرک 6 ساله ای که به وسیله ی هواداران بایرن و منچستر و ریوالدو و رونالدو محاصره شده، به دنبال کور سوی امیدی تا راه خودش را، "خودش" انتخاب کند. پسربچه دلیل می خواست. و دلیلش را هم پیدا کرد! شاهزاده ای، نه سوار بر اسب سفید که با لباس سفید، راه را به او نشان داد. پسربچه بعد ها او را شناخت، نامش ردوندو بود، کاپیتان ردوندو، لقبش، "شاهزاده". بازیکن رئال مادرید. پادشاه اروپا. هرچند فعلا تخت پادشاهی به دست کارگزاران بود و عده ای، خیال خام برشان داشته بود که اروپا، پادشاه ندارد! پسرک قصه ی ما نه سفید پوشی اطراف خود می دید، نه روزگاری سفیدی را برای تیم محبوبش. اما "زیباپرستی" را خوب بلد بود. زیباتر از این امکان نداشت. پس او هم سفید پوش شد. نشانه ی درستی انتخابش را در اولین سالروز تولدش بعد این اتفاق دید. 24 می سال 2000، با تحقیر و شکستن مدعیان دروغین، پادشاه، به جایگاه خود برگشت و بر تخت نشست. رئال مادرید. قهرمان اروپا، پسرک اما، سرمست از هدیه ی تولد و بیش تر از آن، سرمست از انتخاب نابش...حکایت عشق و مستی در راه بود.
پسرک بزرگ شد. خواندن و تحقیق کردن را یاد گرفت. ستاره های تیمش را شناخت. افسانه های تیمش را شنید. بزرگی تیمش را درک کرد. از رئال مادرید که صحبت می شد، گویا عنان اختیار از کف می داد. کم نبود لحظاتی که فقط با شنیدن نام رئال مادرید، احساس غرور می کرد و اشک، در چشمانش جمع می شد، آرام آرام فرو می ریخت و پسرک، گویی که خجالت می کشید کسی اشکش را ببیند، با یک تندی بچگانه اشکش را پاک می کرد. قلبش هنوز کوچکتر از آن بود که عشقش را پر کند. عشق هم ناگذیر، لبریز می شد و از چشمانش بیرون می زد. احساسش چنان پاک بود که به خود قول داد روزی آسمان را لمس کند. حتی شکست در مقابل غول سرخ هم در سال بعد هم چیزی از عشق او کم نکرد. یک حلبی با گوش های دراز چه اهمیتی دارد در مقابل بزرگی رئال مادرید؟ آن یکی هم تنها نشانه ای بود، یرای انتخاب درست. شاید هم هدیه ای برای خود باشگاه. یک هوادار واقعی با برند "hala madrid" روی قلبش...
داغ اولی بر پیشانی نشست. فرشته ی نجات، شاهزاده ی سفیدپوش، کاپیتان ردوندو، .... هیچکس نفهمید پسربچه برای چند روز چرا حرف نمی زد. هیچکس صدای ترک قلب کوچکش را نشنید. هیچکس. حتی کسی صدای تظاهرات در خیابان های مادرید را هم نشنید. پسربچه جدایی را از همان 7 سالگی فهمید. داغ دوری را چشید. داغی که بر دلش نشست و...صبر کنید... نه، هنوز التیام نیافته، داغ، دلش، پسرک، کاپیتان ردوندو رو می خواهد.
پسرک بزرگ و بزرگتر شد، سال های سیاه را دید، سال هایی که رئال مادرید از"باشگاه عشق"، به "بنگاه پول" تغییر نام داده بود. سال های سیاه، سیاه، سیاه، دورانی که مد بود تا دیروز سفیدپوش باشی و الان... تا دیروز شعار "hala madridد"ت گوش فلک را کر کند و امروز ترجیحا فریاد "mes que..." را سر بدهی. قصه اما، چیز دیگری بود. قصه ی عاشقی یعنی "افتخار"، روزی که عشقت حکم رانی می کند به تیمت افتخار می کنی و روزی که دست روزگار، عشقت را زمین زند، به خودت افتخار می کنی که باز هم به پای او میمانی...
بگفت از عاشقی خوشتر چه کارست...
سال ها گذشت.10 سال، 12 سال، 14 سال، پسرک 20 ساله شد. دست روزگار او را تغییر داده بود. قلبش اما، برند "hala madrid" روشن تر و درخشان تر از همیشه باز هم می درخشید. اطرافیانش از اهمیت عدد 14 برای او باخبر بودند. 14 عدد او بود. دوستش داشت. سال 2014 بود. 14 سال از شروع عاشقی گذشته بود، قصه ی سرمستی ادامه داشت. باز هم در سالروز تولدش. 24 می. نشانه ها هیچوقت اشتباه نمی کنند. پس از 14 سال، عدد مقدسش، باز هم نشانه ای دریافت کرد. هدیه ای برای تولد. انتخاب پسرک درست بود!

داغ‌ترین‌ها 👇🏻👇🏻👇🏻

دیدگاه‌ها (19 دیدگاه)

مشاهده 0 دیدگاه جدید

Arash Barca

احسان خیلی خوب بود متنت
مخلص طرفدارای واقعی فوتبال هم هستیم

Grande INter

عالی بود اخسان خان......

hoSSein barca liver

بهت حسودیم شد ! میدونی چرا ؟
چون 6 سالگیتو به این خوبی یادته :))) من به سختی یادم میاد خدایی ...

Moxtar Bavaria

دمت گرم احسان..حرف نداری پسر.تنها مشکلت.....هست.:)))

Mohammad SiS

عالی بود احسان
انصافا مشخصه از اون طرفدارای واقعی هستی نه این فنچای جام فن

France ♥

عالی عالیییییییییییییی بود

Shayan Barcelona

چون خودت نوشته بودی و به قلم خودت بود لایک دادم ...

adams khersi

آقا این ردوندو کیه که من تا حالا اسمشو نشنیدم!!!!!

Sina Los Blanco

خیلی خوب نوشتی. 6 سال خیلی کم ه ولی!!! من خودم 10 ساله بودم تازه یه چیزایی از فوتبال حالیم شد اونم با استقلال پرسپولیس! داداشمون رئالی بود ما م رئالی شدیم. D:

AMiR MADRiDiSTA

بسیار فوق العاده خیلی خیلی زیبا خیلی بهتون حسودیم میشه:)

A. Madridista

خیلی زیبا بود!
Hala madrid!

ali mirzayee

قلمت فوق العاده س.... عالی مینویسی مخصوصا وقتی مقاله توتال فوتبال رو که نوشتی دیگه کف و خون قاطی کردم..... اجازه میدی بیام پیشت درس طرفداری بگیرم؟ خدایی آرزومه مث تو یه طرفدار واقعی باشم..............

hala madrid

رضا جم

دوست عزیزم وقتی دست نوشته هات رو میخونم خودم رو میبینم، احساس میکنم عشقی که به رئال داری شبیه عشقیه که من دارم، فقط تفاوتمون توی سالی هست که عاشق مادرید شدیم
الان که 30 ساله شدم هنوز با برد و باخت رئال اشک میریزم با اینکه خیلی ها مسخره میکنن و میگن آخه با این سن ول کن بابا فوتبال رو، اما فقط کسی که عاشق واقعی باشه میفهمه من چه حسی دارم
مرسی از مقاله ی زیبات

arshia barca

عالی بود
لایک

theo nada

آقا احسان حالا شدیم گرگ باواریا!!!

mohammad raul

احساسم به تو خیلی نزدیکه
اما راجع به کاپیتان میخوام بگم
همه فروش ماکلله رو بزرگترین اشتباه میدونن
اما کسی نمیدونه فروختن کاپیتان ردوندو یعنی چی
فروش کسی که کاپلو اونو بهترین بازیکن تو درک کردن تاکتیک میدونست یعنی چی
روزی که خورخه والدانو از تنریف اومد ردوندو هم اورد و خیلی ها سریع عاشقش شدن
یکی از تلخ ترین روزا واسه من خبر فروشش به میلان بود در حالی که نمیخواست بره

داستانت جالب بود