انسان های خوب خوشبختی را تعقیب نمی کنند، بلکه زندگی می کنند، و خوشبختی پاداش مهربانی ، صداقت ،
انسان های خوب خوشبختی را تعقیب نمی کنند، بلکه زندگی می کنند، و خوشبختی پاداش مهربانی ، صداقت ، درستکاری و انصاف آنهاست...
خستگی را آغوش ِ تو در میکند وقتی نیستی، عجالتا چای میخوریم چه کنیم؟؟؟؟
خستگی را آغوش ِ تو در میکند وقتی نیستی، عجالتاً چای میخوریم چه کنیم؟؟؟؟
ﭘﯿﺸﻜﺶ ﻣﯿﻜﻨﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﺴﺎﻧﯽ ﻛﻪ ... ﺍﺯ ﺩﻝ ﺷﻜﺴﺘﻦ ﺑﯿﺰﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻤﻨﺎﻱ ﺁﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﻟﯽ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﻧﺪ....
ﭘﯿﺸﻜﺶ ﻣﯿ ﻜﻨﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﺴﺎﻧﯽ ﻛﻪ ... ﺍﺯ ﺩﻝ ﺷﻜﺴﺘﻦ ﺑﯿﺰﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻤﻨﺎﻱ ﺁﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﻟﯽ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﻧﺪ.... ﺁﻧﺎﻧ ﻜﻪ ﺭﺣﻤﺖ ﺁﻓﺮﯾﻨﻨﺪ، ... ﻭ ﺑﺮﺁﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﻞ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ... ﺁﻧﺎﻧﻜﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺘﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﯽ ﺍﻣﺎ ﻋﻤﯿﻘﺎً ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﯼ ... ﺭﻭﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﻫﺮﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﻟﻨﺸﯿﻦ ﺍﺳﺖ.
یواشکی صورتم را می گذارم روی صورتت می دانم دیوارها حرفت را نمی فهمند می دانم حق با توست اما نه به
یواشکی صورتم را می گذارم روی صورتت می دانم دیوارها حرفت را نمی فهمند می دانم حق با توست اما نه به اندزه ی دلتنگی من آه عزیزکم... صورتت خیس شده! ابرهای بهانه ات راه چشمانم را خوب یاد گرفته اند... حالا برت می دارم می گذارمت سر جات کنار قرآن.
به جز حضور تو ، هیچ چیزِ این جهانِ بیکرانه را جدی نگرفتم ... حتی عشق را ! " حسین پناهی "
دور کنید مرا از آن عقلی که گریستن نمی داند... و آن فلسفه ای که خندیدن نمی شناسد، و آن غروری که
دور کنید مرا از آن عقلی که گریستن نمی داند... و آن فلسفه ای که خندیدن نمی شناسد، و آن غروری که در برابر کودکان سر خم نمی کند... جبران خلیل جبران
لایق تو کسی نیست جز آن کسی که: تو را انتخاب کند.. نه امتحان. تو را نگاه کند.. نه این که ببیند. تو را حس کند.. نه این که لمست کند. تو را بسازد.. نه این که بسوزاند. تو را بیآراید.. نه این که بیآزارد. تو را بخنداند.. نه این که برنجاند. تو را دوست بدارد و بدارد و بدارد. ﺳﺎﺩﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﮑﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑ ﺒﺎﺭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ! ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮﻧﮕﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ کسی که ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﺯﺩﻧﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺷﺎﻫﺮﮒ ﺣﯿﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﯾﺎﻓﺘﯽ ! ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ : ﻫﯿﭽ ﮑﺲ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ … “ﮔﺎﻫﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ".
اگر آدم گذاشت اهلیاش کنند بفهمی، نفهمی خودش را به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکش
اگر آدم گذاشت اهلیاش کنند بفهمی، نفهمی خودش را به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشد!
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است.
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده . شاید نخواهی هم . شاید هم بخواهی و ندانی .نتوانی که بدانی . عشق ،گاهی همان یاد کم رنگ سلوچ است و دست های به گِل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند. جای خالی سلوچ/ محمود دولتآبادی
وقتی می شود دقایق عمرت را با آدم های خوب بگذرانی ... چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایی کنی که یا دل های کوچک شان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزی های بچه گانه اند... یا مدام برای نبودنت، برای خط زدنت تلاش می کنند؟ نه، همیشه جنگیدن خوب نیست! این روزها فهمیده ام برای اثبات دوست داشتن، برای به دست آوردن دل آدم ها، برای اثبات خوب بودن نباید جنگید! بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست می آیند بی ارزش می شوند! این روزها نسخه فاصله گرفتن را می پیچم!! برای هرکسی که رنجم می دهد... این را با خود تکرار می کنم و می بخشمشان... نه به خاطر این که مستحق بخششند! تنها به این خاطر که "من مستحق آرامشم" ....
همیشه روزهایی هست که انسان در آن کسانی را که دوست می داشته است ، بیگانه می یابد ! " آلبرکامو "
ﺁﺭﻯ ! ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺳﺖ .. ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ .. ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺷﺎﻥ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ..
ﺩﻟﺖ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻥ ؛ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ ... { مریم الهی }