مطلب ارسالی کاربران
فقط یکی
فقط یک ترکش. . . اینجا. . .
خواهر، با نگاهی مهربان، آرام در گوش سید نجوا می کند: «دوست ندارم تیر بخوری و یا اینکه پیکرت بسوزد ». سید لبخند می زند و رو به خواهر می گوید : «به روی چشم خواهرجان. نه تیر می خورم و نه می سوزم.» سپس انگشتش را می گذارد روی نقطه ای از سرش و می گوید: « من فقط یک ترکش می خورم. اینجا و با همان ترکش شهید می شوم »
روز تشییع وقتی خواهر برای دیدن پیکر سید می آید ، می بیند همان نقطه ای را که برادر نشان داده بود، ترکش بوسیده است.
عارف شهید سید هیبت الله فرج اللهی صلوات