دورِ ایوانِ طلای تو پریدن دارد
چند روزیست دلم شوق رسیدن دارد
مادرم عشق تو در سینه شدیداَ دارد
یارضا؛ نام قشنگ تو شنیدن دارد
هرچه دارم همه از روضهی رضوان شماست
مادرم خاک کف پای کنیزان شماست
ما گداییم و تو هم حضرت سلطان هستی
این چه حرفیست که تو شاه خراسان هستی؟
بخداوند قسم مالک ایران هستی
نه غلط گفته ام و برتر از اینان هستی
ما گداییم و شمایید ولی نعمت ما
نیست در بین خلائق کسی هم قیمت ما
این چه عشقیست که عقل از سر آدم ببرد
بی تو یک لحظه محال است که خوابم ببرد
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
جز تو بر این دل من هیچ کسی مرحم نیست
هر که از عشق تو دیوانه نشد آدم نیست
از همان کودکیام با تو رفاقت دارم
به همه ایل و تبار تو ارادت دارم
باب حاجاتی و اُمّید اجابت دارم
چه کسی گفته به دوری تو عادت دارم؟؟
تو که هم سفرهی یک عده جُزامی بودی
کاش میشد شبی همسفرهی ما میبودی
ای که هر سال به من اذن زیارت دادی
و به این نوکر جامانده سعادت دادی
یا رضا گفتم و از روی سخاوت دادی
به جوادت که قسم دادمَت حاجت دادی
بده در راه خدا، فرض که من بد باشم
ولی پایان صفر کاش که مشهد باشم