سینا👺خان I heard there was a secret chord
That David played and it pleased the Lord
But you don't really care for music, do you?
It goes like this, the fourth, the fifth, the minor fall, the major lift, the baffled king composing Hallelujah
شنیده ام موسیقی اسرار آمیزی بوده که داوود آنرا نواخته و پروردگار را خشنود
ساخته
اما تو که واقعا به موسیقی اهمیت نمیدهی ، میدهی ؟
آن موسیقی اینگونه بود از چهار به پنج ، نت پائین و نت بالا ، پادشاه پریشان آهنگ ستایش را می سراید
Your faith was strong but you needed proof, you saw her bathing on the roof, her beauty in the moonlight overthrew you
She tied you to a kitchen chair, she broke your throne, she cut your hair, and from your lips she drew the Hallelujah
ایمان تو استوار و پایدار بود ، اما نیاز داشتی تا بتو ثابت شود
و تو او را از روی بام دیدی در حالی که مشغول استحمام بود ، زیبایی او در نور ماه تو را مبهوت ساخت
(عشق) او تو را از جایگاهت پائین کشید و تخت پادشاهی تو را سرنگون ساخت ، و هر آنچه قدرت داشتی از تو گرفت ، و از لب های تو ستایش و حمد پروردگار را برچید ...
Maybe I have been here before, I know this room; I have walked this floor, I used to live alone before I knew you
I've seen your flag on the marble arch, love is not a victory march, it's a cold and its a broken Hallelujah
شاید قبلا اینجا بوده ام ، این اتاق را می شناسم ، روی این زمین قدم برداشته ام ، قبل از شناختن تو من در تنهایی بسر می بردم
پرچم تو را بر بام مرمرین دیده ام ، اما عشق سرود پیروزی نیست ، عشق ستایشی سرد و درهم شکسته است ...
There was a time you let me know whats really going on below, but now you never show it to me, do you?
and Remember when I moved in you; the holy dark was moving too, and every breath we drew was Hallelujah
زمانی بود که می گذاشتی از درونت با خبر باشم ، اما اکنون دیگر این اجازه را به من نمی دهی ، می دهی ؟
به یاد بیار زمانی را که بسوی تو شتافتم ، تاریکی مقدسی نیز به جنبش در آمده بود ( کنایه از عشق) ، و هر نفسی که ما می کشیدیم ستایش و سپاس بود
Maybe there's a God above, and all I ever learned from love was how to shoot
at someone who outdrew you
And its not a cry you can hear at night, its not somebody who's seen the light, its a cold and its a broken Hallelujah
شاید خداوندی در آن بالاها باشد ، و تمام چیزی که من از عشق آموختم این بود که کسانی که تو رو مجذوب خودشان می کنند را از میان بردارم ،
و (عشق) آن فریادی نیست که تو شب هنگام بتوانی آنرا بشنوی ، و (عشق) کسی نیست که نور و روشنایی را دیده باشد ، عشق ستایشی سرد و درهم شکسته است ...