مطلب ارسالی کاربران
بدشانسی ها و بدبختیهای قابیل...
پدر و مادر قابیل حتی پوشاک نداشتند و او در این خانواده تهی دست بدنیا آمد! اما برخلاف معمول آدم بزرگی نشد!!
احساس قابیل مانند احساس دهه پنجاهي ها و دهه شصتي های ایرانی بود! نه مزه بهشت رو چشیده بود، نه حال زندگی رو زمین رو داشت!
از همون اول فکر می کرد آخه قابیل هم شد اسم؟! باز اگه ميذاشتن "غلومعلي" یه چیزی!
تو زمین نه مغاز ه ای بود نه چیزی، برا همین مجبور بود صبح تا شب با بیل کار کنه! این بیل بیشتر آزارش میداد!
هیچ کس تو زمین نبود که به قابیل توجهی بکنه! یه بار هم که خدا اون رو با برادرش صدا کرده بود، باعث بدبختيش شده بود!
قابیل اولین کسی بود که رفت تو کتاب گينس به عنوان
قاتل! با حسادت تمام با بیل زد تو سر هابیل.
حالا تو این هير و بير باید از کلاغ چیز یاد می گرفت و جسد رو خاک میکرد! آخه کلاغ هم شد آدم؟!
بعد از کشتن برادرش، قابیل همیشه به این فکر میکرد که این زندگی قابل زندگی نیست، نه زنی نه بچه ای!
خدا که پشیمون شده بود، هدیه هابیل رو قبول کرده بود، یهو قبیله دیگه خلق کرد برای قابیل.
قابیل با اون قبیله ریخت رو هم و فرزندان قابیل بر روی زمین پراکنده شدند.
فرزندان قابیل هنوز بر روی زمین پراکنده هستند و فکر میکنن فرزندان هابیل هستند!
ادامه ندارد... ما همگی ادامه آن هستیم!