مطلب ارسالی کاربران
فدای ادبت بشم ابولفضل
عقل گفتش تشنه کامی ، نوش کن
عشق گفتش بحر غیرت جوش کن
آب گفتش بر صفای من نگر
قلب گفتش در وفای من نگر
عاقبت گفتش کف آبی بنوش
عاطفت گفتش که چشم از وی بپوش
تشنگی گفتش تو را سازم هلاک
رستگی گفتش که از مردن چه باک؟
چشم من از اشک پر و مشک من از آب ، تهی ست
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب ، تهی ست
به روی است ، قیامم به روی خاک ، سجود
این نماز عشق است ، از آداب ، تهی ست