مطلب ارسالی کاربران
صلوات
.
عصر جمعه دلتنگی و قاب عکسی از نگاه شهدا ...
عصر جمعه که می شود دلتنگی های این قاب عکسها به اوج خود میرسد ...
قلم به حرکت در میآورم تا شاید مرحمی باشد بر دلتنگیهایم ولی دستانم یاری ام نمیکند ....
چند روزیست که دلم میخواهد در رثای محمد مهدی قلم بزند ولی نمی شود ....
آخر چه بنویسم !!!
او گمنام رفت و ما ساعتها ، دقیقه ها و ثانیه ها را میشماریم تا خبری از پیکر مطهرش بیابیم ....
او گمنام شد همانند گمنامی مادر پهلو شکسته ....
او گمنـــــام رفت و اکنون هیچ نام و نشانی از او نیست ...
خدایا چه سری در نگاه این شهداست که با نگاهشان این چنین دل هایمان آسمانی می شود ...
چه کنم ...
کم آورده ام ....
کم آورده ام در مقابل عظمت نگاهت ای شهید ...
میدانی چقدر بی تاب رویت هستم
دلتنگ نگاه زیبایت و خسته ی این شهر وهم آلودم
دستم را بگیر
یک کویر یک میدان یک جبهه یک سینه ، درد و حرف دارم برایت .....
اما تمام دلتنگی هایم را بگذارفقط درنقطه چینها خلاصه شود .......
برایم دعا کن
شفاعتم کن......
.
شهید گمنام محمد مهدی مالامیری
صلوات