مطلب ارسالی کاربران
صلوات
من در دزفول بودم كه زن لري بچه سوخته اش را گذاشت بغل من و گفت بي غيرت تو خلبان مائي بگير!!ما يک چنين صحنه هائي را ديديم خواستم به او بگويم مادر ما بي غيرت نيستيم ولي ديدم زن خيلي عصباني است احساس كردم بچه من است هيچ فرقي ندارد چون ما مي جنگيم براي بقاي بچه ها در آينده كه بتوانند شرافتمندانه زندگي كنند امروز ما به اين ملت مديون هستيم بايد بجنگيم و بميريم و اينگونه مردن افتخار ماست ولي تاب تحمل ديدن اين صحنه ها را نداريم چه بكنيم يک ملت مظلومي هستيم در مقابل جهان كفر و الحاد زماني كه خبر سقوط خرمشهر را شنيدم و مطلع شدم كه به پيرها و بچه ها هم رحم نكرده اند و به زنها تجاوز كرده اند قسم خوردم گفتم به خداي لايزال قسم مي خورم به شرفم قسم ميخورم اينبار اگر وارد خاك عراق شوم شهرك صفوان را باخاك يكسان مي كنم ولي وقتي وارد خاك عراق شدم انگار اول شهر يك مدرسه بود من با چشم خودم ديدم كه مادري پريد و بچه اش را گرفت زير شكمش و خوابيد روي بچه در همان لحظه يكدفعه بخود آمدم و نزدم و وقتي رد شدم از شدت خشم چند تا فشنگ روي هوا خالي كردم و رد شدم رفتم روي گمرك صفوان كاميونهاي مهمات را زدم شاهد اين صحنه ها بوده ايم مردم خرمشهر را ميديدم كه پاي برهنه در بيابانها سرگردان شده بودند تا از تيررس دشمن دور شوند و بچه هاشان را كول كرده بودند و وقتي كه هواپيماي ما رد مي شد فكر ميكردند هواپيماي دشمن است و از ترس خودشان را توي خاكها و لجن زارها پرتاب ميكردند و منتظر كاميون نظامي يا سپاهي بودند كه از منطقه خارج شوند من اين را ميگويم كه تاريخ بنويسد و آيندگان ما بدانند كه در اوج مظلوميت ميجنگيم و هيچ باكي نداريم اگر يك ميليون نفر هم از ما شهيد شوند و خودمان هم بميريم و فرزندانمان هم كشته شوند همچون بي گناهاني كه تاكنون مرده اند باز هم تسليم نمي شويم تا دنيا بفهمد ايراني هرگز در مقابل هيچ تجاوزي سكوت نمي كند و تا نابودي متجاوز دست از كار نمي كشد.
بخشی از خاطرات شهید خلبان حسین خلعتبری.
صلوات