مطلب ارسالی کاربران
فتبارک الله احسن الخالقین
این بچهها وارستگانیاند که دین بزرگی به گردن ما دارند...!!
نخست:
همیشه نخستین کسی بود که پس از ناهار و شام و صبحانه برای جمع کردن سفره و شستن ظرفها برمیخاست. هر چه به او اصرار میکردیم و میگفتیم سیدجان، نوبتیه و نوبت شما نیست، نمیپذیرفت. تا اینکه یک روز شرط کردم که اگر میخواهد بگذارم تا ظرفها را بشوید، علتش را بگوید. پاسخم داد: افتخار میکنم که برای برادران رزمنده سفره بیندازم و جمع کنم و ظرفهایشان را بشویم. این بچهها وارستگانیاند که دین بزرگی به گردن ما دارند. بگذار شاید با این کار، قدری احساس سبکی و ادای دین کنم.
دوم:
رزمندگان اسلام در عملیات خیبر، پس از پشت سر گذاشتن نزدیک 20 کیلومتر از آب های هورالهویزه جزایر مجنون را به تصرف درآورده بودند، ولی نیمههای شب با یک تصمیم تاکتیکی دستور رسید به عقب برگردند.
با اذان صبح در سنگرهای استراحت نمازمان را خواندیم؛ اما خبری از سید نبود. فرماندهی لشکر و بچههای گردان سراغ او را میگرفتند، ولی هیچ کس از او خبری نداشت.
ناگهان فریاد تکبیر بچهها در فضای خط پیچید؛ مردی که سراسر شب را همدم تیر و ترکش و بوی باروت بود، استوار و پابرجا از بین تیرها و گلولهها آرام آرام میآمد.
گفتم: سید چرا تا به حال نیامدی؟ کجا بودی؟
سید در پاسخ گفت: تا الان در کنار معبر میدان مین بودم و منتظر ماندم تا مطمئن شوم کسی از بچهها جا نمانده است، چون ما در برابر نیروهایمان مسئولیم.
سوم:
از اینکه نماز شب عملیات کربلای 4 را به امامت سید خواندیم، بسیار مسرور بودیم. پس از نماز سید شام نخورد و گفت: شاید اگر شام نخورم، سبکتر بتوانم با لباس های غواصی فین از عرض رودخانه اروند بگذرم.
بچهها که این سخن را سخن را شنیدند دست از غذا کشیدند. آنها اصرار داشتند سید با نیروهای غواص نیاید، چون معاون گردان است؛ اما او نپذیرفت.
سید گفت: من هنوز خودم را که بنا به دستور فرمانده لشکر در عملیات والفجر 8 جلودارتان نبودم، نبخشیدهام.
او در همان عملیات، نخستین نیروی غواص گردان بود که از اروند گذشت و به خط دشمن زد و در همان جا آسمانی شد.
هدیه به روح شهید سید جمشید صفویان صلوات