اختصاصی طرفداری- گاس هیدینک پس از شکست چلسی برابر بارسلونای پپ در بازی دوم نیمه نهایی لیگ قهرمانان 2008-2009 گفت: " هیچ راهی برای پیروزی در مقابل آنها وجود نداشت. سه بار به صورت کامل بازی را در ذهنم مرور کرده و پیروز شدم. تمام راه ها را بسته بودم. مسی هرگز در موقعیت یک برابر یک قرار نمی گرفت، همیشه نفر دومی، نفر سومی و حتی در صورت نیاز نفر چهارمی جلوی او حضور پیدا می کرد."
گاس بزرگ واقعیت را می گفت، نه فقط در مورد آن بازی خاص و تاکتیک های خودش، بلکه در مورد کاهش " توانایی" بازیکنان ستاره در زمانه حاضر با ایده های دفاعی جدید و ویژه و از همه ویژه تر با افزایش "حمایت" از یار جلو، یار هم عرض و نزدیک ترین یار در مقابله های یک برابر یک. گاس بزرگ واقعیت را می گفت و در این هیچ شکی نیست. اما ! باید دانست که قضیه همیشه به این صورت نبوده است. باید دانست که مسئله یک برابر یک به عنوان بنیادی ترین اصل بازی، آنچه که تاکتیک ها روی کاکل آن می چرخد بارها با طعم های متفاوتی توسط آشپزهای مختلفی به نمایش گذاشته شده است.
چه طمع هایی؟ به کلیپ های باقی مانده از فوتبال در دهه های چهل و پنجاه قرن بیستم نگاه کنید چه می بینید؟ بازیکنی که صاحب توپ است و هیچ فشاری را حس نمی کند! تیمی که درحال حمله است و هیچ فشاری را حس نمی کند! اصلا باید از این دوره تاریخی به سرعت عبور نمود چون هیچ اتفاق قابل بحثی در مورد تلاش برای ارتقای بازی یک برابر یک صورت نگرفته است. بازیکن صاحب توپ حرکت و حمله می کند و فضاها بسته نمی شوند و تکلی زده نمی شود و هیچ فعالیتی برای برخورد صحیح با نفر حمله کننده انجام نمی گیرد.
هلنیو هررا. اینتر میلان. اوایل دهه شصت میلادی. ساختن تیمی یکپارچه و منظم و غافلگیرکننده بر مبنای دفاع کردن همیشگی و دامنه دار. در واقع اولین نشانه های ظهور کاتناچیو. در واقع اولین نشانه های پیشرفت بازی یک در برابر یک. ولی نه به عنوان نکته ای فردمحور برای توسعه شخصی توانایی بازیکن. قضیه بر اساس انگاره پررنگ تر کردن تاکتیک های گروهی دفاعی بود و خوب این مقداری با تاکتیک های تیمی تفاوت دارد. راز این پیشرفت چه بود؟ یک کلمه کلیدی: پیوستگی.
پیوستگی خطوط به هم که به پیوستگی نفرات منجر می شد. نفراتی که در طول یکدیگر بوده و از هم در برابر دریبل زن های خارق العاده حمایت می کردند. نه به شکلی که مهاجم پابه توپ در برابر دو یا سه مدافع به صورت همزمان قرار بگیرد نه! بلکه همانطور که گفته شد سازماندهی دفاع طولی و پیوستگی هررا مسئله حمایت را به وجود آورده بود و چند بازیکن در فاصله های چند متری در طول هم آماده مهار ستاره دریبل زن بودند. این پلن تاکتیکی برای تقویت بازی یک در برابر یک به عنوان تاکتیک دفاعی حدود سی سال بعد کامل تر شد و در این فاصله از سال 62 تا 89 واقعا جز در دوره توتال فوتبال که فقط مقداری فشار کنشی روی بازیکن صاحب توپ افزایش یافت، هیچ اتفاق قابل ذکری روی نداد.
سی سال پس از هررا و اینتر میلان و کاتناچیوی اول، اینک نوبت به ساکی و آ ث میلان و کاتناچیوی دوم رسید. و بله، آریگو ساکی می دانست که نه فقط به خاطر اهمیت دفاع برابر فوق ستاره ها، بلکه با توجه به رشد تاکتیک های تهاجمی در دو دهه گذشته باید پلنی را طراحی نماید که گروه های دفاعی در عرض ساخته بشوند که جلوی اتصال و ترکیب زنی خط ها و نفرات طولی حریف را بگیرند؛ گروهی که یک دیوار محکم عرضی را پدیدار ساخته و به حریف اجازه عبور از خط خود را ندهد. آنچه که در بازی یک برابر یک هم با این پیشرفت همراه بود که بازیکن صاحب توپ در ظاهر یک نفر را در مقابل خود می بیند ولی در باطن تمام هم تیمی هایش در عرض این مدافع دربرابر وی قرار دارند که با توجه به چینش 4-4-2 ساکی، معمولا سه تا چهار نفر دیوار عرضی را می ساختند.
در واقع داستان این بود: هررا برای تقویت بازی یک برابر یک به گروه سازی طولی توجه کرده بود و ساکی به گروه سازی عرضی. هررا برای تقویت بازی یک برابر یک به پوشش و حمایت توجه کرده بود و ساکی به فشار و فشردگی. و خوب با تمام تفاوت های جزئی در واقع این دو مرد در حال تکمیل یک کل ویژه به نام کاتناچیویی بودند که دفاع یک برابر یک را متحول می کرد. پس تا قبل از شروع قرن بیست و یکم، فوتبال از لحاظ تقویت بازی یک برابر یک به چه معیارها و ایده هایی رسیده بود؟ اول اینکه آن را نه به عنوان یک تکنیک فردی بلکه به عنوان یک تاکتیک گروهی دفاع کردن پذیرفته بود. دوم اینکه با توجه به مسئله پیوستگی و پوشش از شیوه های حمایت از مدافع در طول آگاه بود و سوم اینکه با توجه به ابداعات ساکی در مورد فشردگی یک دیوار- خط عرضی و تاکید روی فشار گروهی، می دانست که چگونه می شود از یار هم عرض خود در برابر فوق ستاره های دریبل زن حمایت کرد.
پس از آن و در سال های اخیر که وارد سده بیست و یکم شده ایم سه مربی دفاعی با سه تیم ویژه امکان ایجاد تحول بیشتری را در بازی یک برابر یک داشتند اما آنها به جای دست زدن به ابداعات، ترجیح دادند که اصول تعریف شده هررا و ساکی را با دقت بیشتر، با انضباط تاکتیکی بیشتر، با آنالیزهای بیشتر فوق ستاره ها و با بررسی بیشتر اهمیت توپ و فضا و بازیکن اجرا کرده و به جای نمایش یک نسخه متفاوت، یک ساختار دفاعی متکی به تم های پذیرفته شده را بروز دهند.
اولین نفر اتو ره هاگل در تیم یونان بود. هاگل با توجه به روش های بازی پرس - ضدحمله که در فوتبال زادگاهش آلمان به عنوان مادر تاکتیک ها از آن یاد می شود اقدام به آماده کردن یونان نمود و در این استراتژی از کلید های فشار کنشی روی فوق ستاره ها و حمایت از هم تیمی جلویی در طول برای ضربه نخوردن در مصاف های یک برابر یک استفاده نمود. نه نوآوری و نه ابداعی. تنها اجرای درست اصول.
دومین نفر مورینیو در تیم اینترمیلان بود. مورینیویی که سبک و انگاره فنی خود را دارد. تاکتیک های دفاعی و استفاده ویژه از قدرت بدنی. با چهار کلمه کلیدی برای اجرای فلسفه اش. غافلگیری، سرعت، عکس العمل و فشردگی. و خوب اگر بازی های بزرگ اینتر دوره وی در برابر تیم های تاپ اروپا مثل منچستریونایتد و بارسلونا و بایرن مونیخ را مورد ارزیابی قرار داده و بخواهیم از آنالیز استراتژی دفاعی این تیم ابداعی هر چند کوچک و جزئی در مورد بازی یک برابر یک بیرون بکشیم ره به جایی نخواهیم برد. چرا؟ چون فلسفه بازی مشخص است. تاکتیک های بازی مشخص است. روش کنترل کردن مسی و روبن مشخص است. روش ایجاد حمایت از هم تیمی و قطع و بلوکه کردن کانال های بازی حریف مشخص است. روش تراکم سازی در فضاهای حیاتی مشخص است. و بله همه چیز مشخص است.
ژوزه عملا در دو دیدار مهم دوران حکومتش بر نیمکت نراتزوری برابر بارسلونا در بازی برگشت نیمه نهایی و بایرن مونیخ در فینال رقابت ها که حریف بازیکنانی مستعد و تواناتر از بازیکنان وی داشت و ممکن بود با شکست در عمل های یک برابر یک، شکست در تاکتیک های گروهی و شکست در تاکتیک های تیمی و شکست در استراتژی کلی و شکست درنتیجه بازی برایش رقم بخورد، از یک فلسفه فنی واضح، رادیکالی، کاملا تعریف شده و اصولی و پیشتر ثابت شده استفاده نمود. خطوط و نفرات را تا جای ممکن به هم نزدیک نموده و یک فشردگی واقعی بیست در بیست متر ایجاد کرد. تاکید اصلی هم روی منتظر ماندن روبروی نفر مقابل و صاحب توپ بدون هیچ فشاری بود و خوب چه کسی با چه توانایی تکنیکی می تواند از ده بازیکن جمع شده در یک مربع بیست متری آتوی ضعف تکنیکی بگیرد و نفر مقابلش را جا بگذارد؟ اوه عجب هجوم و تکل پشت تکلی از نفر دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم و هفتم و هشتم و نهم و دهم!
نفر سوم سردمداران بازی دفاعی در فوتبال معاصر آیا کسی جز دیگو سیمئونه می تواند باشد؟ نزدیک ترین تفکرات تاکتیکی نسبت به ساکی و خوب بگذارید این حق را داشته باشیم که اعلام کنیم حداقل در فاز دفاع کاملا خود خود آریگو. چهار چهار دو خطی همان. وارد کردن فشار بدون پایان روی توپ همان. سیستم یارگیر منطقه ای همان و خوب دیوار عرضی قوی و بتنی و نفوذ ناپذیر نیز همان و تمام این ها یعنی در بحث بازی یک برابر یک نیز روش حمایت ویژه و صددرصد از هم تیمی در عرض و حرکت و جابه جایی مداوم برای ساخت مداوم دیوارها و گروه های عرضی مقابل تک بازیکنان نیز همان. زنده باد رعایت صحیح پیشفرض ها! مرده باد ابداعات و ریسک! پس چه موقع بازی یک در مقابل یک دوره سوم تکامل خود را آغاز کرد؟ این بار برخلاف سنت ها کار توسط یک مربی تهاجمی استارت خورد. توسط یورگن کلوپ و با ارائه "گیگن پرسینگ".
در دوره اول تکامل توسط هررا پوشش طولی از هم تیمی به کار گرفته شد. در دوره دوم تکامل توسط ساکی روش های حمایت عرضی مورد استفاده قرار گرفت و خوب شاید مربیان و تاکتیک نویسان تصور می کردند طول و عرض پوشش داده شده و دیگر "بعد"ی برای پیشرفت این قضیه وجود ندارد! اما کلوپ با نگاه جزئی تر و طبقه بندی شده تر دوره سوم را تعریف نمود. این بار مبدا به جای بازیکن خودی به توپ تغییر کرد و طول به جلو و عقب توپ و عرض، به سمت چپ و راست توپ تغییر کرد. با قرار دادن توپ به جای بازیکن به عنوان مبدا، این بار دیگر تیم مدافع منتظر نمی شد که مثلا مسی بخواهد از بازیکن مقابل رد شود تا آنها عملیات های پوشش و حمایت را شروع کنند بلکه در تئوری کلوپ برای بهبود بازی یک در مقابل یک "اصل این نیست که بهترین پوشش ها و حمایت ها از بازیکن درگیر یک مقابل یک صورت بگیرد بلکه اصل بهتر و به صرفه تر این است که اصلا وضعیت یک در مقابل یکی شکل نگیرد." چطور؟ به محض رسیدن توپ به حریف یک بازیکن از عقب، یک بازیکن از جلو، یک بازیکن از چپ و یک بازیکن از راست به صورت یک حلقه محاصره کننده بازی "چند نفر مقابل یک نفر" را با اعمال فشار اجرایی کنند.
بله، به لطف نوآوری آقای کلوپ اینک داستان یک در مقابل یک به مرحله ای رسیده است که مربیان آرام آرام با پیاده سازی روش گیگن پرسینگ در تمام تایم بازی به فکر حذف آن با جایگزین چند مقابل یک بوده و هستند. مرحله ای که نه دیگر فقط با یک جهت مثل طول یا عرض بلکه از چند جهت و با ترکیبی از فشار و فشردگی و حمایت و کوچک کردن زمین بازی برای بازیکن صاحب توپ کار فوق ستاره ها و بازیکنان مستعد را روز به روز سخت تر می کند و البته مطمئنا این پرده آخر نخواهد بود.
تکامل تاکتیک ها (۱)؛ ساختمان حمله، عبور از تئوری آقای گلزن