اختصاصی طرفداری- توپ در اختیار اندرسون است. رو به جلو حرکت می کند. دریبل می زند. یک نفر. دو نفر. نفر بعدی. نفر چهارم. حالا پنجمین نفر را هم جا می گذارد و شوت می زند. عجب شوتی! توی دروازه. گل. عجب " حمله " بدون نقصی شاهد بودیم. فیلیپ صاحب توپ می شود. بازیکن مقابلش را دریبل کرده و به جلو حرکت می کند. با یک تغییر مسیر مورب ناگهانی حجم بزرگی از مدافعان را محو کرده و ضربه اش را روانه دروازه می کند. گل. یک گل زیبا! یک گل فوق العاده. عجب " حمله " زیبا و فوق العاده ای.
لطفا به عقب برگشته و پاراگراف قبلی را یک بار دیگر مطالعه فرمائید! چه ایهامی در آن قرار دارد؟ چه مسئله ای کنجکاوی شما را برانگیخته است؟ مسئله حمله کردن و اینکه یک حرکت پا به توپ فردی چهل پنجاه متری و سپس شوت زدن به درون چهارچوب با چه معیاری یک حمله بدون نقص و زیبا و فوق العاده خوانده می شود؟ بله این ایهام قضیه است. این کنجکاوی قضیه است.
کمی صبر کنید و کلنجار نروید. پاسخ روشن است. معیار و ایهام و کنجکاوی همه درون یک مسئله قرار دارند: مسئله زمان. یعنی چه؟ یعنی اینکه اکنون شما در سال 2017 هستید. قرن بیست و یکم. یعنی اینکه ستایشی که از دو مورد حمله پاراگراف ابتدایی شده مربوط به دهه سی تا هفتاد و اندی قرن بیستم است. یعنی اینکه تاریخ حرکت خطی دارد. یعنی اینکه تاکتیک ها تکامل پیدا کرده اند و خوب حمله و تهاجم نیز همچنین.
و بله، هدف این یادداشت بررسی همین موضوع است. اینکه ساختمان حمله به عنوان یک مفهوم خاص و زیر مجموعه تهاجم چه روندی را طی نموده و امروز در کجا قرار دارد؟
اساسا همزمان با بین المللی شدن فوتبال و همچنین تا چند دهه پس از آن فوتبال بیشتر قضیه حمله کردن و گل زدن بود تا دفاع نمودن و گل نخوردن و به همین علت نیز اکثریت ایده های تاکتیکی نو با فراهم کردن امکان زدن گل های بیشتر مرتبط بود و در مورد ساختمان حمله به طور خاص با فراهم کردن امکان گل زنی بیشتر یکی دو ستاره تیم. این را داشته باشید و کمی صبر کنید.
اکنون وقت آن است که این پرسش را مطرح نمائیم: وقتی در مورد ساختمان حمله صحبت می کنیم اصولا داریم در مورد چه چیزی صحبت می کنیم؟ اگر بازیکنان را به عنوان ابزار کار در نظر بگیریم، تاکتیک های حمله کردن را به عنوان مصالح ساختمانی و گل زدن را به عنوان هدف نهایی یعنی صاحب منزل شدن و به آرامش رسیدن از دست اجاره خانه، پس ساختمان مورد نظر می شود شکل به آرامش رسیدن، صورت و ظاهر به آرامش رسیدن و خوب در قضیه فوتبال و تهاجم، ساختمان حمله یعنی شکل برآمده از تلفیق بازیکنان و تاکتیک ها که شاخص گل زنی می شود.
به این ترتیب پس هنگامی که از تغییر ساختمان حمله به سود یکی دو ستاره تیم جهت گل زنی بیشتر آنها در دهه های ابتدایی و میانی قرن بیستم صحبت می کنیم منظور این است حمله تیم با دو ستون اصلی رونق و جریان پیدا می کند و این مسئله فراتر از طراحی تاکتیکی به شکل رسیدن توپ در منطقه خطرناک به این ستاره ها است و این مسئله فراتر از طراحی سبکی که در آن تیم دائم از دو لاین مشخص حمله کند (دو لاینی که دو ستاره تیم در آن قرار دارند)، است. این مسئله ماجرای بناکردن روی یک چیزی، ماجرای یک چیزی را توی ناخودآگاه بازیکنان فرو کردن، ماجرای فکر کردن به چیزی در هرلحظه و در تمام لحظات است.
این تئوری سبب ساز ظهور بازیکنان گلزن شد. ستاره هایی که فقط گل می زنند. دی استفانو. پله. تئوری فوتبال برای با استعدادها. بقیه بازیکنان کارگر هستند. مسئله اینکه " چه کسی می تواند گل های بیشتری بزند؟ او بهترین بازیکن جهان است!" در ذهن تمام مربیان به فلسفه اصلی طراحی ساختمان حمله تبدیل شده بود. حمله و ستاره و گل زدن و دیگر هیچ.
اما تغییرات در راه بودند. تغیر ساختمان حمله. آرام آرام. تقریبا از میانه دهه شصت و خوب در دوره اول توتال فوتبال به صورت واضح.
دراین دوره توسعه بازی تیمی و تاکتیک های گروهی در اولویت کار فازهای مختلف بازی قرار داشت و در مورد ساختمان حمله با اینکه همچنان بنای اصلی روی ستاره ها و آقای گل ها استوار بود اما خوب استفاده پرشمار از سیستم هایی که دارای گوش بودند تا حدودی در حال تغییر این قضیه بر مبنای افزایش خلاقیت های فردی در حمله نیز بود. چهار سه سه ها و سه چهار سه هایی که انتخاب نفر تکنیکی را برای پست های جلو بدون محدودیت می گذاشتند. چهار نفر. پنج نفر. شش نفر و حتی هفت نفر! و خوب آیا این به خروجی جز حملات با حداکثر خلاقیت و فانتزی منجر می شود؟
دهه نود در خط تکامل تاکتیک های فوتبال از جایگاه ویژه ای برخوردار است. چرا؟ به دلیل ظهور یک سه پنج دوی بی نقص آلمانی و قهرمان جهان شدن. به خاطر ساکی و طراحی بازی " قفل". به خاطر تمام ابداعات کرایوف در بارسلونا و به خاطر چهار چهار دو های معروف این دهه با نمونه اعلایش منچستریونایتد فرگوسن. خوب در این تکامل سر ساختمان حمله هم بی کلاه نماند و تغییراتی را پذیرا شد. این بار دیگر بازیکنان و خصلت هایشان معیار نبودند، مسئله حمله کردن با تفاوت هایی نسبت به جام مکزیک و مارادونا و دریبل و دریبل مواجه بود. ساکی در میلان و کرایوف در بارسلونا به اهمیت بالای ترکیب های هندسی و یک و دو های برق آسا در یک سوم هجومی پی برده بودند و آمار گل های تیمی به شدت در حال افزایش بود و خوب در مورد قضیه ساختمان حملات بنای ویژه روی تعداد بیشتری حمله کردن و تعداد زیادتری موقعیت خطرناک خلق کردن ترسیم شده بود.
ایده ای که در هزاره بعدی و سال های ابتدایی دهه اول آن کاملا برعکس شد. دوباره میل به مهاجمان گل زن افزایش یافت و اما این مرتبه با تفاوت های ذاتی شاخص. این آقای گل زن دیگر بعد از دریبل کردن چند نفر گل زنی نمی کرد بلکه منتظر می ماند و در مناسب ترین لحظه نیشش را می زد. سوال اینجاست که چرا این اتفاق افتاد و پاسخ هم روشن. پیشرفت فوتبال در دهه نود میلادی عملا این ورزش را به یک صنعت تبدیل نمود و صنعت نیاز به مردانی از جنس اقتصاد دارد و خوب هرجا انگاره های اقتصادی حاکمیت کنند ترس و صرفه جویی پدیدار می شود. ترس و صرفه جویی و ترسیم ساختمان حمله بر ایده " کمتر حمله کن، درست حمله کن" و خوب وقتی مبلغ این ایدئولوژی تیم های یونان و پورتو بشوند آیا می توان جلوی بسط آن را گرفت؟ پاسخ خیر است.
اینجا ممکن است عده ای تصور کنند که خوب ما سال 2008 را داریم و ظهور تیکی تاکا و گواردیولا و تغییر ساختمان حمله! اما نه. قضیه به هیچ وجه اینچنین نبود. تیم پپ با وجود تمام نوآوری هایش و با وجود مالکیت های هفتاد درصدی اش که یعنی بیشتر زمان بازی را در فازحمله سپری می کرد بازهم به ایده "مالکیت موقعیت محور" وابسته بود و برنامه اش تبدیل مالکیت به موقعیت صددرصد بود. بی گدار به آب نزدن. شاید نهایت تفاوت ایجاد شده در ساختمان حمله نسبت به فلسفه " کمترحمله کن، درست حمله کن" برای تیکی تاکای پپ این بود: " کمتر موقعیت ایجاد کن، درست موقعیت ایجاد کن" . هر دو ایده از ساختمان حمله مبتنی بر صرفه جویی در انرژی و خلاقیت صحبت می کنند.
بدون شک بیشترین تحول ایجاد شده توسط یورگن کلوپ در دوره معاصر اتفاق افتاد. با خط بطلان روی تکیه کردن به آقای گلزن. با خط بطلان روی کمتر حمله کردن. کلوپ با عمودی کردن بازی بیش از پیش و تزریق سرعت به حملات، محوریت جدیدی را در ساختمان حمله بنا نهاد: " مدام روی سر و صورت و بدنش ناخن بکش. زخم های بیشتر یعنی خونریزی بیشتر و مردن" . این ایده در تقابل با ایده اصلی روز بود که اعتقاد داشت باید ضعیفترین نقطه را پیدا کرد و آنقدر رویش ناخن کشید تا حریف پس بیفتد و خوب شاید آقای هیجان انگیز هنوز نتوانسته ایده اش را با جام بردن همراه سازد اما مطمئنا او به زایش نسل جدیدی از مربیان که به ساختمان حمله نگاه رادیکال تری دارند کمک کرد و صد البته کمی مسئله را از آقایان گلزن فراتر برده و درحال فراتر بردن داستان است چون تکامل همچنان ادامه دارد.