یک راست می روم سر اصل مطلب، اشکال اینکه کسی همین امروز طرفدار بارسلونا و رئال و بایرن مونیخ و منچستر سیتی و موناکو و دینامو درسدن شده باشد چیست؟ ایراد اینکه یک نفر سبک فوتبال دفاعی و ایستایی را می پسندد چیست؟ اصلا ایستایی نه، رسما ضد فوتبال، اتوبوسی، 1-1-8، اشکالش کجاست؟ چه ایرادی دارد کسی عاشق پاسکاری های تیمش باشد، چه بی هدف چه با هدف؟ تقصیر طرفداران برخی تیم ها چیست که تیمشان را یک سمایه دار گردن کلفت خریده است؟ اصلا واضح تر از این؛ تقصیر طرفداران بارسلونا چیست که تام هنینگ اووربو در آن شب کذایی در سال 2009 هیچ کدام از پنالتی های چلسی را ندید؟ اصلا تقصیر خود بارسلونا چیست؟! شاید یوفا، شاید آن داور خواستند بارسلونا را به فینال ببرند و قهرمان کنند، شاید دست هایی پشت پرده بوده، شاید هم نه.
خسته شدم از این همه کل کل و کری بیهوده، یک مشت حرف و عدد سرد و بی روح که شده سلاحی سرد برای فرو کردن در روح و جان دیگری.
به این فکر می کنم که این تیم ها، این کشور ها، این بازیکنان که خودمان را برایشان خفه می کنیم، فحش می دهیم و ناسزا تحویل می گیریم به یک همسایه می ماند، همسایه ای که ما او را از پنجره اتاقمان دیده ایم و عاشقش شده ایم، روز های خاص، ساعت های خاص از پنجره او را می بینیم (چه چیزی شیرین تر از این) و از دیدن او و دلبری هایش لذت می بریم، رویا پردازی می کنیم و به اوج آسمان می رویم. دوستمان هم او را می بینید، تبریک می گوید، خوشحال می شود. دوست دیگری می بیند، متلک سنگینی می اندازد و خون جوش آمده من چنان جلوی عقل و منطقم را می گیرد که تا از خجالت او در نیایم و صد مرتبه بد تر از چیز هایی که او گفته را نثار او و همسایه محبوب او نکنم آرام نمی گیرم. دوست دیگری هم او را دوست دارد و با یکدیگر از او و دلبری هایش و شگفتی هایش می گوئیم و به عرش می رویم. دیگری دل در گرو همسایه خویش که از بد روزگار در زیبایی رقیب معشوق ماست دارد و همین دلیل کافیست تا ما از یکدیگر متنفر باشیم، از هر فرصتی برای تخریب محبوب او استفاده کنیم و محبوب خود را محبوب تر جلوه دهیم.
می گذرد، روز ها، ماه و سال ها، در می یابیم که معشوقمان حتی از وجود ما اطلاع که ندارد هیچ، اگر اطلاع داشته باشد هم هیچ اهمیتی برای او نداریم، ما می مانیم و کوهی از دل ها و غرور هایی که به خاطر او شکستیم. چه تضمینی وجود دارد که کسی که امروز من به خاطر محبوبم به او توهین می کنم فردا همکارم نباشد؟ چه کسی می تواند ادعا کند که این سیبی که هر ثانیه در حال چرخ خوردن است، فردا را طوری رقم نزند که کسی که امروز از توهین و تحقیر های من در امان نیست، فردا تبدیل به بهترین دوست و همراه من نمی شود؟ چه توجیه و دلیلی می توان برای توهین نژادی و قومی آورد؟ چگونه می توانم توضیح دهم که به کسی به خاطر محل تولدش، زبانش، رنگ پوستش، آئینش و یا اعتقادش توهین کردم در حالی که خودم سرشار از نقص و عیب هستم؟ رنگ پوست، محل تولد، نام، پدر و مادر و خیلی چیز های دیگر از جمله مسائلی است که هیچکس کنترلی بر آن ندارد و خواست ذات خداوند است، بالیدن و افتخار کردن، یا مسخره کردن کسی به خاطر آن ها از حقارت هم فراتر است، خودمان چه چیزی برای عرضه داریم؟ با که حریف بوده ایم؟ زلف که را گشوده ایم؟!
نژاد پرستی همان قدر مضحک و خنده دار است که این طرز فکر؛ این که ما فکر کنیم احتمال حمله و درنده خویی یک پلنگ زرد از یک پلنگ سیاه کمتر است! به این دلیل که اولی دوستانه تر به نظر می رسد؟! آن ها از یک جنس هستند، از یک خالق، ما نیز هم، چیزی جز رفتار و منش و مایه درونی ما نمی تواند ما را از هم تفکیک کند، چون همه از یک گِل هستیم و یک روح در کالبدمان دمیده شده است. حق نداریم کسی را به خاطر چیزی که هست، چیزی که می پسندد، یا چیزی که از کنترل او خارج بوده تمسخر کنیم.
چرا راه دور برویم؟ لیونل مسی، کریس رونالدو، توپ طلا و سیکل بی پایان مقایسه؛
بد بینانه ترین و خصمانه ترین نوع رابطه را هم که برای مسی و رونالدو در نظر بگیریم این می شود که آن ها یکدیگر را نمی شناسند، دوستی خاصی با هم ندارند و برای یکدیگر اهمیتی قائل نیستند. نطفه این عدم شناخت یکی از استثنائی ترین رقابت های ورزشی تاریخ را ثمر داده است، رقابتی که گاهی فوتبال را بیشتر به تنیس شبیه می کند، آمار آن ها شگفت انگیز و غیر قابل تصور است و تمام محدودیت های بشری را به سخره گرفته است، اما حاصل آن برای ما طرفداران آن ها چه بوده؟ برای آن ها که به هر دلیلی این دو ابر ستاره را دوست ندارند چه؟ مقایسه ها و آمار ارقام که تا قیام قیامت تمامی ندارند، حال اگر من نوعی با گفتن مثلا این حرف که این دو اعجوبه تمام این آمار را مقابل مورسیا و ایکس و ایگرگ به دست آورده اند و یا پنالتی زده اند و غیره، خودم را زیر سوال برده ام یا این دو را یا آمار آن ها را؟ باستین شواین اشتایگر یک افسانه است که جای خود را در معبد خدایان جاودان فوتبال یافته است و فکر نمی کنم هوادار فوتبالی پیدا شود که برای او احترام قائل نباشد. فصل گذشته زمینی در اروپا نماند که از جولان و حکمرانی او در امان مانده باشد، وقتی می خواهد از تیمش حرف بزند با جاه طلبی و اعتماد به نفسی که همه از او سراغ دارند از اهدافش می گوید، برای رقبا کری می خواند و به آن ها آماده باش می دهد. اما او این احترام و محبوبیت را با توهین و تحقیر رقبا کسب کرده است؟ جواب منفی است، چون وقتی قرار است در مورد تیم حریف صحبت کند، حریفی که همین چند سال پیش در کمتر از یک نیمه به آن ها چهار گل زد، حریفی که همین چند ماه پیش در مسیر قهرمانی تاریخی شان زیر غلطکشان با هفت گل له شد، نه تنها حرفی از یوفاسلونا و 7آپ به میان نمی آید، بلکه آن ها را هنوز بهترین تیم دنیا می خواند که آرزو دارد روزی به سطح آن ها برسد و مقایسه شدن با آن ها را افتخار خود می داند.
چه اتفاق بزرگی در کائنات رخ می دهد اگر من به عنوان یک طرفدار تیم ایکس در تقبیح تیم ایگرگ مطلبی نگذارم؟ حتی اگر تک تک هواداران تیم ایگرگ هر روز بر علیه تیم و بازیکن محبوب من اعلامیه صادر کنند. این همسایه تا ابد ما را نخواهد دید.
شاید اگر هر وب سایت دیگری بود اجازه انتشار چنین مطلبی را به من نمی داد، چون بحث و جدل یعنی کامنت بیشتر و کامنت بیشتر یعنی بازدید بیشتر و بیشتر و بیشتر، یعنی نفع سایت، اما اینجا این گونه نیست، اینجا هدف وسیله را توجیه نمی کند، که اگر چنین بود کامنت و مطلبی حذف که نمی شد هیچ، به آن دامن هم زده می شد.
این وب سایت در نوع خود اتفاقی جدید و منحصر به فرد است، قلمی آزاد در اختیار نه تنها نویسندگان آن، بلکه تک تک مخاطبان آن قرار دارد، حرف از خود سانسوری نمی زنم، کمی مراعات و کمی بالا بردن آستانه صبر کفایت می کند تا از در کنار هم بودن در این جامعه کوچک، و حتی رشد کردن و کمک به ارتقای یکدیگر لذت ببریم. فقط کمی از هر چیز خوبی، دریایی از خوبی پدید می آورد.