برای دیدن بخش اول به لینک زیر مراجعه شود.
" آیا هیتلر هنوز زنده است؟ اسرار مرگ هیتلر -بخش اول "
http://www.tarafdari.com/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D9%...
_____________________________________________________________________________________________________________________
آیزنهاور: شک دارم هیتلر مرده باشد!
داستان ها در مورد مردن یا زنده بودن هیتلر در حال گسترش بود و حتی این روند کم کم از کنترل رسانه ها خارج شد. هیتلر در حال تبدیل شدن به یک قهرمان بود و ژنرال «جرج مارشال» یکی از فرماندهان ارشد ارتش آمریکا تشخیص داد که باید اقدامی برای توقف اسطوره سازی از هیتلر انجام شود. «آیزنهاور» مخالف این کار بود. در ژوئن ۱۹۴۵ زمانی که آیزنهاور تقریبا محبوب ترین رهبر سیاسی غرب بود، در یک کنفرانس در «هتل رافائل» پاریس حاضر شد و اعلام کرد در مورد مرگ هیتلر تردید جدی دارد. او اولین رهبر سیاسی از میان متفقین بود که چنین ادعایی می کرد. زمانی که «هنری ترومن» در آگوست سال ۱۹۴۵ در کنفرانس «پست دام» از استالین پرسید که «آیا هیتلر مرده است؟» استالین پاسخ داد: «نه!»
این وضعیت سبب شد تا در سپتامبر آن سال، برای اولین بار تحقیقات رسمی دولتی توسط کشور انگلستان در مورد مرگ و زندگی هیتلر آغاز شود. «دیک وایت» یکی از افسران ارشد MI5 مامور انجام این تحقیقات شد. او از «هاگ تراور»، استاد تاریخ دانشگاه آکسفورد، درخواست کرد که در مورد معمای مرگ هیتلر تحقیقات رسمی انجام دهد. یک پرونده چهار جلدی در مورد هیتلر که توسط شاخه ضداطلاعات ارتش آمریکا جمع آوری شده بود در اختیار او قرار گرفت. تمام اطلاعات شخصی و غیرشخصی هیتلر در پرونده وجود داشت.
تراور تمام سپتامبر و اکتبر را در پی یافتن شاهدان یعنی آخرین ساعات زندگی هیتلر بود، اما هیچ کدام از آن ها در دسترس نبودند. گوبلز مرده بود، مارتین بورمان (منشی مخصوص پیشوا) مفقود شده بود؛ هاینز لینج، اتو گانشه، هانس باور (خلبان مخصوص هیتلر) و یوهان راتنهابر (رئیس محافظان هیتلر) نیز همینطور. فقط «فراگرادا کریستین» و «فراکروگر»، منشی های هیتلر و بورمان برای مصاحبه در دسترس بودند. آن ها نیز شاهدان عینی وقایع روزهای آخر در محفظه امن به شمار نمی رفتند و فقط از افرادی مانند لینج و گانشه چیزهایی شنیده بودند. تراور همچنین به اینسبورگ سفر کرد تا از چند و چون شایعه زندگی کردن هیتلر در این منطقه باخبر شود.
در ۱ نوامبر ۱۹۴۵، تراور در یک کنفرانس خبری در برلین حاضر شد و نتایج تحقیقات خود را اعلام کرد. تحقیقات او نشان می داد که هیتلر روز ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ در ساعت ۳:۳۰ دقیقه عصر خودشکی کرده است و اوا براون نیز با او مرده است. هیتلر با شلیک گلوله به دهان خود این کار را انجام داده و اوا براون با مصرف قرص سیانور خودکشی کرده است.
در این میان، یکی از گزارشگران از تراور پرسید که در مورد نسخه روسی مرگ هیتلر چه نظری دارد؟ او اظهار کرد که شوروی در این مورد بدبین است و امکان ندارد هیتلر زنده باشد. زمانی که این حرف را زد، یک نفر از مقامات رسمی روس که در کنفرانس حاضر بود به نشانه مخالفت سر خود را تکان داد. تراور همچنین این فرضیه را که جنازه متعلق به بدل هیتلر بوده است، رد کرد. اولا زمان کافی برای بردن جسد بدل به داخل محفظه و سپس بیرون آوردن آن برای سوزاندن وجود نداشته است. ثانیا، هیتلر با شرایط جسمانی ضعیف خود هرگز امکان فرار نداشته است.
ازدواج در وقت اضافه
اگرچه گزارش تراور نقایص زیادی داشت، اما به شدت مورد استقبال روزنامه های جهان قرار گرفت. تراور کماکان به تحقیقات خود ادامه داد. یک سال بعد، سرویس های جاسوسی متفقین گزارشی دریافت کردند که براساس آن، یک افسر ارشد سابق اس اس و دوست صمیمی مارتین بورمان یعنی «ویلهم زاندر» زنده دیده شده بود. این می توانست مسیر پرونده را تغییر دهد. زاندر توانست بگریزد، اما مدارکی که در محل اقامت او پیدا شد، تراور و ماموران امنیتی را به خانه ای هدایت کرد که در آن کیفی پنهان شده بود. بخش عمده ای از محتویات آن بی اهمیت بود؛ اما مدارکی در آن وجود داشت که فقط ۴۰ ساعت قبل از سقوط برلین از محفظه امن خارج شده بودند.
یکی از مهمترین سندهای موجود در کیف، سند ازدواج آدولف هیتلر و اوا براون بود. این سند می توانست خیلی از تردیدها را از میان بردارد، اما یک سوال مهم پیش روی تراور ایجاد کرد. هیتلر هرگز احساس نیاز به ازدواج با براون نکرده بود، پس چرا باید در آخرین هفته آوریل ۱۹۴۵ و تنها ۴۰ ساعت پیش از مرگ با او ازدواج کند و سند رسمی برای این ازدواج فراهم آورد؟ جواب ظاهرا آشکار بود: یک اقدام عاشقانه. اما شاید هیتلر قصد داشت به این اقدام عاشقانه تظاهر کند. شاید این اقدام تنها برای منحرف کردن ذهن ها یا تکمیل یک پازل بی عیب و نقص بوده باشد که قصد دارد مرگ هیتلر را حتمی و غیرقابل انکار جلوه دهد. هرگز به این فرضیه ها پاسخ درستی داده نشد.
اگرچه تحقیقات رسمی تراور و کند و کاوهای متعدد دیگر به این نتیجه رسیدند که هیتلر مرده است، اما نه در روزهای پس از سقوط برلین و نه تا سال ها پس از آن، بسیاری از پژوهشگران به این باور نرسیدند که هیتلر مرده است. وانگهی هر روز گزارش های زیادی از دیده شدن هیتلر در نقاط مختلف جهان به دست متفقین می رسد. این شرایط و جذابیت داستان سرنوشت هیتلر سبب شد مورخین زیادی به تحقیق و نگارش کتاب در این مورد علاقه مند شوند و آثار گسترده ای منتشر گردید.
در کنار کتاب هایی مانند «ظهور و سقوط رایش سوم» (۱۹۶۰) از «ویلیام شیرر» یا «زندگی نامه هیتلر» (۲۰۰۸) اثر «ایان کرشاو» که در کنار سایر جنبه های زندگی هیتلر به طور مفصل به داستان مرگ او پرداخته اند، کتاب های دیگری نیز منتشر شدند که بر سرنوشت او تمرکز داشتند. خاطرات «هاینزلینج» که با عنوان «تا آخر با هیتلر» در سال ۲۰۰۹ منتشر شد، نمونه ای از این آثار است.
هیتلر؛ ۷۵ ساله یا ۹۵ ساله؟
بحث پیرامون سرنوشت هیتلر طی سال های اخیر نیز ادامه داشته است، اما یک حادثه در سال ۲۰۰۰ سبب شد تا ایده خودکشی نکردن هیتلر بیش از گذشته تقویت شود. در این سال، جمجمه هیتلر که توسط کمیساریای خلق در امور داخلی شوروی سابق نگهداری می شد، در مسکو به نمایش عمومی گذاشته شد و برای اولین بار مورد بررسی سایر کارشناسان و مورخین قرار گرفت. روز ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۹ «یوکی جیونی» در روزنامه «گاردین» نوشت: «با توجه به بررسی های صورت گرفته پیرامون جمجمه هیتلر، باید تاریخ مرگ او را از نو نوشت. محققات آمریکایی معتقدند که این جمجمه متعلق به یک زن ۴۰ ساله است که هویت او مشخص نیست. آزمایش های دی ان ای که توسط دانشمندان دانشگاه کنکتیکات آمریکا صورت گرفته است، سبب شگفتی همگان شد.»
پروفسور، «نیک بلانتونی»، باستان شناس و متخصص در زمینه شناخت استخوان ها از جانب دانشگاه کنکتیکات مامور تحقیق پیرامون جمجمه مذکور بود. او ابتدا مشخصات جمجمه را بررسی کرد و پس از مشاهده نتایج تکان دهنده مطالعاتش، تصمیم گرفت با مجوز دولت روسیه، مدارک و شواهد باقی مانده از محفظه امن هیتلر را بررسی نماید تا شاید نمونه ای برای آزمایش دی ان ای پیدا کند. بلانتونی پس از بررسی جمجمه گفت: «استخوان جمجمه بسیار نازک بود، در حالی که استخوان جمجمه جنس مذکر ضخامت بیشتری دارد. ساختار جمجمه نیز نشان می داد که به فردی با سن کمتر از ۴۰ سال تعلق دارد. هیتلر در آوریل ۱۹۴۵، ۵۶ سال داشت! نمونه دی ان ای جمجه نیز ثابت می کرد که متعلق به یک زن است.»
از بررسی مستندات و روایت ها می توان نتیجه گرفت که با توجه به نقص مدارک درباره چگونگی مرگ و سرنوشت هیتلر، مستند نبودن و تضاد فرضیات و این امکان که شاهدان عینی ماجرا برای حفظ جان هیتلر، داستان خودکشی او را ساخته اند، نمی توان با قاطعیت اظهار کرد که هیتلر خودکشی کرده است. علاوه بر این، انشتار اسناد محرمانه FBI به بسیاری مورخین اطمینان داد که نه تنها هیتلر خودکشی نکرد، بلکه تا سن ۷۵ یا ۹۵ سالگی در آرژانتین زندگی کرده است.
تردید نیست که پیدا کردن جنازه هیتلر، پس از سقوط برلین، مهمترین ماموریت ارتش سرخ بوده است، زیرا در غیر این صورت بحرانی سیاسی پدید می آمد. از طرفی، تنها اسناد موجود در مورد خودکشی هیتلر، توسط نیروهای اطلاعاتی ارتش سرخ شوروی در اختیار مورخین قرار گرفته است. این در حالی است که حتی افسران ارشد ارتش سرخ نیز اجازه حضور در مکان تحقیق روی جنازه کشف شده را نداشتند و تنها تعداد بسیار انگشت شماری از اعضای ارتش و برخی سیاست مداران شوروی از نتایج واقعی تحقیقات باخبر شدند.
نابودشدن ناگهانی و غیرقابل پیش بینی جسد هیتلر توسط دولت روسیه نیز می تواند ثابت کننده این ادعا باشد که دولت شوروی پس از جنگ، برای حفظ آبروی خود و ممانعت از تبدیل شدن هیتلر به یک اسطوره، خبر و اسناد خودکشی او را جعل کرده است. همه این روایت های پرتناقض و فرضیات پرتضاد سبب شد تا ماجرای مرگ هیتلر برای همیشه به یک معما تبدیل شود.