اختصاصی طرفداری- هشت مارس 2012 استادیوم اولدترافورد شیاطین سرخ به هدایت سر الکس مثل آدامسی زیر دندان اتلتیک بیلبائو بیلسا در حال جویده شدن بودند، آن شب را به خوبی به خاطر دارم. منچستر شبیه آدم هایی که به اجبار در میهمانی حاضر باشند که قلبا از حضور در آن ناخوشنود است با دلسردی غیر قابل وصفی بسان مرده ها در تئاتر رویاها در حال حرکت به این سو آن سو بودند. اغراق نیست اگر بگوییم تنها چیزی که تمام مجموعه منچستر آن شب آرزویش را داشتند تمام شدن هر چه سریع تر بازی بود. نشان به آن نشان که در تمام طول بازی شاگردان بیلسا خط به خط توانستند دست خط معمولا ناخوانای مرد دیوانه آرژانتینی را در اولدترافورد مو به مو اجرا کنند و یونایتد پس از یک نمایش نا امید کننده در مرحله گروهی چمپیونزلیگِ آن فصل، یورولیگ را نیز پس از شکست مقابل بیلبائو بدرود بگوید. از آن شب تا 24 می 2017 که یونایتد موفق شد بچه مدرسه ای های هلندیِ بوش را در فینال یورولیگ مغلوب کند و خود را به چمپیونزلیگ برساند، زیر آسمان بارانی منچستر چیزهای زیادی تغییر کرده، کلانتر جزیره بازنشسته شده، مویس چترش را بسته، فرآیند ناتمام فن خال هم به پایان رسیده و مورینیو به عنوان ناجی احتمالی یونایتد در منچستر تاج گذاری کرده است. با این حال به عقیده من در همه این دگرگونی و از دست رفتن ها یک سقوط تدریجی ترسناک در شیارهای ذهن هواداران یونایتد در حال خیزش است، سقوطی ترسناکتر از شکست در دربی منچستر مقابل سیتی پپ، وحشت آورتر از فاصله دست نیافتنی درهمین فصل، مهیب تر از رتبه فصل قبل با ژوزه ای که قرار بود رهبر انقلاب یونایتد باشد،حتی دلهره آورتر از حذف ناباورانه در جام اتحادیه مقابل تیمی که بیشتر با شیرین کاری بازیکنانش در فضای مجاری آن را شناخته بودیم، و آن سقوط، سقوط آزاد ذائقه هوادارانی یونایتد است هوادارانی که یک روز حضور در یورولیگ را شایسته شان خود نمی دانستند و همین چند ماه پیش برای بردن آن سر از پا نمی شناختند.
خاطرم هست همان شب که بعد از بازی منچستر با رئال در چمپیونزلیگ مورینیو مصاحبه کرد و گفت: "تیمی که شایستگی بیشتری داشت امشب برنده از زمین بیرون نیامد"، به عنوان کسی که همواره شخصیت ژوزه را ستایش کردم و با وسواس به مطالعه او پرداختم با خود گفتم احتمالا روزی مورینیو بر نیمکت یونایتد تکیه خواهد زد و صرف نظر از ایمان او به حرفی که زده این مصاحبه در حکم پالسی عاشقانه است برای سال های آتی. معمولا ژوزه خصلت خاصی دارد و حوالی رفتن هایش پالس های معنی داری به نیمکت های آتی می فرستد، به جز همه اینها رابطه عاشقانه ژوزه و منچستر ابعاد دیگری هم دارد. مثلا خاطرم هست هیچ وقت ژوزه گارد علنی علیه سرالکس نگرفت در مصاحبه هایش همیشه جانب احترام را رعایت کرد، این رفتار را مقایسه کنید با مصاحبه های رگباری که در همه این سال ها مثل صاعقه بر پیکر بی جان ونگر در سالن کنفرانس فرود می آمد یا مصاحبه های هفتگی که این روزها علیه سیاست های نقل و انتقالاتی پپ در هر فرصتی بر زبان ژوزه جاری می شود. دریافت همین پالس های عاشقانه بود که با مرور موفقیت های تضمینی مورینیو در کارنامه درخشانش، شیاطین را به طلوع آفتابی سوزان در فردای شب بارانی منچستر امیدوار می کرد، امیدی که عمدتا با این تیتر ترسناک همراه می شد: "مورینیو آخرین منجی منچستر". با این حال پرسشی که اکنون بعد از گذشت نزدیکِ دو سال مطرح است این است که آیا مورینیو توانسته از ملال آسمان ابری منچستر چیزی کم کند؟
این درست است که ژوزه تیمی را تحویل گرفت که آفت مویس بر جسم و جانش مانده بود، تیمی که فرایند فن خال حوصله اش را سر برده بودو در سراشیبی سقوط مثل گلوله برفی در حرکت بود. با هر مقیاسی که درنظر بگیریم مقایسه جایگاه امروزی منچستر با زمان مویس یا فن خال مسلمارای به برتری و شایستگی ژوزه می دهد، بی تعارف مقایسه هم مقایسه خنده داری است. اما سوال مهم تر از برتری ژوزه بر مویس یا فن خال، اینکه این تیم بهتر است یا آن تیم این است که آنچه امروز در غالب منچستر مورینیو می بینیم تا چه اندازه به رویاهایی که از نشستن ژوزه روی نیمکت شیاطین در سر داشتیم شباهت دارد؟ تاج گذاری ژوزه در منچستر ایمانمان را بیشتر کرده یا تردید هایمان را؟
به عقیده من نگاهی دقیق تر به عملکرد مورینیو به عقیده من پژواک های تردید را در گوش ها بلندتر طنین انداز می کند. مورینیو چه در رئال مادرید چه در اینتر و چه در چلسی عموما مربی فرآیندی نبوده، عموما ژوزه را نسخه ای کوتاه مدت دیده ایم که در دو سه فصل تیمش شکوفا شده و به هر آنچه قرار بود برسد رسیده. به فرض هم که اگر قرار بود تیم هایش فرآیندی را طی بکنند این فرآیند شامل بردن سه گانه با اینتری بود که سال ها در سایه یوونتوس و میلان مانده بود و چالش تیم، مثلا خواباندن مچ بارسلونای گواردیولایی بود که به باور بسیاری از کارشناسان در زمره مهیب ترین تیم های باشگاهی تاریخ فوتبال بوده. بمب های ژوزه معمولا در فصل دوم یکی پس از دیگری منفجر می شدند و در همین اثنی ژوزه با آگاهی مثال زدنی از ماندن در تیمی که معمولا از فرش آن را به عرش رسانده بود سر باز می زد، دستاورد او در اینتر احتمالا تا چند دهه آتی شیرین ترین خاطرات نراتزوری را شکل می دهد و علی رغم نبردن دسیما با رئال مادرید کورترین هواداران فوتبال هم نمی توانند به این راحتی ها فتح 100 امتیازی لالیگایی او آن هم با زدن 121 گل را فراموش کند.
این واقعیت ها نه چندان دور را که مرور می کنیم وضعیت فعلی ژوزه در فصل دوم او با یونایتد بیش از پیش به مسئله ای قابل تامل تبدیل می شود. در حالی که سیتی با سرمایه گذاری حداکثری بر روی جوانانی که نمایش خیره کننده آنها را مقابل لستر در اتحادیه دیدیم، به دنبال ایجاد مونوپلی طولانی مدت در جزیره است، فصل دوم ژوزه در یونایتد شباهتی به سایر فصول دومی که از او سراغ داریم ندارد. عمده نمایش های یونایتد در مقابل بزرگان جزیره برای شیاطین نمایش هایی متوسط و شاید آزاردهنده بوده است آن هم برای طرفدارانی که خاطره پیروزی بر آرسنال با ترکیبی از مدافعین را دارند و عموما تیم های سر الکس را به سان شلاقی که بر رقبا فرود می آمد در خاطر دارند. آن ها در این فصل از سیتی و چلسی شکست خورده اند، با ارائه محتاط ترین نمایش ممکن از آنفیلد یک امتیاز دشت کردند و در شب اشتباهات باورنکردنی مدافعین آرسنال و درخشان ترین نمایش یک دروازبان موفق شدند ونگر را از پیش بردارند. این اشتباه بزرگی است که این سبک بازی های یونایتد را با آنچه از او در اینتر یا رئال دیده بودیم قیاس کنیم و شبیه بدانیم. چه در آن روزها تیم های ژوزه بیش از آنکه نود دقیقه در انتظار اشتباه حریفان باشند هر گاه که مالکیت توپ را در اختیار داشتند تیمی ترسناک و مهیب بودند و نمونه بارز آن دو نمایش چشم گیر 3-1 مقابل بارسلونا در قامت رئال مادرید و اینتر است. در صورتی که در اکثر نمایش هایی که از یونایتد مورینیو در برابر بزرگان دیده ایم دیگر نه اثری از آن زهرِ آشنا را می توان در تیم ژوزه دید و نه اثری از آن ترس قدیمی را زیر دندان رقبا.
معمولا در هفته های اخیر بسیاری از طرفداران مورینیو که به حق باید آنها را در زمره متعصب ترین هواداران فوتبالی قرار داد مسئله ناکامی منچستر در بازار تابستانی را یکی از اصلی ترین دلایل عدم تعبیر رویای مورینیو دانسته اند. با این همه نگاهی واقع گرایانه تر به این مساله حکایت از واقعیتی دیگر دارد. به شخصه معتقدم این مساله هم که در بازار مدیران یونایتد نتوانستند همه ابزاری که او می خواست را دراختیارش بگذارند توان توضیح همه مشکل را ندارد و نمی تواند توجیه مناسبی برای شرایط یونایتد باشد. فراموش نکنیم مثلا در همین تابستان لیورپول از جذب فن دایک، رئال از جذب امباپه، بارسلونا از جذب کوتینیو، چلسی از جذب آلکس ساندرو و آرسنال از جذب توماس لمار باز ماندند و اساسا در بازار رقابتی فوتبال کمتر مرسوم است که یک مربی تمامی گزینه های نخست نقل و انتقالاتیش را در تابستان در اختیار داشته باشد و علی رغم همه اینها در همین تابستان با رقمی نزدیک به 150 میلون پوند یونایتد بیش از بایرن مونیخ، رئال مادرید، یوونتوس، چلسی و بارسلونا هزینه کرده است و در فصل قبل تر نیز با 180 میلیون پوندی که برای پوگبا مخیتاریان و بایی هزینه شده نمی توان ادعا کرد شیاطین تابستان آرامی را پشت سر گذاشته اند. مارسیال، ام باپه دو فصل پیش اروپا بود و لینگارد با همه معمولی بودنش نمایش بدی را در این فصل نداشته. اینها را که کنار هم می گذاریم به نظر من تردیدمان بیشترمی شود که کدام دسته سوالات را باید از خود بپرسیم؟ آیا بایداز خود بپرسیم پوگبا به اندازه پولی که برایش پرداخت شده برای یونایتد بازی کرده یا اینکه منچستر تا چه اندازه شبیه افکار مورینیو شده یا اینکه از خود بپرسیم آیا مورینیو توانسته به اندازه پولی که برای پوگبا پرداخت شده از او بازی بگیرد و آیا اصلا خود مورینیو تا چه اندازه شبیه مورینیو مانده که در ذهن داریم.
این عکس و همین عکس به نظر من برای همه آنها که مسئله را مثل من می بینند بیش از آنکه عکسی خاطره انگیز باشد عکسی ترسناک است، همین نقطه و همین لحظه همین لحظات که آخرین نت های آهنگ راه من سیناترا در اولدترافود در حال پخش بود و آن مرد می رفت و انگار رویای میلیون ها نفر را هم با خود به نقطه ای نامعلوم مثل همان دالان تاریک می برد. چندوقت پیش گفته شد ژوزه آخرین تیر یونایتد است تا مثل آرش جانش را بگذارد پشت کمان و مرزهای از دست رفته اش را باز پس گیرد، به جز همه اینها معمولا میراث مورینیو برای وارثان تخت و تاجش میراثی دلچسب نبوده نشان به آن نشان که اینتر مورینیو بعد او در چنان باتلاق مهیبی فرو رفت که تازه امسال نشانه های حیات را دوباره پیدا کرده و در حال تنفس است، همه اینها عمق دلهره ها را بیشتر می کند و تکان ها را لرزان تر، کسی از فردا خبر ندارد، نمی دانیم شاید یونایتد برگشت، در فصلی که غول های اروپا در مرحله گروهی و حذفی در حال متلاشی کردن هم هستند تا اینجای کار که قرعه به یونایتد لبخندزده شاید مثلا دور بعد هم رم انتظاراشان را بکشد و بعد 270 دقیقه نمایش درخشان حتی یونایتد را دوباره بر بام اروپا بنشاند هیچ کس از فرداخبر ندارد ولی مطمئن هستم آن روز که سر الکس یونایتد را ترک می کرد یونایتد رویایی بود که این تیم هیچ شباهتی به آن رویا ندارد.