اختصاصی طرفداری - به او می گفتند " Big Sam Allardyce "، می گفتند "سام آلردایس گنده" و آن "گنده" ورای تعبیر فیزیکی اش، مفهوم "بزرگ" و "معرکه" را هم به خود سنجاق می کرد. او با تیم های کوچک بی ادعا در لیگ برتر خودی نشان داده بود. او توانسته بود ورای نام ها و نشانه ها بدرخشد. او مربی تیم ملی انگلیس شده بود، مربی تیم ملی کشوری که ادعای خلق فوتبال را داشت، ادعای داشتن بهترین و متمول ترین لیگ جهان را. باور کردنی نبود و نیست، ولی سام بزرگ 67 روز روی نیمکت انگلیس نشست، فقط 67 روز. سام بزرگ رکورد کمترین زمان رهبری تیم ملی انگلیس را ثبت کرد. کمتر از یک سال و شش ماه و 17 روز استیو مک لارن، کمتر از یک سال و هفت ماه و 17 روز کوین کیگان و کمتر از دو سال و چهار ماه و 29 روز تری ونبلز، کمتر از دو سال و نه ماه گلن هادل. او یک بار، بله فقط یک بار روی نیمکت انگلیس نشست. و سپس همه چیز تمام شد.
سام ادعا می کرد انگلیسی ترین انگلیسی مربی تیم ملی انگلیس این دوران است. مربی بومی ورای ریخت و پاش های لیگ برتر. او انگلیسی بود. او هرگز مربی باشگاه های بزرگ نبود، او هرگز بازیکنان بزرگی در اختیار نداشت، سام از آن مربیان زمینی و مردمی بود که با دست خالی خالی جلو رفته بود. بی پول و با تکیه به قریحه و سختکوشی. نشستن او روی نیمکت رهبری تیم ملی انگلیس برای همه پیروزی مرد کوچک برابر بزرگان به شمار می رفت. او نه مورینیو بود و نه گواردیولا، نه ونگر و نه فرگوسن که رهبری باشگاه های بزرگ را در اختیار داشتند. او نه اریکسون سوئدی بود و نه کاپلوی ایتالیایی که راهی سرزمین دیگران شود و ادعای رهبری دیگران را به رخ کشد. او حتی مثل روی هاجسون به کارنامه اش در خارج از مرزهای انگلیس تکیه نداده بود.
سام بومی بود. سام یک انگلیسی ناب ناب که بهترین رتبه اش در لیگ برتر انگلیس ششم شدن بود. او پیش از آن رهبری بولتون، نیوکاسل، بلکبرن، وستهم و ساندرلند را کرده بود. تعداد شکست های او طی آن سال ها بیشتر از پیروزی هایش بودند: 157 برد، 129 تساوی و 181 شکست. تیم های او بیشتر از آن که گل بزنند، گل دریافت کرده بودند: 557 گل زده و 637 گل دریافت کرده بودند. حقیقت این بود اتحادیه فوتبال انگلیس با انتخاب سام آلردایس بزرگ ترین قمار همه دورانش را انجام داد. مربیان پیش از او یا کارنامه باشگاهی بزرگی مثل بابی رابسون و ران گرینوود داشتند، یا بازیکن سرشناسی مثل کوین کیگان و گلن هادل بودند و یا مربیان باشگاهی خارجی موفقی بودند مثل اریکسون و کاپلو.
او هیچ کدام از آنها نبود، با این وصف اتحادیه فوتبال او را ورای همه گزینه هایش برگزید. او رویایی وصف ناپذیر و نشدنی را تحقق بخشید. ولی حالا گرک کلارک رئیس اتحادیه فوتبال می گوید از آن انتخاب خیلی چیزها آموخته است. این که سام گنده مسیر "باخت – باخت" را برگزید. حالا آلن شیرر می گوید سام زمینه ساز خفت و خواری فوتبال انگلیس را فراهم ساخته است.
آلردایس به بومی بودنش می بالید و همه هم برای همین به او اعتبار داده بودند. او نه ژوزه بود، نه پپ و نه آنچلوتی. او متفاوت بود و رهبری تیم ملی انگلیس توسط او نه فقط پیروزی او بلکه پیروزی آدم کوچولوهای ساده عاشق به شمار می رفت. همه می دانستیم رهبری تیم ملی انگلیس همیشه آوردگاهی بوده که بزرگان پرشماری را کوچک و حقیر کرده است. آن هایی که وقتی پای رسیدن راه رفتن روی تیغ شد سقوط کردند. چه دن روی، چه کوین کیگان، چه ونبلز، چه کاپلو و چه هاجسون.
منتها سقوط سام تلخ تر از همتایانش بود. او نه در میدان، بلکه خارج از میدان سقوط کرد. سقوطی تلخ و سیاه. او انگلیسی بود. یک انگلیسی ظاهرا ساده ساده بی ادعا. ولی به قرارداد سالی سه میلیون پوند قناعت نکرد. او به قول رسانه های انگلیسی برابر " Greed " به زانو درآمد، برابر "حرص مادی". او نمی دانست کسی که او را به همکاری با افرادی از آسیای جنوب شرقی آسیا فراخوانده یک خبرنگار است. او قول همکاری در جابجایی بازیکنان را داد. او راه و رسم دور زدن انتقال بازیکنان ورای قوانین را داد. او فراموش کرد مربی تیم ملی کشورش است. او خیلی چیزها را فراموش کرد، و چه حیف. انتظار ما از "سام گنده" چیز دیگری بود. خیلی چیزهای دیگر.