اختصاصی طرفداری- ساعت 19:30 دقیقه که شود، خیابان ها خلوت تر از همیشه خواهد بود. ترافیک اتوبان ها فروکش خواهد کرد. صدای جیغِ کودکِ همسایه بغلی، با تشر مادرش قطع خواهد شد و اگر تلاش کنی از لا به لای دیوارهای نازک زندگیِ امروز شهری، صدای فوتبال را می توانی بشنوی. فوتبالی که دیگر حالا فقط برای فوتبالی ها نیست. ازکودکِ هفت ساله ای که تازه توپ فوتبال را شناخته و با پیراهنِ سفید ساده آدیداسی تیم ملی، چشمهایش را خیره به صفحه تلویزیون کرده تا مادربزرگ 70 ساله که تلاش می کند زیر شیشه های عینکِ غبار گرفته اش به دنبال چیزی برای شادی در صفحه تلویزیون باشد، در حالی که زیر لب آیه و دعا می خواند برای پیروزی مردانی که شاید پیشتر حتی آن ها را نمی شناخته و حتی حالا هم درست نمی شناسد. او برای پیروزی 80 میلیون نفر نذر و نیاز می کند.
سوت شروع بازی ایران و مراکش که زده شود، دیگر حداقل برای 90 دقیقه یادمان خواهد رفت قیمت دلار چند است و قیمت طلا چرا سر به فلک کشیده است. یادمان خواهد رفت قسطِ وامی در پیش است و برای رساندن حقوق ناچیزمان به آخر ماه چه ریاضت ها باید بکشیم. اینجا فوتبال شروع شده است. اینجا همه به دنبال پیروزی هستیم. وقتی یادمان می آید که آخرین بار بیست سال پیش در جام جهانی پیروز شدیم، شور و اشتیاقمان بیشتر می شود. مگر می شود خوشحالیِ بعد از شکست آمریکا در شبِ 31 خرداد 1377 را فراموش کرد؟ یک 31 خرداد جدید می خواهیم. آن هم در این روزهایی که شادی عمومی برای ملتمان بیش از قبل واجب و ضروری شده است. می خواهیم دوباره فریاد شادی ملتی را در خیابان ها بشنویم. ساعت 21:30 دقیقه که شود، می خواهیم منتظر ایران، ایران گفتن های دختران و پسرانِ وطنمان باشیم.
اگر دوره اول حضور ایران در جام جهانی بدون برد همراه بود، اما بازی خوب شاگردان حشمت مهاجرانی مقابل اسکاتلندِ آن روزها مدعی، اقبال عمومی را به فوتبال بیشتر کرد. یک امتیاز، تنها دست آورد ایران از جام جهانی 1978 آرژانتین بود. برای دومین حضورمان در این آوردگاه بزرگ، بیست سال انتظار کشیدیم. بیست سال پر از حوادث شیرین و دشوار. پر از زمین خوردن ها و بلند شدن های دوباره. وقتی داشتیم ایرانِ بعد از جنگ تحمیلی را می ساختیم، درست سرِ بزنگاه به جام جهانی رفتیم. به فرانسه. با یک بازی دراماتیک و حماسی مقابل استرالیا. در جام جهانی، بعد از یک بازی خوبِ همراه با شکست مقابل یوگسلاوی، به مصاف آمریکا رفتیم. پرواز استیلی و فرار سریع مهدوی کیا، تنها برد ایران در آن جام جهانی و تا به امروز را به ارمغان آورد. یک پیروزی 2 بر 1، مقابل کشوری که خارج از زمین های فوتبال، با هم کری های سیاسی داشتیم. آن روز برای مردمان سرزمین ما، ایران، دنیا را برده بود. اصلا اهمیت نداشت دیدار بعد مقابل آلمان را با چه نتیجه ای تمام کنیم. ما کارمان را کرده بودیم. بردی تاریخی، که جوابش را مردم با شادی های خیابانی شبانه داده بودند. مردمانی که آن روزها شاد تر به نظر می رسیدند.
وقتی با برانکو، به آلمان سفر می کردیم، انتظار مردم را چنان بالا برده بودند که به دنبال دو پیروزی و یک تساوی مقابل تیم های آنگولا، مکزیک و پرتغال و سپس صعود از گروه خود بودیم. زهی خیال باطل، که تیم پس از داشتنِ ستاره های پر تعداد، باید یک تیم باشد و در آرامش و بدون جنجال مسابقه دهد. جام جهانی 2006، با پایانی ناامید کننده، برای ما و برای برانکو ایوانکوویچ همراه شد. فوتبالمان تعلیق شد و سراشیبی سقوطش را احساس می کردیم.
یک مردِ پرتغالی آمد تا ما را دوباره به جام جهانی ببرد. سخت جان کندیم و در روزهایی که صدای نفس کشیدنِ آخرمان را احساس می کردیم، با سه پیروزی دل چسب به جام جهانی 2014 برزیل صعود کردیم. حالا مصاف با آرژانتین را پیش رو داشتیم. به دنبال گل خوردن های کمتر از مسی و رفقایش بودیم اما پسرانِ ایران، با بازی درخشانشان، با دفاع چند لایه و از سرِ جانشان، آرژانتین را جان به لب کردند. وای اگر مازیچ بی رحم، داور آن دیدار، پنالتی روی اشکان دژاگه را گرفته بود...
یک باخت تلخ و شیرین مقابل آرژانتین، دوباره شادی میلیون ها ایرانی را در پی داشت. اما هر چه بود، نبرده بودیم. آن روز و بعد از پایان بازی مقابل آرژانتین، طرفداری تیتر زد: ایستاده همچون سرو! کارمان در آن جام هم بدون برد به پایان رسید.
حالا دوباره در جام جهانی هستیم. به دنبال پیروزی. به دنبال دومین برد. آخرین آنها، 20 سال قبل به دست آمده است. اینجا دیگر قضایای البسه تیم ملی، عدم دعوت از بازیکنان همیشه ثابت تیم، و لغو پی در پی بازی های دوستانه را باید فراموش کرد. ساعت 19:30 روز جمعه، 25 خرداد ماه که شود، باید به مانند کودکِ هفت ساله پر شور و مادر بزرگ 70 ساله دعاگو، برای پیروزی 11 مرد میدانمان امیدوار بمانیم. برای پیروزی 80 میلیون ایرانی، مقابل مراکشِ سر سخت، تا دقیقه 90 صبر کنیم. شاید 21:30 دقیقه که رسد، بشود صدای ایران، ایران را دوباره شنید!