داستان زیدان در فوتبال همیشه متفاوت بود. نوع بازی کردنش مثل شخصیتش بود،ساده ولی در عین حال شکوهمند...
دریبل های ساده، پاس های ساده، خدای من، حتی اون والی لعنتی هم ساده بنظر می آید، والی ساده ای که تکرار کردنش سخت است.
این سادگی اما بعد از رد کردن پیچیدگی هاست نه قبل از آن. بعد از امتحان کردن پیچیده بودن است و «گذشتن» از آن...
سادگی، هنر است و هنر هم در سادگی ست. با همه ی این ها اما،
سادگی، «سخت» است، همانطور که مثل زیدان بازی کردن سخت است.
همانطور که قهرمانی سه باره اروپا سخت است، شک دارید؟ از تمام مربیان اروپا بپرسید.
قهرمانی سه باره اروپا سخت است اما این روزها به نظر همه ساده می آید، زیدان کاری کرد که ساده به نظر برسد...
با تمام این سادگی، شکوه و دستاوردهای زیدان افسانه ای ست...
سه سال حضورش به عنوان سرمربی در مادرید، باعث شد مرزهای رویا و واقعیت برای مادریدیستاها کمرنگ شود.
جامها برای همه فوق العاده بود. برای بعضی ها هرچند، دیدنش کنار زمین برای ساختن یک روز خوب کفایت می کرد...
اما در نهایت، در هر شرایطی «آقای زیدان» طوری رفتار می کند که انگار همه چیز عادی ست. چهره اش در آخرین لحظه کنفرانس خداحافظی،
و نگاه رو به پایینش، تفاوتی با یک مرد ساده نداشت، یک مرد «ساده» که «سختی های» زیادی کشیده.
یک مرد ساده که می تواند یک کارگر، یک معلم، یک بلیت فروش، یا... یک سرمربی باشد.
برای این مرد ساده، بالاتر از دستاوردهایش، «چگونگی» برخورد با سختی ها و مشکلات مهم است و این «چگونگی» از نتیجه برای او مهمتر است...
زیدان ساده به نظر می رسد و این سادگی آگاهانه است چون خودش آن را «انتخاب» کرده...
وقت «رفتن» برای همه می رسد (حتی الکس فرگوسن که ماندنی ترین بود) و زیدان هم می رود (شاید کمی زودتر از آنچه فکر می کردیم).
برای او رفتن مهم نبود، «چگونه» رفتن مهم بود...
رفتنش برای ما سخت است، همانطور که آقای رئیس برای اولین بار از رفتن یک مربی مبهوت شد.
با این حال، با هربار فکر کردن به او، لبخندی روی لبهایمان می آید و بالاتر از جام ها؛ آرامش، تواضع و «سادگی»اش را بخاطر می آوریم و این «سادگی»، بزرگترین دستاورد زیدان است.
دلمان تنگ می شود، مانند روزی که از فوتبال خداحافظی کرد و مانند همان روز، منتظر می مانیم تا برگردد...
ممنون آقای زیدان و تا دیدار دوباره...