داستان از جایی شروع میشود که کریتوس در حال قطع کردن یک درخت است و برروی آن درخت علامت دست شخصی وجود دارد. در ادامه میفهمیم که این علامت دست برای مادر آترئوس و همسر کریتوس است که در بازی با نام Faye شناخته میشود. سپس آنها با قایق به سمت خانه میروند و در آنجا جنازه پوشیده شده Faye را میبینیم که آترئوس و کریتوس آخرین حرفهایشان را قبل از سوزاندنش بیان میکنند. ظاهرا آخرین خواسته او قبل از مرگ، این بوده که کریتوس و آترئوس به یک ماجراجویی رفته و خاکسترش را در بالاترین قله کوه قلمرو رها کنند و هدفش از این درخواست بعدا مشخص خواهد شد.
کریتوس و آترئوس برای شروع به یک گشت کوتاه میروند تا آترئوس تمرین کند و برای این سفر آماده شود. با این حال، کریتوس حتی بعد از کشتن یک ترول با همراهی آترئوس، به او میگوید که آماده نیست زیرا آترئوس هم توانایی کنترل خود را هنگام عصبانیت ندارد.
آنها به خانه بر میگردند اما ناگهان شخصی غریبه درِ خانه آنها را میزند و به کریتوس میگوید که میداند او چه کسی است و از همه مهمتر، از ماهیت کریتوس هم خبر دارد. در حین مبارزه با این شخص میفهمیم که وی نمیتواند چیزی را حس کند بنابراین نامیراست! کریتوس پس از شکست این شخص میفهمد که ماندن در خانه امنیت ندارد و با وجود آماده نبودن آترئوس، به سفری که مادرش درخواست نموده بود میروند.
آشنایی با جادوگر مرموز و هویت او:
کریتوس و آترئوس در طول مسیر با یک جادوگر آشنا میشوند که آنها را راهنمایی میکند اما هویت و نام این جادوگر مشخص نیست. او کریتوس و آترئوس را تا منطقه آلفهایم همراهی نمود ولی خودش تا مدت محدودی توانست در آنجا بماند و توسط یک جادو برگرانده شد. با این حال، همچنان بازیکن نمیفهمد که این جادوگر دقیقا کیست؟ چرا نمیتواند از میدگارد خارج شود و جادویی همیشه آن را به خانه اش بر میگرداند؟
کریتوس و آترئوس پس از طی نمودن مسیری طولانی و مبارزه با یک اژدها، به جایی میرسند که همان شخص غریبه اول بازی بههمراه فرزندان Thor یعنی Móði و Magni در حال صحبت با یک زندانی هستند. آنها از این زندانی، محل حضور کریتوس و آترئوس را میپرسند و بعد از دریافت نکردن پاسخی از زندانی، محل را ترک میکنند. کریتوس و آترئوس هم در همین زمان به این فرد زندانی نزدیک شده و مشخص میشود که او Mimir، باهوشترین انسان زنده آن دوران، است که توسط Odin زندانی شده و همچنین میفهمیم که فرد غریبه ابتدای بازی، Baldr (برادر Thor و فرزند Odin) بوده است.
Mimir به کریتوس و آترئوس میگوید برای رسیدن به بالاترین قله کوه کل قلمرو، باید به Jotunheim بروند؛ جایی که Giantsها برای رهایی از بلای خدایان به آنجا رفتند و کسی به جز Mimir نمیداند چگونه باید به Jotunheim رفت اما چرا Faye باید چنین درخواستی کند؟ حتی کریتوس هم در این لحظه شوکه شد. Mimir به کریتوس پیشنهاد میکند که سرش را قطع کرده و به سراغ همان جادوگر بازگردد تا به آن زندگی دوباره ببخشد. کریتوس نیز همین کار را انجام میدهد و پس از اینکه سر Mimir به زندگی بازگشت، میفهمیم که این جادوگر، در واقع Ferya (همسر Odin و مادر Baldr) است. در این مقاله راجع به Ferya و ماجرای ازدواجش با Odin صحبت کردهایم. در واقع علت اینکه نمیتواند از میدگارد خارج شود هم همین است که Odin وی را طلسم و زندانی نموده است.
مار جهان و ارتباط آن با داستان:
پیش از این وقایع، کریتوس و آترئوس با مار جهان ملاقات کردند اما نمیتوانستند حرفهای او را متوجه شوند ولی به هر حال این مار با آنها رفتار دوستانهای دارد که شاید تا حدودی عجیب باشد. خوشبختانه Mimir توانایی فهمیدن و گفتوگو با این مار جهان را داشته (زبانِ مار جهان، حتی از کوهستانهای اطراف آن سرزمین هم قدیمیتر بوده و زبان مردگان است!) و با صحبت با این مار، از او طلب کمک میکند و مار هم میپذیرد. بعدها Mimir میگوید که این مار به وی گفته که آترئوس برایش آشنا بهنظر میرسند (در بخش دیگری از مقاله به این مورد میپردازیم).
افشای حقیقت:
به هر حال آنها ادامه مسیر را رفتند و با پسران Thor مواجه شدند و پس از یک مبارزه نفسگیر، کریتوس توانست Magni را بکشد اما برادرش Móði از اینکه شخصی توانسته یک خدا را بکشد، وحشتزده شد و فرار نمود. مدتی میگذرد و کریتوس و آترئوس در طول مسیر باز هم با Móði روبهرو میشوند اما او این بار با نیرویی برقآسا کاری کرد که کریتوس کنترل خود را از دست بدهد و این وسط آترئوس برای دفاع و نجات پدرش، نیرویی عجیب را فعال میکند اما قدرت کنترلش را نداشته و بر زمین میافتد. در همین حال کریتوس نیروی خشم اسپارتان را فعال کرده و کنترل خود را بهدست میآورد اما Móði باز هم فرار میکند.
آترئوس همچنان برروی زمین افتاده و بیمار شده بنابراین برای درمانش باید به سراغ فریا بروند. فریا میگوید برای درمان این بیماری به قلب محافظ هل هایم (جایی که مردگانِ بیارزش به آنجا فرستاده میشوند) نیاز دارد. تبر کریتوس تاثیری برروی محافظان آنجا نمیگذارد بنابراین وی تصمیم میگیرد به خانه برگشته و گذشته خود را دوباره ملاقات کند؛ کریتوس به خانه میرود و آتنا در اینجا ظاهر میشود و میگوید "هر چقدر هم که به شوهر بودن، معلم بودن و پدر بودن تظاهر کنی، همچنان یک هیولا هستی." در اینجا با خود میگویید کریتوس قصد باز گرداندن صلح به قلمرو و درمان پسرش را دارد، پس چرا باید همچنان یک هیولا باشد؟ جواب این سوال را در بخش دیگری ار مقاله به شما میگوییم.
کریتوس به هل هایم میرود و پس از کشتن محاظ آن و برداشتن قلب این محافظ، ناگهان زئوس را میبیند که طبق گفته Mimir، غیر واقعی و توهم بوده است. کریتوس به خانه فریا بر میگردد و در آنجا به فریا میگوید که آترئوس نفرین شده اما آترئوس در همین لحظه پنهانی به حرفهای آنها گوش میدهد و تظاهر به بیهوشی میکرده است. کریتوس به آترئوس میگوید که میداند یواشکی به حرفهایشان گوش داده و مجبور میشود که حقیقت را به پسرش بگوید. او به آترئوس میگوید که هم کریتوس و هم خودش خدا هستند. آترئوس در این لحظه میگوید "آیا میتوانم به یک حیوان تبدیل شوم؟ آیا توانایی تبدیل شدن به یک گرگ را دارم؟" در این لحظه آترئوس اصرار زیادی بر توانایی تبدیل شدن به حیوانات مختلف را دارد و شاید کسانی که با داستان اساطیر نورس آشنا باشند، با همین سوالات وی متوجه هویت اصلی او شوند (اگر هم نمیدانید، در بخش دیگری از مقاله خود ما به شما میگوییم).
هویت اصلی و گذشته Baldr:
آترئوس حالا میداند یک خدا است و فکر میکند هر کاری که دلش بخواهد را میتواند انجام دهد. در طول مسیر آنها دوباره Móði را میبینند که توسط پدرش Thor بابت این اتفاقات سرزنش و زخمی شده و با وجود هشدار کریتوس، آترئوس با چاقوی خود Móði را میکشد. در هر صورت کریتوس و آترئوس بههمراه Mimir به همان جایی که خود Mimir زندانی شده بود باز میگردند و Mimir با چشمان جادویی خود که از Giantها هدیه گرفته، راه به سمت Jotunheim را باز میکند اما Baldr در همین لحظه دوباره از راه میرسد و پس از یک درگیری، آترئوس را با خود میبرد. کریتوس هم عصبی میشود و نمیگذارد که ماموریت Baldr به پایان برسد و پس از درگیریها و تعقیبها، دوباره فرزند خود را پس میگیرد.
در هر صورت کار آنها به هل هایم کشیده میشود و Baldr هم به هل هایم میآید. در اینجا میتوانیم تخیلات Baldr را ببینیم که یادآور گذشتهاش است. او در حال صحبت با مادرش بوده و ظاهرا به خاطر نفرینش (Baldr نمیتواند چیزی را حس کند)، مادرش را مقصر میداند اما وی را نمیکشد و به جای آن میگوید که برای همیشه از جلوی چشمانش دور شود. نکته جالب اینجاست که میفهمیم مادر Baldr، همان فریا است و فریا در رابطه با این مسئله چیزی به کریتوس و آترئوس نگفته بود.
گذشته کریتوس و مبارزه نهایی:
کریتوس و آترئوس برای خروج از هل هایم باید از یک کشتی درون آن منطقه کمک میگرفتند و در پایان مسیر، دوباره توهمات کریتوس باز میگردند و این بار صحنه پایانی God of War III به نمایش در میآید که کریتوس در حال کشتن زئوس است. آترئوس هم این صحنه را میبیند اما نمیداند که زئوس کیست.
در هر صورت آنها به مسیرشان ادامه میدهند و Baldr هم در حال تعقیب آنها بوده که ناگهان فریا از راه میرسد تا او و Baldr با هم مواجه شوند. کریتوس و Baldr دوباره یک مبارزه نهایی را انجام میدهند و با وجود قصد کشتن فریا توسط Baldr، حس مادری فریا خود را نشان میدهد و او در طول مبارزه موانعی بر سر راه کریتوس و Baldr میگذارد.
پیش از این گفتیم که کریتوس و آترئوس در طول مسیرشان یک اژدها را شکست دادند و Sindri (کوتولهای که بههمراه برادرش به نام Brok تبر موجود در بازی را برای Faye ساختند و این تبر به کریتوس رسید) به عنوان پاداش، به آنها تیر سبز میدهد که کریتوس بخش تیز تیر را برروی سینه آترئوس میگذارد.
در طول مبارزه، Baldr تصادفا به سینه آترئوس مشت میزند و دستش به همان تیر سبز میخورد و اینگونه طلسم Baldr میشکند تا وی دوباره بتواند حس داشته باشد. در هر صورت کریتوس دوباره Baldr را شکست میدهد اما او را نمیکشد و میگوید که از پسرش دور بماند و کاری هم با فریا نداشته باشد. با این حال، وی عهد خود را در همان لحظه میشکند و سریعا به سراغ فریا میرود تا او را خفه کند. کریتوس هم نمیگذارد چنین اتفاقی بیوفتد و Baldr را میکشد. فریا هم ناراحت از مرگ پسرش، کریتوس را نفرین میکند (دلیل ناراحتی فریا این بود که فکر میکرد اگر Baldr او را بکشد، صلح به قلمرو بر میگردد). کریتوس در همین لحظه هویت واقعی خود را برای آترئوس فاش نمود و گفت که یک خدا از قلمرویی به نام اسپارتاست و آن پیرمردی که در هل هایم دیدند، پدرش بوده که خودش او را کشته است.
پایان ماجراجویی و هویت اصلی Atreus و مادر او:
پس از این اتفاقات، آنها مسیر دیگری به سوی Jotunheim مییابند اما هیچ Giantای در آنجا وجود ندارد. کریتوس و آترئوس با صحنه بسیار عجیبی روبهور میشوند. برروی دیوارها تمامی اتفاقاتی که در طول سفر برای کریتوس و آترئوس اتفاق افتاده، حک شدهاند و در جای دیگر هم میبینیم که Faye با Giantها به مشکل برخورده و در حال ترک آنهاست. در اینجا مشخص میشود که Faye توانایی پیشبینی آینده را داشته و یک Giant بوده است؛ او از مدتها پیش میدانسته که کریتوس را ملاقات کرده و صاحب یک پسر میشوند و همچنین میدانسته که پس از مرگش با آخرین درخواست خود (آوردن خاکسترش به این منطقه) چه اتفاقاتی برای آنها میافتد.
آترئوس هیجانزده میشود و میرود اما کریتوس برای چند ثانیه دیگر آنجا میماند و ناگهان یک پرده با وزش باد کنار میرود تا کریتوس صحنهای عجیب را ببیند؛ در این پیشبینیها دیده میشود که کریتوس برروی زمین افتاده و آترئوس در پشت سر او نشسته و یک چیز عجیب که احتمالا یک مار است، از دهان آترئوس به بیرون میآید (برای جلوگیری از اسپویل، تصویر مربوط به این بخش در این لینک قرار دارد).
کریتوس در هر صورت این صحنه را هم ترک میکند تا با آترئوس خاکستر مادر او را به آنجا بسپارد. آترئوس میگوید برروی آنجا نوشته شده بود که Giantها او را لوکی صدا میزنند (خدایی که میتوانسته به حیوانات مختلف تبدیل شود و یکی از شخصیتهای اصلی اساطیر نورس است) پس چرا کریتوس، وی را آترئوس مینامد؟ کریتوس در پاسخ میگوید مادرش اسمش را لوکی گذاشته اما خودش آترئوس را بیشتر ترجیح داده زیرا آترئوس، نام یک فرمانده شجاع اسپارتان بوده که حتی در بدترین شرایط هم لبخند میزده، به نوعی همیشه فرد خوشحالی بوده است!
خب، حالا ما فهمیدیم که مادر آترئوس (یا لوکی) هم یک Giant بوده که یعنی فرزند کریتوس یک نیمه خدا و نیمه Giant است پس با توجه به اینکه مادرش و Giantها توانایی پیشبینی آینده را دارند، او هم احتمالا از این قدرت بهره میبرد.
پایان مخفی و معنای آن :
پس از پایان بازی، شما همچنان میتوانید به کاوش در دنیای بازی ادامه دهید. در این لحظه میتوان به خانه بازگشت و در نزدیکی تخت، با فشردن دکمه دایره، به استراحت پرداخت اما این بار یک کاتسین پخش میشود. بازی به چند سال بعد میرود و در یک شب زمستانی، فردی غریبه به خانه کریتوس و آترئوس حمله میکند بنابراین کریتوس به بیرون میرود تا ببیند این شخص، چه کسی است. آن فرد، کسی نبود جز Thor.
پس از اینکه کریتوس Magni را در بخشی از بازی میکشد، میگوید که این کار را فقط برای دفاع از خودشان انجام داده و از هیچگونه قضاوتی نمیترسد. Mimir در این حین به او میگوید شاید قضاوتی در کار نباشد، اما حتما باید منتظر یک انتقام ماند.
در ادامه که حتی کار به جاهای بدتر هم کشیده میشود و آترئوس فرزند دیگر Thor را هم میکشد پس طبیعی است که Thor به دنبال انتقام باشد اما با پایان این کاتسین، بازی دوباره به زمان حال بر میگردد و آترئوس میگوید که عجیبترین رویا را دیده و Thor به آنها حمله کرده است. کریتوس در واکنش به این موضوع گفت این فقط یک رویا بود اما آترئوس پاسخ داد این فقط یک رویا بهنظر نمیرسید و شبیه واقعیت و آینده بود. با توجه به اینکه Giantها و مادر آترئوس میتوانستند آینده را پیشبینی کنند و فهمیدیم که آترئوس هم یک نیمه Giant است، احتمالا این رویا در واقع پیشبینی آینده بوده که Thor حقیقتا به سراغ گرفتن انتقام میآید.
منظور آتنا در آن بخش از بازی که به کریتوس گفت تو همچنان یک هیولا هستی نیز همین است. کریتوس فرزند فریا را کشت، دو پسرِ Thor را هم به قتل رساند و حالا یکی از اشخاص منفور بین خدایان نورس به حساب میآید که قصد انتقامگیری دارند.
فریا احتمالا در نسخههای بعدی یکی از دشمنان ما خواهد بود:
هنگامی که در حال تجربه بخشهای فرعی بازی هستید، Mimir به شما میگوید فریا در Jotunheim به نوعی با وی ارتباط برقرار کرده و از او پرسیده که Odin روح جنگجوی فریا را در کجا نگه میدارد. چنین چیزی کمی ترسناک بهنظر میرسد و شاید فریا هم در نسخههای بعدی و آینده یکی از دشمنان ما به حساب آید. باید منتظر بمانیم.
ماجرای انسانهایی که فورا پس از مرگ به Hel Walker و موجودات یخی تبدیل میشوند چیست؟
در بخشهای فرعی بازی، 8 باس فایت Valkyrie وجود دارند که با شکست هر یک از آنها، روحشان آزاد میشود و جایگاه اصلی خود بر میگردند. در واقع Valkyrieها واقعا هم باید به عنوان یک روح فعالیت کنند زیرا آنها هستند که مردگان با ارزش را به والها میفرستند و در صورت نبودشان، مشکل ایجاد خواهد شد. به همین دلیل بود که هنگام حضور شما در هل هایم، Mimir میگوید که یک جای کار میلنگد و تعداد مردگان حاضر در هل هایم بیش از حد زیاد است. پس از شکست 8 باس Valkyrie و آزاد کردن روح آنها، در نهایت شما باید با ملکه آنها (یا شاید ملکه ظاهری) بجنگید و بعد از از بین بردنش، وی به شما میگوید که فقط یک ملکه Valkyrie وجود دارد و آن هم فریا است اما Odin پس از طلسم فریا، ملکه دیگری را جایگزینش کرده اما Odin به آنها خیانت کرده و آنها در جسمی فیزیکی طلسم میکند.
دشمنان Hel-Walker و یخ زده در بازی هم به همین علت به وجود آمدهاند. در اساطیر نورس گفته شده کسانی که در هنگام جنگ و مبارزه بمیرند، به والهالا (بهشت آنها) فرستاده میشوند اما شما پس از کشتن تعدادی انسان در ابتدای بازی، میبینید که آنها فورا به موجوداتی یخی و Hel-Walker تبدیل میشوند و جاهای زیاد دیگری از بازی هم با آنها مواجه خواهید شد.
God of War
معنای پایان اول و ارتباط مار جهان با آترئوس:
اما بیایید به پایان اول و اصلی بازی برگردیم و حدس بزنیم چیزی که آن لحظه از دهان آترئوس در حال خروج بود، چه چیزی میتواند باشد. همانطور که در طول بازی میفهمید، تمام Giantها از بین رفتهاند اما مار جهان هم یک Giant است پس در این سرزمین چه کار میکند؟ Mimir در یکی از بخشهای فرعی به شما میگوید که مار جهان، رگناروک (جنگ نهایی نورس و پایان دنیا و زندگی خدایان) را تجربه کرده اما با سفر در زمان، به عقب بازگشته است.
پیش از این گفتیم که در بازی مشخص میشود نام واقعی آترئوس، لوکی است. در اساطیر نورس آمده که لوکی، پدر همین مار جهان و برادرانش مثل فنریر بوده اما چطور چنین چیزی در God of War امکان دارد؟ حدس من این است: لحظه پایانی بازی که کریتوس را افتاده برروی زمین نشان میدهد، مربوط به همان مبارزه با Thor است که ظاهرا کریتوس شکست میخورد. در داستان اساطیر نورس گفته شده که مار جهان، Thor را میکشد و احتمالا در آن لحظه، لوکی یا همان آترئوس پس از شکست خوردن کریتوس، عصبی میشود و یک مار را از دهان خود به بیرون میآورد که همان مار جهان است و او Thor را از بین میبرد. علت اینکه در اوایل بازی، مار جهان به Mimir میگوید که آترئوس برایش آشنا هستند هم همین است.
رگناروک، همان کریتوس است؟
معمولا کریتوس را به خاطر نابودی و رسوا کردن خدایان یونان و الیمپوس میشناسیم که در این نسخه جدید هم ظاهرا همینطور بود که تعدادی از خدایان نورس را کشتیم. حالا با توجه به اینکه سایر خدایان هم احتمالا قصد انتقامگیری از کریتوس دارند، باید شاهد مبارزه با آنها باشیم که همه میدانیم برنده چه کسی خواهد بود. رگناروک و پایان زندگی خدایان نورس، همان کریتوس و آترئوس هستند.
اما به نظر من آترئوس یا همان لوکی هم جزء خدایان نورس به حساب میآید و او هم در رگناروک کشته شده بود بنابراین شاید در این سه گانه، این بار به جای مرگ کریتوس، شاهد کشته شدن پسرش باشیم؟ این فقط نظر من است. شما هم تئوریهای خود را به اشتراک بگذارید.