طرفداری- وقتی آن درد را در زانویم حس کردم، روحم از بدنم جدا شد. از آن لحظه ای که از درد روی زمین به خودم می پیچیدم، می دانستم قرار نیست در جام جهانی 2018 روسیه حضور داشته باشم.
در رختکن، پزشکان پاری سن ژرمن به من گفتند باید تا فردا منتظر پاسخ تستها بمانم اما در اعماق وجودم میدانستم که دیگر کار تمام شده. همه تیم در حال جشن گرفتن بود و من هم با آنها همراه شدم چون نمیخواستم کسی از ناراحتی من ناراحت شود. اما همه میتوانستند در چشمانم ببینند که یک جای کار میلنگد. در زندگی ام فقط یک بار گریه کردم و آن هم زمان تنهایی بود. بگذارید یک چیز را برای همه روشن کنم. دوست ندارم کسی برایم گریه کند. برایم متاسف باشد. دنی آلوز به جام جهانی روسیه نمیرود اما همیشه انسان خوشحالی است.
این بار جام جهانی را از تلویزیونی بسیار بزرگتر از دوران کودکیام نگاه میکنم. قبلا گفته بودم روی چه تخت سفتی می خوابم. گفته بودم که صبح ها بیدار می شوم تا در سمپاشی مزرعه، به پدرم کمک کنم. یاد آن روزها بخیر. با دوچرخه مسافت 10 کیلومتری تا مدرسه را طی می کردم. بسیاری پس از خواندن داستانم، به من گفتند «اوه دنی. عجب دوران کودکی سختی داشتی». اما نه، در مقایسه با زندگی هم روستایی هایمان، ما خوب بودیم.
پدرم میوه ها و سبزیجات مزرعه را می فروخت و در کنارش برخی کارهای دیگر هم انجام می داد تا گذران زندگی کنیم. ما یکی از خانواده هایی بودیم که تلویزیون داشتیم. یک تلویزیون قدیمی که متعلق به دهه 70 بود. پدرم با استفاده از ترفندی مشهور، آنتن را نصب می کرد و می توانستیم همه کانال ها را به صورت رایگان در اختیار داشته باشیم. برفک داشت، اما خب کار می کرد. به جز روزهای ابری که همه چیز به گند کشیده می شد.
پدرم دیوانه فوتبال بود. او وسواس داشت به همین دلیل، این تلویزیون کوچک برای او معنای زیادی داشت. این تلویزیون، او رسما شهردار شهر کرده بود. پرستیژ خاصی داده بود. به یاد دارم در جام جهانی 1994، خانه ما انگار مرکز دنیا بود. کل خانه به مدت یک ماه مرکز گردهمایی تماشاگران می شد. اگر بخواهم توصیف کنم، یک استادیوم کوچک در نظر بگیرید که تلویزیون وسطش باشد. خب آن خانه ما می شد. فکر کنید سر هربازی، 50 نفر دور یک تلویزیون کوچک جمع شده و داد بزنند.
جالب است. فکر می کنید در برزیل کودکان همیشه دیوار را به رنگ سبز و زرد رنگ می زنند؟ خب ما در roça بودیم. یعنی جایی که خیابان و کوچه نداشت. جایی برای رنگ کردن نداشتیم و گاوها را رنگ می کردیم. آن روزها آن پرچم های پلاستیکی برزیل بود. خب چرا خودمان کاری نکنیم؟ پس تصمیم گرفتیم در یک حرکت جدید، مهمانی را خودمان به خانه بیاوریم.
وقتی بازی ها شروع می شد، وارد جو بازی می شدیم. در انگلیس، فرانسه و آلمان همه عاشق فوتبال هستند بله، اما مثل ما؟ ما طوری بازی را تماشا می کنیم که انگار خودمان در همان لحظه در زمین هستیم و بازی می کنیم. می دانید چه می گویم؟ اما خب در سایر کشورها آن ها فقط هوادار فوتبال هستند و تماشا می کنند. این فرق را موقع تماشای بازی های کافو و روماریو در تلویزیون فهمیدم. وقتی آن ها حمله می کردند، ماهم حمله می کردیم. موقع دفاع، دفاع و موقع سانتر، نیم خیز می شدیم. آن فضا را حس و عرق می کردیم.
می گویند فوتبال در برزیل یک آزمون مذهبی است، اما من می گویم این یک آزمون فیزیکی است. همیشه به خاطر اینکه جا برای نشستن نبود، گلایه می کردم. به همین خاطر سطل های کود را از انبار می آوردم و بر روی آن می نشستم تا با مشت های گره کرده، به حمایت از تیمم بپردازم. جام جهانی انگار برای این دنیا نیست. همه چیز متوقف می شود. کل کشور برای یک هدف مشترک، باهم متحد می شوند. انسان های باکلاس و انسان های سطح پایین، فرقی نمی کند. در این مواقع همه باهم هستند. اولین بار موقع تماشای بازی های روماریو با خودم گفتم می خواهم مثل او باشم. می خواهم همه مرا ببینند.
باید آن رویا را تجربه می کردم. باید پیراهن برزیل را برتن می کردم. به خاطر کشورم عرق می ریختم، خون می دادم. حالا در جام جهانی، کاری نیست که بتوانم انجام دهم، باید با باقی ملت همرنگ شوم. باور دارم می توانیم قهرمان شویم. این تیم استعدادها و فوق ستاره های خوبی دارد. مهمتر از همه این ها، ما یک متخصص داریم. تیته فضای پیرامون تیم را عوض کرده و به بازیکنان نشان داده هیچکس سرخود نمی تواند فوق ستاره باشد. باید برای رسیدن به اهداف عالی، کاملا همسو و هماهنگ بود.
12 سال می شود در تیم ملی برزیل بوده ام و این قوی ترین تیمی است که دیده ام، چه از لحاظ ساختاری و چه از لحاظ تیمی. ترکیب بازیکنان جوان مثل گابریل ژسوس و کوتینیو با نیمار و سایر بازیکنان، آخرین قهرمانی سلسائو را به یادها می آورد. حضورم در جام جهانی 2022 منتفی نیست. خودم را یک بازیکن پیر و مسن نمیبینم. همان طور که میتوانید ببینید روحیه یک فرد 13 ساله را دارم. 2022 من 39 ساله خواهم بود و نمیدانم میتوانم برای حضور در ترکیب برزیل مبارزه کنم یا نه اما روحیه یک انسان 17 ساله را خواهم داشت.
در فصل 2015 که با بارسلونا قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شدیم، خیلی ها به کسب سه گانه دوباره ما شک داشتند، اما من و آدریانو پس از پایان سوت بازی به سمت همدیگر دویدیم و داد زدیم: "Ahhhhhhhhhhh!" بعدها که تصویر خودم را در تلویزیون دیدم با خودم گفتم: "چه غلطی می کردی؟" مسخره به نظر می رسید. نمی دانستیم چه کار کنیم، فقط داد میزدیم "لعنتی تونستیم لعنتی"! به این حس بچگی می گویند. جایی که نمی دانی چه بگویی و فریاد می زنی.
یک قول میدهم. اگر قهرمان جام جهای شدیم، فریاد نمیزنم. برای اولین بار. قول میدهم سکوت کنم. هیچ حرفی از دنی آلوز نخواهید شنید. چیزی نمیگویم. فقط گریه میکنم.
به قلم دنی آلوز در The Players Tribune