مطلب ارسالی کاربران
معرفي مبتديانه ي كتاب كونت مونت كريستو
دم نمايشگاه كتابه...تو فيلم و كتاب، سه عنصر مي تونه باعث لذت كاملم بشه. اين مثلث:
بدشانسي، زندان و انتقام!
اين كتابم براي همينه كه بيش از حد دوست دارم و چند بار خوندمش و هميشه لاشو باز ميكنم و يه نگاهي بهش ميندازم به شكلي كه ميتونم ادعا كنم كلش رو مسلطم. راستش هيچوقت از كتاباي عجيب غريب خوشم نيومده. رمان هاي قديمي و معدود رمان هاي جديد رو خيلي دوست دارم و گفتم يه كتاب پيشنهاد بدم شايد براي خيليا كه از كتاب خوندن دور هستن هم مفيد باشه.
يكي از مهمترين نكاتي كه به نظرم بايد توجه كنيد اينه كه نسخه ترجمه اي ذبيح الله منصوري رو بخريد. استاد منصوري اعتقاد داشتن كه نويسنده اصلي يعني الكساندر دوما خيلي كارش رو بلد نبوده و به شدت آلتشون رو كردن تو ترجمه كه به نظرم باعث زيباتر شدن داستان شده. هر چقدر اثرهاي تاريخي رو استاد نابود كردن😂 براي آثار داستاني نقش سس كچاپ رو ايجاد كردن و باعث خوشمزه تر شدنش شدن. بهتون قول ميدم بعد از اين كه ٧٠ صفحه رو خوندين و احساس قرارگرفتن تو مارسي دوران تبعيد ناپلئون رو پيدا كردين ابدا حس كسالت بهتون دست نميده و تا نخوندن ٢٣٣٠ صفحه باقي مونده، نميتونين بذارينش زمين.
..
كتاب داستاني به روايت سوم شخص، در فرانسه بعد از انقلاب، درباره جواني عاشق كه جاشوي يك كشتيه و به زودي مي خواد ازدواج كنه هستش. داستاني كامل و جامع كه تا روزها شما رو سرگرم ميكنه و بعد از تموم شدنش قشنگ دپرس ميشين كه آقا چرا تموم شد.
🔃قرار نيست داستان اسپويل بشه ولي خب قسمت هاي اول كتاب ر اينجا تعريف مي كنم، اگه ميخوايد حتي ٢٠ صفحه هم لو نره اينا رو نخونين ولي پيشنهاد من اينه كه خوندنش بهتر از نخوندنشه🔃
شروع داستان اونجاييه كه ناخداي كشتي «فرعون» ميميره و قبل مرگ به «ادمون دانتس» ماموريت دريافت يك نامه از يك شخص در جزيره اي رو ميدن. اين وسط شخصي به نام «دانگلار» كه حسابدار كشتي فرعونه به ظن اين كه آقاي «مورل»، كه صاحب كشتيه، ميخواد دانتس رو جانشين ناخداي خدابيامرز بكنه در پي اين بر مياد كه كلك دانتس رو بكنه و خودش بشه ناخدا. از اون ور ادمون دانتس يه دوس دختر داره به اسم «مرسدس» كه اهل قريه كاتالان هستش و ميخوان به زودي با هم ازدواج كنن؛ جوانكي «فرنان» نام، كه رفيق مرسدس هستش و هم عاشق مرسدسه، اونم ميخواد عروسي ادمون و مرسدس رو به هم بزنه. اينجوري ميشه كه اينا، يعني دانگلار و فرنان، با هم دست به يكي ميكنن و مراتب دستگيري دانتس در روز عروسيش رو فراهم مهيا ميكنن. آقاي دانتس دستگير ميشه و پرونده ش روانه دادگاه ميشه، چون قاضي از شهر بيرون رفته، داديار سلطنتي رو فراميخونن كه به اين پرونده رسيدگي كنه. از قضا ايشون هم امروز عروسيشه. آقالي ويلفور دارن ازدواج ميكنن و روز عروسيشون يك نفر به جرم ارتباط با ناپلئون بايد محاكمه بشه. اما داستان جايي جالب ميشه كه پاي پدر آقاي ويلفور يعني موسيو نوارتيه هم به قضيه باز ميشه. داديار سلطنتي كه از سرنوشت پدرش ميترسه تصميم ميگيره كه ادمون رو به جايي بفرسته كه نتونه اسم پدر ويلفور رو لو بده. به كجا ميفرسته؟ به زندان شاتو ديف، جايي كه تا روز مرگ محكوم به موندن تو زندان ميشه ولي ...
اين ابتداي داستانيه كه قراره به سه جلد داستان بي نظير منجر بشه. داستاني كه حاوي ماجراهاي واقعا دوست داشتني و مهيجه. از يونان و انقلابشون عليه عثماني بگير تا ماجراجويي در رم. از پاريس و روستاهاي اطراف پاريس ماجرا داره تا بندرهاي ايتاليا و شهرهاي اسپانيا. از تئاترهاي موزيكال و چراغوني بي نظير فرانسه، تا دخمه هاي تاريك و كور سن سباستين.
آخرت تراژدي و درام و كمدي به صورت همزمان رو اين اثر تو خودش داره. روزهاي بدبختي و فلاكت در زندان قلعه ايف تا تبديل شدن به بزرگترين ميليونر اروپا. از پدري كه از گشنگي ميميره تا پسري كه ميز غذاش از خونه اكثر ثروتمندا گرونتره. از حرومزاده هايي مثل ويلفور تا باشرف هايي مثل مورل. از آبه فاريا تا سندباد بحري. از برتوچيو تا كاوال كانتي. واقعا داستاني كامل و جامع كه با دخالت هاي استادانه بزرگ ذبيح الله منصوري بهتر هم شده.
روايت كاملي از اميد و ناميدي و تكرار اين چرخه؛ روايت تلاش يك مرد شريف و بااحساس، براي تبديل شدن به تكه سنگي بي احساس؛ روايت تنهايي و بدبختي تا تنهايي و خوشبختي.
توصيه من اينه كه از نشر گلستان ترجمه ذبيح الله منصوريش رو بگيرين.