طرفداری- درست همان روزهایی که ریوالدو و پَت کلایورت داشتند با آن لباس نوستالژیک 1999 بارسلونا در نیوکمپ جادو میکردند، یک نفر با همان لباس – ولی چند سایز کوچیکتر-، بازوبند کاپیتانی بسته بود و شروع کرده بود به نوشتن تاریخ خودش و بارسا!
میگویند دانشجوهای هاروارد معتقدند که ساختن یک شغل، بهتر از به دست آوردن آن است. حالا من به شما میگویم لاماسیا هاروارد دنیای فوتبال است و اینیستا هم این اصل را خوب میدانست. آن قدر در تیمهای پایهی بارسلونا خوب بازی کرد که نیاز نداشت تا جایی برایش در تیم اصلی خالی شود؛ او جایگاه خودش را ساخت. بیخود نبود که گواردیولا بعد از دیدن اینیستای 15 ساله، به ژاوی گفته بود: این پسر یه روز همهی ما رو بازنشسته میکنه!
آدم بزرگها؟ خیلی زود برای اینیستا تبدیل شدند به همان آدم کوچیکهایی که از نوجوانی یاد گرفته بود چطور آنها را دریبل بزند. خیلی طول نکشید که یکی از مهرههای کلیدی بارسا شد و زیر نظر رایکارد، طعم قهرمانی چمپیونزلیگ را چشید. هر چند اینیستا در آن تورنومنت، کم بازی نکرد ولی هنوز ماجراجویی واقعیاش شروع نشده بود. یک سال بعد صاحب پیراهن شماره 8 شد و یک سال بعد یک مربی جدید هدایت بارسلونا را برعهده گرفت؛ همان کسی که از 15 سالگی آندرس، مشتاق دیدن این روزها بود.
یک پرنده، در قفس هم میتواند این طرف و آن طرف بپرد ولی اگر میخواهید پرواز کردنش را ببینید، باید در قفس را باز کنید. درست همان کاری که پپ کرد. تیکیتاکا همان سبکی بود که بارسا و اینیستا به آن نیاز داشتند و اینیستا پروازش را شروع کرد. فقط یک سال کافی بود تا اینیستا و دوستانش نشان بدهند به رهبری پپ چه تیم قدرتمندی هستند. تیمی که در 4 سال به تمام افتخارات ممکن رسید و به زعم فرگوسن افسانهای، بهترین تیمی بود که با آن روبهرو شدهاست. نمیشد از بازیهای جادویی آندرس چشمپوشی کرد و سال 2012 بود که بر قلهی اروپا ایستاد و بهترین بازیکن اروپا شد. حالا دیگر از هر راهی که میرفتید اینیستا بهترین بود!
ماجراجوییهای آندرس به بارسلونا ختم نشد. اسپانیا در یورو 2008 به رهبری لوییس آراگونس، بعد از 44 سال، جام ملتهای اروپا را فتح کرد. اگرچه لوییس آراگونس بلافاصله تیم را تنها گذاشت ولی لاروخا دست از افتخارآفرینی برنداشت. جام جهانی 2010؛ جایی که اینیستا اسطورهی یک ملت شد! شاید شروع تورنومنت با شکست، برای نسل طلایی اسپانیا، کمی ناامیدکننده بود ولی بعد از آن بازی تصمیم گرفتند که دیگر نبازند. بردند و بردند و بردند تا به فینال رسیدند؛ فینالی که جام را به یک تیم غریبه میرساند. عجیب بود که هلند و اسپانیا هیچ کدام چندان زیبا بازی نمیکردند. شاید بهتر بود همان وقتی که آرین روبن آن موقعیتهای استثنایی را از دست داد، به این نتیجه میرسیدیم که خدایان فوتبال برای آن شب، نقشههای دیگری دارند. بازی گذشت و گذشت و گذشت تا لحظهی جاودانه شدن فرا رسید. بازیکنان هلند تا به خودشان آمدند، دیدند که توپ زیر پای اینیستاست و دروازه روبهروی او. اینیستا محکم به توپ ضربه زد و حالا او پادشاه جهان بود. محبوبیت او دیگر از کاتالونیا گذشته بود و تمام اسپانیا قدردان «دون آندرس» بودند. نسل طلایی اسپانیا از جام سیر نمیشد و یورو 2012 را هم به خانه برد. جایی که اینیستا باز هم مرد اول اسپانیا بود و در پایان، به عنوان بهترین بازیکن مسابقات انتخاب شد.
برگردیم به بارسا؛ بعد از پپ، چراغ بارسا کمی کمسو شد، اما بارسا هنوز هم روشن بود و اینیستا هنوز میدرخشید. اینیستا با انریکه، به یک سهگانهی دیگر رسید. ویترین افتخارات او دیگر حسابی شلوغ شده بود. ولی این سوال پیش آمد که: آیا هنوز چالشی باقی مانده؟
انیشتین میگوید که دو چیز تمام نمیشوند: «یکی کهکشان و دیگری حماقت بشر که البته درمورد اولی چندان مطمئن نیستم». شاید اگر او شاهد این سالهای بارسا بود، زیبایی بازی اینیستا را هم به این لیست اضافه میکرد! بیاعتنا به موهای سفید صورتش، اینیستا همچنان چشمنوازترین بازیها را به نمایش میگذارد و هنوز هم بهترین هافبک بارساست. شاید به خاطر همین است که خداحافظیاش با بارسا این قدر عجیب به نظر میآید.
اواسط همین فصل بود که اولین زمزمههای رفتن اینیستا شنیده شد. آن اوایل، بیشتر شبیه یک شایعه بود اما رفتهرفته رنگ و بوی واقعیت گرفت. اینیستا با تصمیمش همه را غافلگیر کرد. یک غافلگیری از جنس همان غافلگیریهایی که مدافعان حریف آن را خوب میفهمند. ولی مگر عاشقها معشوقههایشان را در اوج خوشبختی ترک میکنند؟ آن هم بعد از 22 سال! میگویند شاید نمیخواست حتی یک روز بد از او ببینیم. اگر علتش این است، کاش میدانست که ما عاشقیم و عاشق جز خوبی نمیبیند. ولی بیاید به تصمیم اینیستا احترام بگذاریم و اعتماد کنیم. درست مثل همان وقتهایی که تصمیم میگیرد به آنجایی که همهی ما فکر میکنیم پاس ندهد و در نهایت با یک پاس باورنکردنی، همهی ما را شگفتزده میکند.
چند روز پیش، نشریهی فرانس فوتبال از اینیستا بابت این که هرگز برنده توپ طلا نشده عذرخواهی کرد. توپ طلا از اینیستا عذرخواهی میکند، در مادرید – در دل دشمن!- به احترامش میایستند و دست میزنند. پس شما چرا نشستهاید؟ هر جا هستید برخیزید و به شکوه اینیستا تعظیم کنید. خداحافظ شوالیهی رنگپریده!