طرفداری- تمایل دارم تا کمی اطلاعات خصوصی در اختیارتان قرار دهم. همه می دانند فوتبالیست ها در واتساپ گروه مخصوص به خود را دارند. یک گروه مخصوص دوستان خودم و یک گروه هم مختص هم تیمی هایم در بارسلونا. البته یک گروه دیگر هم داریم که شاید شگفت زدهتان کند. اوایل فصل وقتی 8 یا 9 امتیاز از رئال مادرید پیش بودیم، گروهی مخصوص بازیکنان اسپانیایی رئال مادرید و بارسلونا ساختم.
اگر به حرف های رسانه ها اعتماد کنید، الان تصور می کنید که ما [بازیکنان رئال مادرید و بارسلونا] از همدیگر متنفر هستیم، اما اینگونه نیست. بلکه ما خیلی هم رابطه صمیمیای باهم داریم. شاید فکر کنید در مورد تاکتیک ها، فلسفه بازی موردعلاقه مان و کتاب هایی که می خوانیم حرف می زنیم، اما... نه!
بیخیال، واقعا؟! معلومه که شوخی می کنم! تنها کاری که در اون گروه انجام می دهیم این است که به بارسا و رئال، هرچه از دهنمان درمی آید می گوییم. بهترین تفریح ماست. مثل بچه ها، لذت می بریم. مخصوصا الان که بیشتر لذت می برم
. مخصوصا الان که بیشتر لذت می برم. 15 امتیاز از آن ها در لیگ پیش هستیم و این، دست مرا در دادن جواب های خلاقانه باز می گذارد. فصل قبل بچه های مادریدی همه چیز را می بردند و حالشان واقعا معرکه بود. همیشه وقتی در تیم ملی با اون ها رو به رو می شدم، مسخره می کردند.
پسر! الان که فکر می کنم هرموقع یک بازی را می بردند، با عکس هایی لخت و شاد در رختکن، ژست می گرفتند. یادتان که هست؟ همیشه می خندیدند و طوری عضلاتشان را به نمایش می گذاشتند که انگار The Rock هستند! هشتگ #HalaMadrid و شکلک های جام هم که عضو جدایی ناپذیر پست های شان در اینستاگرام بود.
این فصل همه چیز عوض شده است. دیگر از آن پست های اینستاگرام پر زرق و برق خبری نیست. هرموقع هم که یک بازی را می برند، پست های آن ها خنده دار است، «امروز 3 امتیاز گرفتیم» یا «باید بیشتر تلاش کنیم». مرا هم که میشناسید، این فرصت را از عمرا از دست بدهم. در واتساپ پیام می دهم: "بچه ها، چرا اینقدر جدی هستین؟!"بعدش هم یک شکلک گریه و شکلک خنده می گذارم. حتی یک اسم جالب هم برای گروهمون گذاشتم، «CONGRATULATIONS».
خیلی راحت با بچه ها شوخ می کنم، چون آن ها برادرانم در تیم ملی هستند. شاید از تیم های باشگاهی یکدیگر متنفر باشیم، اما همه برای یک کشور بازی می کنیم و همه مان یک رویای مشترک داریم. واقعا از این بابت افتخار می کنم. از زمانی که لوئیز انریکه را در جام جهانی 94 دیدم، همیشه رویای بازی در تیم ملی اسپانیا را در سر داشتم. بیش از حد افتخار می کنم که هر چهارسال در جام جهانی، با آن لوگو بازی می کنم. شاید اگر در مادرید از تلویزیون بازی را ببینید، داستان متفاوتی از زبان آن ها در مورد من بشنوید.
می گویند خائن هستم و چون حمایتم را از رفراندوم جدایی مردم کاتالان اعلام کرده ام، می خواهم کشورم را تکه تکه کرده و از هم جدا کنم! من حتی در مورد نحوه رای دادن هم نظر نداده ام. سعی ندارم سیاستمدار باشم و یا مردم را با نظرات خود کنترل کنم. نظر من، تنها یک نظر از میان چند میلیون نظر است و چندان اهمیتی ندارد. تنها به یک چیز باور دارم: 7.5 میلیون انسان از مردم کاتالونیا، حق دارند برای برقراری آرامش و صلح رای دهند. مشکل ما پیچیده است و نیاز به تفکر و بحث دارد.
این شرایط مرا هم در وضعیت نامساعدی قرار می دهد. بزرگترین لحظه من بردن جام جهانی با اسپانیا بود، اما از یک سوی دیگر نمی توانم هویت کاتالان خودم را انکار کنم، زیرا در خونم جاریست. آنجا ریشه، میراث و سرزمین من است. باور دارم وقتی 80 درصد مردم کاتالان از حق رای خود سخن می گویند، باید به آن ها گوش فرا داد. اگر این عقیده ام باعث می شود هموطنم از من بدش بیاید، خب مشکلی نیست. می توانم با این افکار کنار بیایم.
جالب است. می خواهم به یادتان بیاورم که وقتی ستاره های NBA در آمریکا زبان به اعتراض گشوده و نسبت به وضعیت جامعه، انتقاد کردند، بخشی از مردم به لحنی بد به آن ها گفتند «خفه شوند و فقط دریبل کنند». مسخره است نه؟ در اسپانیا هم وضعیت همین است. می گویند: "خفه شو و فوتبال بازی کن، چون فقط این را بلدی». متاسفم، اما قرار نیست خفه شوم و فقط فوتبال بازی کنم. ما فقط بازی کردن بلد نیستیم. ابعاد زندگی فوتبالیست ها، از آن چیزی که اکثر انسان ها فکر می کنند، ژرف تر است.
ما باید اعتقادات و افکار خودمان را بیان کنیم. ما هم انسان هستیم و این امر، در دنیای رسانه امروز به فراموش سپرده شده است. چیزهایی در زندگی ما رخ می دهد که عموم مردم حتی از آن خبرهم ندارند. بله، می توانید نتایج بازی ها را گوگل کنید یا شایعات را در اینترنت بگردید، اما هرگز در گوگل نمی توانید روحیه و حالات و ترس های ما را پیدا کنید. بگذارید از زندگی خودم مثال هایی بگویم.
به 10 سال گذشته زندگی خودم نگاه می کنم و همانطور که دوست دارم به دوستان مادریدی خودم یادآوری کنم، جام جهانی، لیگ قهرمانان، لالیگا، جام حذفی و ... را برده ام، اما همه این ها می توانست طور دیگری رقم بخورد. 10 سال قبل، گند زده بودم! کل زندگی من می توانست به فاجعه تبدیل شود، اگر سرالکس فرگوسن نبود! به عنوان یک پسر به منچستریونایتد رفتم و مثل یک مرد، از آنجا بیرون آمدم.
برای من تجربه ای دیوانه وار بود، چون هرگز از خانه دور نمانده بودم. 17 سال را در آکادمی بارسلونا سپری کردم و این حس برایم به وجود آمده بود که در تیم مدرسه مان بازی می کنم. در بارسلون خانواده ام کنارم بودند و دوستان زیادی داشتم. در ابتدا فوتبال یک تفریح بود و به قسمت اقتصادی آن کاری نداشتم. پس از این همه آسایش در اسپانیا، بازی در منچستریونایتد تجربه ای شوکه کننده بود. در اولین بازی ام برای شیاطین سرخ، به یاد دارم که تا سرحد مرگ استرس داشتم و خودم را آماده بازی می کردم. پسری 18 ساله که در کنار ریو فردیناند، رایان گیگز و رود فن نیستلروی نشسته بود و جورابش را می پوشید. دلم می خواست آن لحظه نامرئی باشم، ولی با خودم گفتم بی توجه باش.
درست کنار روی کین نشسته بودم. رختکن آنقدر کوچک بود که پاهای مان به هم می خورد و جای زیادی نبود. فضای سنگینی بر آنجا حاکم بود که یک دفعه یک صدایی آمد.
Bzzzzzz ……
………….. Bzzzzzzz
روی کین با خشم نگاهی به اطراف انداخت.
Bzzzzzzz …..
وای نه! گوشی من بود که زنگ می خورد. یادم رفته بود و بر روی حالت لرزش گذاشته بودم و از داخل جیب شلوارم صدا می داد. شلوارم هم درست پشت سر روی کین قرار داشت. او نمی دانست صدا از کجا می آید و مثل دیوانه ها به دنبال مبدا صدا بود. چشمان او همه جا را می پایید. آن صحنه فیلم معروف The Shining که جک نیکلسون از میان در وارد می شود را به یاد دارید؟ درست آن لحظه، این صحنه به یادم آمد.
روی داد زد: "گوشی چه کسی است؟"
همه جا سکوت بود.
او دوباره پرسید.
بازهم سکوت.
برای سومین بار پرسید. "گوشیِ لعنتی چه کسی است؟" بالاخره از جایم بلند شدم و مثل یک پسربچه گفتم: "مال من است". او دستش را دور گردنم انداخت و خندید! به من گفت که نگران نباشم...
به قلم جرارد پیکه در The Players Tribune