تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی*
بایرن مونیخ پرافتخارترین تیم آلمان و به نوعی راه میانبر برای پوشیدن پیراهن مانشافت است. مدتها طول کشید تا بایرن مونیخ پس از افول تیم های ایتالیایی و انگلیسی توانست با اتمار هیتزفلد به قله فوتبال اروپا برسد. آنها از روی تیم ها مانند غلتک رد می شدند و در یکی از بهترین دوران خود توانستند رئال را در دور گروهی مرحله یک هشتم دبل کنند ( آن زمان بعد از دور اول گروهی صعودکنندگان در گروه های دیگری برای مرحله بعد قرار می گرفتند و از یک چهارم حذفی شروع می شد) آن هم با نتایج عجیب غریب 4-1 و 4-2. هر چند که بامعجزه دلبوسکه به مرحله بعد رفتند ولی بردن رئالی که دو سال پیش قهرمان شده بود با این نتیجه شاهکار بود. آنها سال بعد را با بردن والنسیا جشن گرفتند
، هر چند که این برتری و توفق چندان به درازا نینجامید و باز هم عرصه را به حریفان نامدار اسپانیایی و انگلیسی و ایتالیایی واگذار کردند. اوج شکست و ضعف آنها زمانی بود که در بوندس لیگا نیز از قهرمانی عاجز بودند و ولسبورگ و دورتموند و... مانعی دشوار برای قهرمانی سنتی باواریایی ها می شدند. بایرن همچنان مرد بیماری بود که نیاز به دمی مسیحایی داشت که او را روی پا نگه دارد و اعتبار و حیثیت رفته را باز گرداند.
منجی کسی نبود جز « یوپ هاینکس »
یوپ هاینکس یک بار طلسم رئال را برای قهرمانی در اروپا در فینال آمستردام شکسته بود، این بار برای نجات بایرن مونیخ در سال 2011 وارد رقابت با تیم های قدرتمندی چون منچستر سر الکس و بارسای پپ شد. بارسای پپ گواردیولا با سبک بازی پیشرو و جدید خود گفتمانی نو به فوتبال جهان دیکته می کرد و یوپ هاینکس به آرامی و با چراغ خاموش در حال رسیدن به اینتر، بارسا و منچستر بود.آنها سال 2010 به فینال سانتیاگو برنابئو راه یافته بودند اما اسیر هوشمندی و موقعیت شناسی یاران خوزه شدند. هاینکس آمده بود که قهرمان شدن را به آنها یاد دهد
روند روبه رشد مونیخی ها ادامه یافت و در 2012 بار دیگر به فینال رسیدند اما باز هم مغلوب چلسی دی متئو شدند که سبک بازی خوزه را در پیش گرفته بود.
یوپ هاینکس سرانجام توانست و رویای 12 ساله بایرنی ها به واقعیت پیوست. آنها در دیداری دراماتیک توانستند تیم پرقدرت آن روزهای کلوپ را به زانو آورده و یکی از شایسته ترین قهرمانی های اروپا را بدست آورند.
دستاوردهای هاینکس در بایرن فوق العاده بود. او روبری، مانژو، گومز و مولر را طوری در پازل تاکتیکی خود می چید که هیچ تیمی نمی توانست تاب مقاومت در مقابل آنها داشته باشد. اوج قدرت نمایی آنها برد هفت گله بارسا بود ( آن هم بارسای تیتوی فقید که به زعم مدیران بارسا حتی از پپ هم برایشان بهتر بود) در بازی رفت در آلیانس جایی که چشم میلیون ها نفر به ساق های باواریایی ها دوخته شده بود برای اولین بار همه از بایرن به هراس افتادند. روبری آنقدر از لب خط به عمق و دروازه بارسا می رسیدند که بارسایی ها با خوردن 4 گل نفسی به راحتی کشیدند زیرا بازی ویرانگر شاگردان یوپ هاینکس شایسته نتیجه ای مفتضحانه تر هم بود. ولی پشت پرده آن روزهای بایرن چه بود؟
ناسپاسان
پپ گواردیولا دوره استراحت و ریکاوری ذهنی و بدنی خود را طی می کرد در همان زمان و پیش از بازی با بارسا سرانجام سکوت خود را درباره تیم آینده اش شکست و بایرن مونیخ خبر از توافق با پپ برای جانشینی یوپ داد. او که با تیکی تاکا و سبک جدیدش پرطرفدارترین مربی آن زمان اروپا بود با خبر آمدنش رختکن بایرنی ها را به آشوب کشید. بازیکنان مشخصا دیگر هاینکس را نفر اول نمی دانستند و از او حساب نمی بردند.
کار داشت به از هم پاشیدگی می رسید. در حالی که هاینکس توانسته بود تیمی بسازد که دورتموند را با آن همه ستاره از کورس بوندس لیگا کنار بزند و در اروپا با قدرت پیش رود در کمال ناسپاسی هنوز به آخر فصل نرسیده نام جانشینش را آوردند و او به خشم آمد. هاینکس ولی این شورش را برنتافت و با نهیبی به مدیران و بازیکنان یادآور شد که تا جولای او رئیس است و همه تابع او.
اولی کان به حمایت تمام قد از یوپ آمد:
این بهترین بایرن تمام اعصار است
مهر تأیید بر ادعای کان در بازی با بارسا زده شد و همچنین سه گانه تاریخی در پایان فصل. و او بهترین بایرن تمام اعصار را به پپ سپرد.
گواردیولا که با ایده های نو آمده بود دست به تحولی عظیم در تیم زد و طبق عادتش بازیکنان با تجربه کم کم باید کنار گذاشته می شدند. برای این منظور او داگلاس کاستا و کومان را برای فشار برای جدایی روبری جذب کرد و برای اینکه ثابت کند خیلی می داند تغییر پست هایی چون فیلیپ لام از فولبک به هافبک دفاعی و... انجام داد. ایده های او در آغاز برای آلمانی ها بسیار جالب و نو به نظر می رسیدند، اما همه برای اسپانیایی ها تکراری و کار شده و به اصطلاح دست پپ برای رئالی ها و بارسایی ها و البته اتلتیکویی ها رو شده بود.
هر چه می گذشت بار سنگین موفقیت های یوپ روی شانه های گواردیولا بیشتر سنگینی می کرد و مقایسه هاینکس و گواردیولا همچون شمشیر داموکلس بر سر پپ سایه انداخته بود. وقتی سه فصل گذشت و قهرمانی های بوندس لیگا که از زمان هاینکس عادی شده بود تنها دستاورد گواردیولا قلمداد می گردید او دیگر تاب انتقادات را نیاورد و سکان رهبری را به متخصص دیگری برای فتح سی ال سپرد. کارلتوی نگون بخت
کارلتو نیز راه سلفش را پیمود و در میانه راه چمپیونزلیگ به شاگرد و شاگردان سابقش برخورد و حذف شد تا دستشان برای چهارمین سال از قهرمانی دور بماند. سال دوم برای کارلتو مطابق انتظار پیش نرفت و او نیز مجبور شد تا زمام بایرن را واگذار کند.
بعد از اخراج کارلتو همه مانده بودند. تیم در بوندس لیگا به سختی نتیجه می گرفت و باخت بی شرمانه آنها مقابل پی اس جی در اروپا نیز برایشان گران تمام می شد. در این گیر و دار بود که رئیس برگشت تا امیدها بار دیگر زنده شود. برگشت تا نامردهایی که او را نامهربانانه بیرون انداختند تا پپ را بیاورند با شرمندگی دستشان را به سوی پدر برای کمک دراز کنند. او آمد و بار دیگر نظم و انضباط را به اردو و رختکن تیم بازگرداند. جذبه و کاریزمای او چنان بود که احدی به خود اجازه نداد در مقابلش مخالفتی داشته باشد و یا همچون کارلتو ساز تمرد بزند. حالا در آستانه پایان فصل یوپ هاینکس اعلام کرده که به علت کهولت شاید قادر به همراهی در سال آینده نباشد و خبر جدایی قریب الوقوع او همانند خبر یتیم شدن بازیکنان و تیم را به ترس و اندوه واداشت.
جانشینان احتمالی از سرنوشت پپ گواردیولا درس گرفته اند و ریسک جانشینی رئیس را همانند قبول جانشینی سر الکس می دانند. مصداق جمله ای مربی گری تیم قهرمان به مراتب از تیم مدعی قهرمانی سخت تر است.
پ.ن: شعر مناسب این مطلب بود و از حافظ نقل گردید