طرفداری- بازی اعداد اثر کریس اندرسون و دیوید سالی، نام کتاب متفاوتی است که در مجموعه طرفداری، تصمیم گرفتیم آن را به صورت هفتگی برای شما ترجمه کنیم. 15 قسمت قبلی را اینجا ببینید.
ساختن تیم، مدیریت باشگاه
چرا تیم فوتبال مانند شاتل فضایی است؟
تیمی که در اشتباهاتش کمتر از 15 تا 18 درصد از حرکاتش باشد، شکست ناپذیر است (والری لوبانوفسکی)
شاید از نظر اقتصادی، هیچ بازی در فوتبال ارزش بازی های پلی آف چمیونشیپ را نداشته باشد. دو تیم از چمپیونشیپ انگلستان با هم در ومبلی مصاف می کنند تا یکی از آنها در نهایت راهی لیگ برتر شود. تیمی که برنده شود، 90 میلیون پوند از درآمدهای تلویزیونی سود خواهد کرد و رشد درآمدهای دیگر مانند بلیط و تبلیغات نیز جای خود دارد. قراردادهای جدید لیگ برتر می تواند رقم حق پخش را به 120 میلیون پوند برای هر تیم برساند (این کتاب در سال 2012 چاپ شده است).
آخرین چیزی که شما در این پلی آف می خواهید، این است که بازیکن بد تیمتان اشتباه فردی مرگبار مرتکب شود.
متاسفانه در 30 می 2011 زمانی که سوانزی و ردینگ در پلی آف به مصاف هم رفتند، این اتفاق افتاد. این میدان، جایی است که یک بازیکن در درخشش خود، تمام چشم ها را به خود خیره می کند و از او یک قهرمان می سازند. در سمت مقابل، بازی چنان پیش رفت که زوراب خیزانیشویلی، مدافع میانی گرجستانی ردینگ تبدیل به یک شیطان شد. یک تیم فوتبال، به اندازه ضعیف ترین بازیکنش قدرتمند است و خیزانیشویلی آن روز ضعیف ترین عملکردش را داشت.
هر طور که تصور کنید، همه چیز بد پیش رفت. کریس رایان، نویسنده گرانت لند در آن روز، آنجا بود و در میان هواداران پرشمار ردینگ نشسته بود. نوشت که تماشاگران اول دیدند که خیزانیشویلی به دلیل خطا بر روی فابیو بورینی، مهاجم سوانزی کارت گرفت. بعد از دقیقه 20، او بر روی ناتان دایر خطا کرد تا اسکات سینکلر، از روی نقطه پنالتی برای سوانزی گل بزند. دو دقیقه بعد، موفق نشد سانتر دایر را دور کند تا سینکلر گل دومش را به ثمر برساند. این پایان کار نبود. قبل از آنکه نیمه اول تمام شود، گرجستانی بیچاره به طور تصادفی مسیر سانتر دایر را تغییر داد تا توپ به استفان دابی برسد تا گل سوم سوانزی را نیز به ثمر برساند. رایان در مورد واکنش هواداران ردینگ نوشت:
از سراسر جایگاه تماشاگران ردینگ صدا شیون و فریاد به گوش می رسید و خدا می داند چند نفر رگ قلبشان گرفت. همه بچه ها گریه می کردند.
تیم مک درموت، در نیمه دوم تمام تلاشش را کرد تا 45 دقیقه وحشتناک خیزانیشویلی را جبران کند. آنها دو گل به ثمر رساندند و چیزی تا موفقیت باقی نمانده بود اما سوانزی در دقیقه 79 گل چهارم را زد و کار را تمام کرد.
والری لوبانوفسکی، مربی افسانه ای سابق دیناموکیف معتقد بود که هدف هر تیمی باید این باشد که در تنها در 15 تا 18 درصد از حرکاتش دچار اشتباه شود. اگر میزان اشتباه تیم کمتر از آن باشد، تیم قطعا شکست نمی خورد. برای ردینگ، تنها خیزانیشویلی این مرز را رد کرده بود. یاکوب استینبرگ در گاردین در مورد نیمه اول دیدار نوشت:
ردینگ تقریبا هیچ اشتباهی در بازی انجام نداد. تنها اشتباهش این بود که یک احمق شگفت انگیز را در قلب خط دفاعی اش به میدان فرستاد.
نمی خواهیم آن بازیکن گرجستانی را بکوبیم یا دوباره بدترین روز عمرش را یادآوری کنیم اما می توانید تصور کنید که اشتباهات او، حدود 90 میلیون پوند به ردینگ ضرر زد؟
او تنها بازیکنی نیست که تا به حال در یک بازی تیمش را نابود کرده است. فوتبال یک بازی گروهی است اما اشتباه یک فرد می تواند کل تیم را نابود کند. همه تیم ها یکی از این بازیکنان را دارند که باعث می شوند هواداران سکته کنند. فرقی ندارد. مثلا در منچستریونایتد، ویلیام پرونیر، در لیورپول، جیمی ترائوره، آبل ژاویر در پرتغال، بومسونگ در نیوکاسل، ماتراتزی در اینتر و بادشتوبر در بایرن مونیخ، همه ممکن است در یک هفته یا یک بازی کل عملکرد و برنامه های تیم را با اشتباهشان به هم بریزند. برای مورد خیزانیشویلی، ممکن است کل فصل را نابود کند.
این اشتباهات می تواند گروهی هم باشد. مثلا یک تیم در کل در خط دفاع یا در خط هافبک اشتباه کند یا در خط حمله تمام تلاش های تیم را به باد دهد. همانطور که لوبانوفسکی فهمیده بود، تیم های موفق، کمترین میزان اشتباه را دارند. هر چه بازیکنان پراشتباه مانند خیزانیشویلی در یک تیم کمتر باشد، آنها موفق تر خواهند بود و تعادل بهتری بین خطوط بازی خود خواهند داشت و در لیگ جایگاه بهتری را کسب خواهند کرد.
فوتبال با بسکتبال خیلی متفاوت است. شاید بپرسید چرا به نقطه قوت تیم نگاه نکنیم و بازیکن ضعیف را در نظر بگیریم؟ باید بگوییم که نتیجه یک تیم، بیش از آنکه بر اساس عملکرد بازیکنان خوب به دست آید، بیشتر بر اساس عملکرد بازیکنان بد به دست می آید. تیم هایی که در تابستان خرج های چند ده میلیون یورویی می کنند تا بهترین ستاره ها را جذب کنند، شاید این را نمی دانند. بسکتبال ورزشی است که بیش از تمام ورزش ها بر اساس سوپر استار تیم رقم می خورد استعداد لیونل مسی و کریستیانو رونالدو و قدرت پاس اسکولز و ژاوی کمتر از یک بازیکن پراشتباه در یک تیم، در نتیجه اثرگذار است.
اگر می خواهید یک تیم موفق بسازید، باید کمتر به قدرتمندترین ویژگی خود توجه کنید و بیشتر به نقطه ضعف خود نگاه داشته باشید. آنجاست که سرنوشت یک تیم نوشته می شود و همین باعث می شود یک تیم فوتبال مانند شاتل فضایی ناسا باشد.
اقتصادِ اورینگ ها
روز به روز زندگی ما بیشتر از قبل تابع تصمیمات اقتصادی بازار و عرضه و تقاضای آن می شویم. خبر خوب این است که اقتصاد دان هایی وجود دارند که با نظریه هایشان، نقایص سیستم ما را اصلاح کنند. مایکل کرمر یکی از آنهاست که در دانشگاه هاروارد فعالیت می کند. نظریه او در سال 1993 با عنوان"تئوری اورینگی در توسعه اقتصاد" منتشر شد.
اورینگ، لاستیک های کوچکی است که برای پر کردن و آب بندی شکاف ها مورد استفاده قرار می گیرد. اگر این قطعه در موشک های ناسا دچار نقص باشد، در نهایت به انفجار و سوختن و خرابی کل سیستم می انجامد. اورینگ ضعیف ترین قطعه یک مجموعه است اما نبودِ آن باعث صدمات زیادی می شود.
چگونه این مساله به اقتصاد و مهم تر از همه به فوتبال ربط دارد؟
باید یک لیگ اقتصادی بین ملت ها را تصور کنیم که به جای امتیاز در جدول، میزان ثروت هر ملت باعث حضور آنها در رتبه های جدول می شود. دنیا به سه دسته تقسیم شده است. جهان اول مانند کشورهای امریکا، انگلیس، کشورهای اروپای غربی، کره جنوبی و استرالیا. جهان دوم شامل روسیه، چین، برزیل و هند می شود و در نهایت کشورهایی مانند اندونزی، هندوراس، کشورهای امریکای مرکزی و جنوبی، کشورهای افریقایی که آسیایی در جهان سوم هستند. دستمزدها و سطح رفاه در انگلیس از پاکستان بیشتر است. کشورهای جهان اول در استخدام بهترین ها همیشه جلو هستند.
کرامر می گوید که فرایند تولید در شرکت ها شامل وظایف و اشتباهات کارکنان می شود. یک اشتباه از یک فرد در مجموعه، کل سیستم را تحت الشعاع قرار می دهد. این اشتباهات ارزش گروه را کاهش می دهند. یک کارگر ممکن است در انجام وظیفه اش با بازده 100% کار کند، دیگر 92 درصد و دیگری 85 درصد. گاهی در زندگی این اشتباهات وجود دارند اما فاجعه ای با خود به همراه نمی آورند اما کرمر معتقد است که اشتباهات به طور تساعدی در هم ضرب می شوند و جمع نمی شوند. بدین ترتیب، نتیجه چندین اشتباه می تواند مرگبار باشد. بدین ترتیب زمانی که اورینگ در چرخه کاری خودرو کار نمی کند، کارایی کل پیشتون و شاتل را صفر می کند.
این قضیه چطور فوتبال را تحت تاثیر قرار می دهد؟ فکر کنید یک تیم، یک شرکت با 11 کارگر است. 10 نفر عالی کار می کنند و عملکرد 100% دارند اما نفر یازدهم، عملکرد 45 درصد دارد. در بعضی از پروسه های اقتصادی، عملکرد کلی تقریبا 95% است و سیستم چیز زیادی را از دست نمی دهد اما در پروسه اورینگی کرمر، عملکرد سیستم تا 45 درصد کاهش پیدا می کند و محصول باید به سطل زباله ریخته شود. کمپانی ورشکسته می شود.
باید ببینیم که آیا فوتبال دارای پروسه اورینگی است؟ اینکه اشتباه یک یا دو بازیکن، روی عملکرد کل سیستم اثر می گذارد؟ بله، ما فکر می کنیم همین طور است.
برای ارائه دلیل، به اعداد نگاه کنیم. فاصله بین دستمزدها در لیگ دسته یک با لیگ دسته سه و یا بین کشورهای جهان اول با کشورهای جهان سوم واقعا زیاد و معنادار است. دستمزد بازیکنان در لیگ دسته یک، دو برابر لیگ دسته دو است. دستمزد ها در لیگ برتر، 5 برابر چمپیونشیپ است. کاملا مشخص است که چرا بچه ها دوست دارند بزرگ شوند و در لیگ برتر بازی کنند و چرا فراری و مازراتی، تبلیغشان را در زمین تمرین منچسترسیتی می گذارند.
همانطور که یک نانوا و منشی در انگلیس دستمزد بسیار بیشتری نسبت به پاکستان دارد، بازیکن نیز در منچسترسیتی و منچستریونایتد دستمزد بالاتری نسبت به بازیکنان در بردفوردسیتی دارد. در تمام کشورها، تیم های دسته اولی ساختار و اقتصاد پیچیده تری نسبت به تیم های دسته پایین تر دارند. حدود 350 نفر در یک تیم لیگ برتری استخدام می شوند اما در چمپیونشیپ تیم ها 150 نفر استخدام می کنند. در لیگ یک استخدامی ها 100 و در لیگ 2، 50 است.
هر چه شما در یک شغل به سطح بالاتری بروید، در شرکت بهتر، متخصص های بیشتری حضور دارند. مثلا لیورپول یک مدیر دارد که دانشمند علم فوتبال است. همچنین رئیس بدنسازی و شرایط تیم دارد. 2 استاد فیزیوتراپی و روانشناس از دیگر مسئولان این تیم هستند. دقیقا مانند کشورهای پیشرفته که برای هر جزئیاتی یک مقام مسئول و شایسته استخدام می کنند. کارهایی که کشورهای جهان سوم حتی به آنها اهمیت نمی دهند. زمین و تجهیزات تمرینی اورتون 17 میلیون پوند می ارزد اما زمین و تجهیزات تمرینی تیم والسال تنها 1 میلیون پوند ارزش دارد.
این تفاوت ها در زمین بازی خودش را نشان می دهد. رافائل هونیشتین، ژورنالیست آلمانی در مورد فوتبال می گوید:
فوتبال در بوندس لیگا، سری آ و لیگ برتر نسبت به لیگ های پایین تر پیچیدگی بسیار بیشتری دارد. یک تاکتیک ممکن است در این لیگ ها به طور کلی غلط باشد و در سطوح پایین تر، هنوز این تاکتیک کارایی دارد. قلمرو در بازی، مهمتر از توپ است. برای هر کرنر جشن گرفته می شود زیرا می تواند یک گل دقیقه پایانی باشد. وقتی تیم حریف یک پرتاب در زمین تیمش به دست می آورد، مربی فریاد می کشد.
مانند مدل کرمر، ما همین حالا هم می دانیم که تیم های بزرگ، مانند کشورهای پیشرفته، پول بیشتری را خرج بازیکنانشان می کنند. تیم های لیگ برتر، به طوری میانگین بین 15 تا 20 استعدادیاب دارند که در کشورهای مختلف مشغول دیدن بازی بازیکنان مستعد هستند و توان آنها را با تکنولوژی های آماری پیشرفته مورد بررسی قرار می دهند. در چمپیونشیپ، تیم ها معمولا 6 استعدادیاب دارند و در لیگ های پایین تر کمتر از 4 استعدادیاب حاضر هستند. تفاوت زیادی بین لیگ دسته سه و دسته چهار وجود ندارد. آنها معمولا استعدادیاب هایی را ندارند که به طور تمام وقت و حرفه ای سر این کار باشند. در تمام دنیا این مساله صدق می کند. مثلا باشگاه اودینزه، 50 استعدادیاب در سراسر جهان دارد و به تمام آنها دستمزد پرداخت می کند. همین باعث شده که آنها طی سال های اخیر چه استعدادهای نابی را به فوتبال معرفی کنند و با ارقام بالا به فروش برسانند. تیم های سطح اول کشورهای انگلیس، ایتالیا، آلمان، اسپانیا و فرانسه هزینه بالایی را صرف این کار می کنند. طبق آمار، بازیکنان در این باشگاه ها 30 درصد بیشتر از سایر باشگاه ها رشد می کنند و همچنین بیشتر می مانند. طبق آمار میانگین زمان قرارداد در لیگ برتر بین 4 تا 5، در چمپیونشیپ بین 3 تا 4 و در دسته یک بین 2 تا 3 سال است.
تیم های کوچک تر، کنترل کمتری روی بازیکنانشان دارند و در این مورد نگران تر هستند. آنها نمی خواهند ریسک کنند و قرارداد طولانی مدت ببندند اما تیم های لیگ برتری، سرمایه گزاری می کنند و پای آن می ایستند. بدترین چیز برای باشگاه های سطح اول این است که بازیکنشان، به طور آزاد این تیم را ترک کنند. در دسته های پایین تر، قراردادهای طولانی ریسک است اما در باشگاه های سطح اول، قرارداد کوتاه مدت ریسک است.
هفته آینده از تصمیم فلورنتینو پرز برای ساختن تیمی کهکشانی و آن خرج بالا، دفاع می کنیم.