طرفداری- نود و دو روز تا آغاز جام جهانی روسیه مانده است. پس از هفت سال درست زمانی که شمارش معکوس برای اولین بازی تیم ملی ایران به حرکت در آمده است به خودمان می آییم که ای دل غافل تا قهقرا در حاشیه های بزرگ و کوچک فرو رفته ایم، درست در روزهایی که رویا می بافیم که با چهار، پنج یا شش امتیاز بالاتر از مراکش و پرتغال به همراه اسپانیا صعود می کنیم فضا ملتهب تر می شود. درست زمانی که نقشه کشیده ایم برای بازگشت شکوه مندانه و یک سیلی به آسیا، کاخ آرزوهای مان رنگ سیاه به خود می گیرد. درست است قرار نیست در جام جهانی آنچنان بدرخشیم و برویم برای قهرمانی. قهرمانی و مدال ها برای دیگر کشورهاست. برای کشورهایی همانند ایران چنین تورنمنتی جدا از بُعد ورزشی، ابعاد اجتماعی و حتی فرهنگی به خود می گیرد. یک احترام و فرصتی برای دیده شدن مقابل بزرگ ترین بازیکنان جهان. یک فرصت برای آنکه سرود کشورمان در روسیه طنین انداز شود و آنچنان سزاوار باشیم که به رغم شکست هم برای مان بایستند. نگاه ما به جام جهانی گرفتن یک یا دو امتیاز نیست؛ ما در جام جهانی به قسمتی از غرورمان باز می گردیم که برای یکی دو کرنر مقابل قهرمان جهان و قهرمان اروپا دل به مقدسات می بندیم، برای شوت های ده فرسنخی دعا می خوانیم و برای هر حمله نصفه و نیمه از جای خود بلند می شویم. امتیاز بازیچه است، ما تشنه احترامی هستیم که لایق اش هستیم. تشنه یک حسادت چندروزه، که سالهاست در وجودمان رخنه کرده است.
درست شبیه بازی با آرژانتین که پسرک، های های گریه میکرد. آنقدر که هق هقِ گریههایش به او امان نمیداد حرف هایش را کامل بزند: «داور فلان فلان شده... نامردی بود، به خدا... نامردی بود». انگار نه انگار پیش از بازی آرزو می کرد کم گل بخوریم. به صورت بازیکنان مان نگاه می کردم. غرق عرق، نایی نبود، روی پا ایستادن غیر ممکن شده بود. اما شاگردان کیروش جنگیدند، به مرز پیروزی رسیدند اما ناگهان شوت لیونل مسی... . پسرک گریه می کرد: «همین مسی چی کار کرد؟ به خدا... هیچی. بعد توپش دقیقه90 بره تو گل... خداااا پس تو کجایی؟» . نفسش بالا نمی آمد. «پس کی شانس میاریم؟ حقِ ما... حقِ ما باخت نبود».
نود و دو روز مانده است و ما همچنان از نسل علی کریمی هستیم، از نسلی که فرشته کریمی هم مرید علی کریمی میماند، و هواداران استقلال سنت می شکنند و در بازی با سپیدرود با تشویق جادوگر به استقبال و بدرقه اش می آیند. از نسلی که مربی قعرنشین اش به هر شهر و استادیومی که پا می گذارد همانند یک قهرمان تشویق می شود. از نسلی ماندهایم که وقتی در شش قدم ورزشگاه شهری زاید مدافعان حریف را روی خط دروازه لایی می انداخت گزارشگر قطری فریاد می کشید «السلام علیک یا علی کریمی». از نسلی آمده ایم که جای آنکه به ساق های بازیکنان مان چشم بدوزیم، چشم دوخته بودیم به مچ هایشان، به اینکه کدامشان با ما هستند و کدامشان جا زدهاند. از نسلی که وقتی در خانه اش جایی نداشت زیر بار قرارداد قرارداد 2میلیاردی تیم متمول نرفت و شبانه نوشت «میخی کوباندم بر دیوار و کفش ها را آویختم».
ناسپاسان را می سپارم به شبی که علی کریمی در جشن آبجوی بایرن مونیخ بدون هیچ خبررسانی ای شرکت نکرد و روزی دیگر از سوی سردار آجورلو متهم به روزه خواری شد. علی کریمی را می سپارم به سربازی که با خبر شنیدن خداحافظی ستاره محبوب اش، ترک پست کرد و جلوی خانه اش خبردار ایستاد. شبی را به یاد بیاوریم که علی کریمی در پاسخ به همه طعنه ها گفت «من علی کریمی هستم». جمله ای آشنا برای ما مردم خیابان، برای ما مردم شهری که چراغ قرمزهای سرسام آورش هم رد پای جادوگر داشت.
تاریخ فوتبال را با بزرگانی چون پله، جورج بست، دی استفانو، یوهان کرایوف و این اواخر با لیونل مسی و کریستیانو رونالدو می شناسند اما کیست که نداند دن دیگو مارادونا لذت فوتبال بود، خدای فوتبال بود، باور پذیرشِ فوتبال بدون وجود دیگو مارادونا یک شوخی زشت بود. فوتبال ایران را هم از این قائده مستثنی نیست. تاریخ فوتبال ایران هم مدیون مانده است به بزرگانی چون پرویز دهداری، ناصر حجازی، علی پروین، علی دایی. اما علی کریمی نماد لذت فوتبال مان بود. بخشی اعجاب آور در زمین های مسابقه و بخشی مهم تر در بیرون از زمین های مسابقه. قاطعانه می نویسم علی کریمی تاریخی از خود برجای گذاشته است که نسل به نسل او را در خاطر خواهند داشت. هرگز نشده به هر بهانه ای از علی کریمی ننویسم، حتی زمانی که علی کریمی در بایکوت های خبری جا خوش کرده بود، درست شبیه به روزی که پیراهن شالکه را امضا کرد و به یک مادر شهید هدیه کرده بود.
نود و دو روز مانده است و جای آنکه حمایت از تیم ملی ایران ابعاد گسترده تری به خود بگیرد متاسفانه شاهد آن هستیم بخشی از قرارداد کارلوس کی روش در حساس ترین برهه زمانی در اختیار رسانه ها قرار گرفته است. این پایان ماجرا نیست و ابعاد این فاجعه کمی فراتر هم رفته است. روزهای گذشته بار دیگر علی کریمی به سرمربی تیم ملی طعنه زده است. از نگاه علی کریمی مفاد قراردادی که فدراسیون فوتبال آن را پذیرفته قابل قبول نیست، شاید کریمی فدراسیون را متهم کرده است اما این کارلوس کی روش و تیم ملی هستند که از لحاظ روحی و روانی آسیب می بینند. درست سی و پنج روز پیش بود که بزرگ ترین منتقد این روزهای تیم ملی ایران که گاردی محکم تر از محمد مایلی کهن، و حتی پر سروصدا تر از امیر قلعه نویی را به خود گرفته است به پربیننده ترین رسانه تلوزیونی دعوت می شود و تر و خشک را با هم می سوزاند. متهم تاج و فدراسیون نشینان بودند اما کاسه کوزه ها یکی پس از دیگری بر سر کارلوس کی روش و تیم ملی شکسته شد.
تصور می کنید کدام مربی جسارت کارلوس کی روش را داشت که به ایران بیاید و یک تیمی را تحویل بگیرد که از اساس ویران شده بود؟ تصور می کنید کدام مربی بزرگی پس از کارلوس کی روش به ایران می آید و از همه این امکانات چشم می پوشاند و این هجمه از ناسپاسی را از هرکسی می خورد و سکوت می کند؟ با عرض پوزش اما خودمان را کجای جهان تصور کرده ایم که صحبت از آرسن ونگر و کارلتو می کنیم؟ درست یا غلط کارلوس کی روش رفتنی است اما ما همواره همین بوده ایم، خوش استقبال و بد بدرقه. کافی ست پای گرایشات رنگی مان وسط باشد طوری همدیگر را به بدترین اتهامات می کشانیم که در هیچ منطقی پذیرفتنی نیست. دیگر گله ای نیست در آستانه بزرگ ترین تورنمت مان این گونه زمین بخوریم. ما باز هم مرید علی کریمی می مانیم، پای اشتباهات علی کریمی هم می مانیم؛ همانطور که دیروز برانکو ایوانکوویچ را به صلابه کشیده بود، همانطور هم که امروز کارلوس کی روش را به بهانه فدراسیون مورد حمله قرار داده است.
نود و دو روز مانده و سوال می شود آیا قرارداد چندمیلیارد تومانی کارلوس کی روش برازنده اش است؟ کافیست برای پاسخ این سوال اگر ذهنیت فعالی دارید دوران پیش از کارلوس کی روش را به یاد آورید. دورانی که حتی محض رضای خدا یک جایگاه برای تیم ملی ایران در بازی های دوستانه پر نمی شد. شوری قضیه آنقدر زیاد شده بود که در حساس ترین بازی های تیم ملی باید بیانیه ها داده می شد تا هواداران میلی برای پر کردن سکوها داشته باشند. نمونه اش جواد نکونام که در آستانه بازی با کره جنوبی برای تهییج هواداران، در برنامه زنده خطاب به مردم تعریف می کند که به بازیکنان اوساسونا گفته است «ما صد هزار تا مرد داریم که برای تیم ملی به ورزشگاه میان، صد هزار تا مَرد».
تیمی که هیچ باوری در پذیرش دورگه ها نداشت. چه لزومی داشت رضا قوچان نژاد به تیم ملی دعوت شود؟ تیم ملی جایی برای پسری با خالکوبی های آنچنانی نداشت. محمدرضا خلعتبری و محمد نصرتی و هادی عقیلی و فلانی ها را با دست نشان مان می دادند می گفتند تا وقتی چنین سرمایه هایی داریم لزومی ندارد به دنبال بازیکن هایی بگردیم که فارسی حرف زدنشان را هم بلد نیستند، می گفتند آنها دین سرشان نمی شود. من از شما می پرسم آیا وقتی قرارداد یک مربی ایرانی همانند امیر قلعه نویی میلیارد را شکسته است چه عیبی دارد یکی همانند کارلوس کی روش که یک رنسانس را در فوتبال ایران بوجود آورده است چندمیلیارد نگیرد؟ آیا پذیرش اینترنت پرسرعت و منزل مسکونی مناسب برای کسی که در هر قاره ای، در هر کشوری، در هر استادیومی جایگاه ویژه ای دارد و دوربین ها تصاویرش را مخابره می کنند خیلی زیاد است؟
شما بگویید وقتی علی دایی که در کلاس های مربی گری هم آنچنان شرکت نمی کرد، میلیاردتومان قرارداد می بندد و در جواب شکایت سه میلیاردی اش رو می کند به مدیر پیشین باشگاه پرسپولیس و می گوید «ببخشید قرار ما در دادگاه»، چه عیبی دارد که دست راست سرالکس فرگوسن از یک سری امکاناتی که در ایران برای از ما بهتران همواره بوده، فراهم شود؟ مساله در عین قابل درک بودن، عجیب تر هم شده است، نمونه اش پاداش های پیروزی تیم ملی ایران در مقدماتی جام جهانی. شما هواداران فهیم فوتبال، که می دانم مسائل رنگی را قاطی منطق تان نمی کنید بفرمایید وقتی در دوحه کارلوس کارلوس کی روش بر زمین نشست و زانو زد و مشت هایش را گره زد آیا برای یک مشت دلار بود؟ آن دسته از عزیزان را می سپارم به خبرنگاری که در دوحه در حمایت از فوساتی، به مادر کارلوس کی روش پیش از بازی توهین کرد و کارلوس کی روش به اندازه لحظه ای که بازیکنان ایرانی اش در فرودگاه به شکلی زشت بازرسی شدند خشمگین و برافروخته نشد. ما مردم را چه شده؟ چه اندازه دیگر باید به بزرگانی که از فرش بر عرش بردنمان نیش و طعنه بزنیم؟ درست است نه هرگز آنچنان بر فرش بودیم نه امروز اینچنین بر عرش. همانطور که کارلوس کی روش اعتقاد دارد «کار تیم ملی تازه شروع شده است». اما شما مردم فهیم بگویید کدام مربی حاضر است ما مردمان ایران را در بزرگ ترین کشورها، در معتبر ترین رسانه ها «مردمم» صدا کند؟
آیا شده است بخشی از قرارداد امیرقلعه نویی در سال آخر حضورش در استقلال را ببینید؟ بنده عرض می کنم. آقای امیر قلعه نویی در در تاریخ بیست و هشت آبان ماه 1392 در کنفرانس خبری اش می گوید «پول چیتوز موتوری نداریم پول کجاست». اما با ورود کمیسیون اصل نود و اداره بازرسی مشخص می شود امیر قلعه نویی نود درصد از قرارداد خود را دریافت کرده است، یعنی یک میلیارد و صد و هشتاد میلیون تومان. مردی که فریاد می زد پول نداریم با بازیکنی به نام حجت چهارمحالی قرارداد چهارصد و پنجاه میلیون تومانی امضا می کند اما گمان می کنم هیچ هواداری این بازیکن را حتی بر روی نیمکت استقلال هم ندیده است. راستی آیا قرارداد برانکو ایوانکوویچ در اختیار رسانه ها قرار گرفته است؟ آیا از تبصره های عجیب غریب که منتسب به تیم ملی بود چیزی شنیده اید؟ من عرض می کنم روزنامه معتبر نووتنی زاگرب در افشاگری قابل تاملی پرده از بندی در قرارداد جدید برانکو ایوانکوویچ با باشگاه پرسپولیس برداشت و نوشت: «ایوانکویچ به کشوری رفته است که مردم فوتبال را مثل دینشان میپرستند و دوست دارند. در قرارداد برانکو با باشگاه پرسپولیس ایران بندی قرار داده شده بود که اگر تیم ملی ایران با سرمربی فعلی خود کارلوس کیروش به مشکل خورد و تصمیم به جدایی گرفت برانکو ایوانکوویچ مشکلی برای فسخ با پرسپولیس و قبول دوباره سرمربیگری تیم ملی ایران نداشته باشد». ما باور نمیکنیم. لازم به ذکر است در کنفرانس خبری سال گذشته برانکو ایوانکوویچ تلویحا این موضوع را تکذیب کردند اما قراردادشان طبق اصول حرفه ای به رسانه ها نشان داده نشد. در قرارداد جدیدی هم که به امضا رسانده اند تا به امروز چنین موضوعی دیگر مطرح نشده است.
همواره به دستمزد بازیکنان ایرانی معترض بودم؛ بازیکنانی بسیار معمولی که رقم قرارداشان در مرز یک میلیارد تقلا می کند اما با اصولی که زندگی می کنند همخوانی ندارد. اگر نامی هم نبرم شما این بازیکنان را بهتر می شناسید. از بازیکن سرخپوش که داغ یک سانتر درست و حسابی را روی دل هواداران گذاشته تا بازیکن آبی پوش که لقب سکونشین یک میلیارد و دویست میلیونی را با خود یدک می کشید. وقتی چنین هزینه های نابجایی در فوتبال می شود و هیچ منافعی را هم در مسیر خود برای تیم و باشگاه به همراه ندارد، سوالی که مطرح می شود این است که چه شده است که در آستانه جام جهانی چنین جو عجیبی علیه تیم ملی شده است؟ صحبت از حریفان تدارکاتی ست. جالب است. اما کسی نمی گوید سیر الئون بازیکنان اش از سطح تیم ملی ایران هم بالاتر هستند، نمونه اش لژیونرهایی که در انگلستان و فرانسه حضور دارند. باز هم نقد به چنین بازی هایی وارد است اما مساله اینجاست چندبار دیگر باید کارلوس کی روش با اعتبار خودش از سایر کشورها طلب بازی تدارکاتی داشته باشد؟ مگر یادتان رفته است که حتی تیم دسته دوم انگلستانی هم گفت با تیم ملی ایران بازی نمی کنیم؟ مگر فراموش کرده اید حتی فلسطین هم از دیدار دوستانه با ایران انصراف داد؟ چرا برای یکبار هم که شده چشم مان مردی که موهایش را در ایران سپید کرده است نمی بیند؟
نود و دو روز مانده است و ما با قدرنشناسی انس گرفته ایم. کارلوس کی روش هم دیر یا زود از ایران می رود و دست زمانه ما را در جبهه ای قرار داده است که مایلی کهن ها، جلالی ها، قلعه نویی ها اصرار به ایستادن مان داشتند. حال ما هواداران فوتبال؛ ما مردم آیا توانسته ایم برای یک بار هم که شده اسیر عوام فریبی و فراکنی نشویم؟ آیا نمی توانیم همزمان آنطور که باید پشت جادوگرمان بمانیم و از مردی که فوتبال مان را به قله رسانده حمایت کنیم؟ آیا تمام مشکل فوتبال ایران در گروی بندهای قرارداد یک مربی بی نظیر برای فوتبال ایران است؟ آیا نمی توانیم چشم بر چند میلیاردی ببندیم که هزاران اش بی برو برگرد در ایران بدون آنکه مویی سفید شود اختلاس می شوند؟ بگذریم دیگر، خسته کننده است. یادم می آید پسرک گریه می کرد: «دیگه کِی می تونیم اینقدر خوب بازی کنیم که شانس برد مقابل آرژانتین رو داشته باشیم؟ خدایااا کی؟!!!» پیرمرد با لحنی آرام جواب کودک را داد: «آنها را خواهیم برد... دفعه بعد که خدا صلاح دانست حق مان را بدهد».