مصاحبهی برانکو را میخوانم. به آنجا میرسم که میگوید «ربیعخواه فردا در ترکیب نیست، امیدوارم راضی شده باشید!» سعی میکنم قیافهی رئیس وقتی این را میگوید تجسم کنم؛ خشم، استیصال، دلخوری، ناامیدی و هزار احساس ضد و نقیضش را. لابد میگوید گیر چه آدمهای نمک نشناسی افتادم. فکرش را بکن تیمی را در رده هشتم، نهم، کاندیدای سقوط تحویل بگیری و سه فصل پیاپی در صدر جدول تحویل بدهی. در هر کشوری بود لابد مجسمهات را میساختند. اینجا اما خوشاستقبالی و بد بدرقهگی عادت دیرین مردمانش است، اینجا «قدرشناسی» صفت ناشناسی است.
میگویند ساکنان دریا پس از مدتی دیگر صدای امواج را نمیشنوند، چه تلخ است قصهی عادت مردمان ما. آنقدر زود عادت میکنند و فراموش میکنند که انگار صدرنشینی سنت همیشگیشان بوده است و انگار نه انگار سالها مظلومانه و غریبانه جام گرفتنهای متوالی سپاهان و فولاد و غولهای صنعتی را به نظاره نشستند. انگلستان را سرآمد هولیگانیسم و آشوبگری در ورزش میشناسند اما همانها هم وقتی یک حرکت مثبت، یک پاسکاری خوب و منظم میبینند بر سر شوق میآیند و تشویق میکنند. تماشاگران فهیم ما چه؟ کدام حرکت مثبت را پاس داشتند؟ کدام دوندگی را قدر شناختند؟ اینجا فقط یاد گرفتهایم از زمین و زمان طلبکار باشیم. فداکاری بازیکنان را با توجیه "پولش را میگیرد" به هیچ میشماریم اما در مقابل اشتباهات هرچند ناچیزشان کمتحمل و بیرحمیم.
خودتان را گول نزنید که "ما وقتی کاوه رضایی رفت ، ناسزا نگفتیم" اشک جانشینش را که درآوردید. نگویید که "هنوز به یاد هادی نوروزی هستیم"، بیرحمی را در حق ربیعخواه تمام کردید و پیش از آن در حق رضا خالقیفر که حقانیتش را بعدها در گسترش فریاد زد. رضاها و محسنها اگر زبان ندارند، اگر بلد نیستند که چهار و شش نشان بدهند و دل ببرند، اگر قیافه مکش مرگ ما ندارند، اگر در هر بازی ده کیلومتر میدوند و منت نمیگذارند، اگر مانند کارگر بیادعا و بیچشمداشت در زمین میچرخند و رخنهها را سد میکنند و سرانجام اگر محبوب مربیاند به دلیل آنچه هستند و آنچه نیستند، تقصیر خودشان نیست. منتهای بیرحمی است که مدام تخطئه شوند. این با روح هواداری در تضاد است.
گری نویل احتمالا هرگز محبوب هواداران منچستر نبود، اشتباهاتش نیز گلدرشتتر بود اما در الدترافورد بجز تشویق صدایی نشنید. ربیعخواه را روز دربی بیرحمانه آزردیم. بازیکن زحمتکشمان را به جایی رساندیم که با التماس از مربی بخواهد بازیاش ندهد. انگار هوادار از سرمربی بیشتر صلاح تیم را میداند و میشناسد. انگار که پلی استیشن است، هرکس برای خودش ترکیب میچیند و یک نفر را هافبک دفاعی میگذارد. مسلمان، نعمتی، بشار... انگار نه انگار که هافبک دفاعی کارش تخریب است نه بازیسازی.
آنقدر برانکو را در منگنه گذاشتند تا بگوید باشد ربیعخواه بیرون! خوب شد؟ خوشحالید که نظرتان را تحمیل کردید؟ حالا چه کسی آنجا باشد؟ کمال که مدتهاست افت کرده، نوراللهی هم پس از هجده ماه سرگردانی حالا حالاها کار دارد. پس ماهینی پراشتباه را اجبارا آنجا میگذاریم تا از چاله به چاه بیفتیم. یعنی هم باید از محرومیت فیفا بکشیم، هم از محدودیت هواداران خودمان. راست گفتهاند که هرکدام از ما یک دیکتاتور درون داریم. برانکوی بیچاره شانس آورده با ۱۵ امتیاز اختلاف صدرنشین است، وگرنه لابد تیربارانش میکردیم. چهره برانکو را ببینید، پیش از رفتن به ورزشگاه برای بازی با الوصل. خطوط یأس و تردید را در صورتش میخوانید؟ اینست ارمغان ما برای مردی که بار دیگر بزرگی کردن و پرواز را به ما آموخت و ما به او «قدرنشناسی» و «ناسپاسی» را هدیه دادیم.
#حسین_غفوری
پ.ن ۱:
عکس متن را ببینید که یکی از نویسندگان ذوب در ولایت کیروش نوشته است. یکی از مثلن نویسندگانی که بارها اعلام کرده است اسطوره تمام دوران زندگی او فرهاد مجیدی است و پرسپولیسی ها را #لنگی خطاب کرده است درین سه سال ده ها مطلب علیه برانکو کار کرده است. سوال اینجاست چرا ایشان در نقدِ مربی تیم محبوب خودش چیزی نمی نویسد؟!
چرا حتی یک متن در نقد شفر یا کارلوس کیروش نمی نویسد؟! چرا هروقت بحرانی در پرسپولیس درست میشه فیلش یاد هندوستان می کنه؟! ایشان چه کینه ای از برانکو به دل دارد؟! ایشان بر چه اساسی خودش را تحلیل گر می داند؟!
به قول معروف خون باید گریست اگر با چنین نویسنده هایی بخواهیم به افق های بلند نظری داشته باشیم !
پ.ن۲:
جاهایی که با خط آبی مشخص شده را بخوانید و بیش از پیش بدانید چه کسانی برای نابودی پرسپولیس و برانکو در کمین نشسته اند!
پ.ن۳؛
برای اینکه موفق شوی نیاز به دوستانی داری، و برای اینکه خیلی موفق شوی نیاز به دشمنانی داری!
👤 سیدنی شلدون (رماننویس و فیلمنامهنویس بزرگ امریکایی)
کاش دشمنان ما آنقدر باسواد بودند که چیزی از آنان یاد می گرفتیم!