می گویند بوندس لیگا جذاب نیست، ولی نمی گویند به ندرت می توان تیمی بی طرفدار و بی حمایت در آلمان یافت. به سختی ورزشگاهی در آنجا پر نمی شود. تمام بلیط های بازی های خانگی 80 درصد تیم ها در همان اول فصل فروش می رود و کمتر بلیطی می توان در میانه فصل، از بازی های هر کدام از تیم ها، یافت. از اینکه با استناد به آمار ESPN، بوندس لیگا با میانگین 43,250 نفر تماشاگر در هر بازی، بالاتر از لیگ برتر (36,420)، لالیگا (26,919) و سری آ (22,157) قرار دارد، خبری ندارند. این لیگ جذاب نیست، ولی باید برای پیدا کردن بازی های کم گل و بدون گل، کلی وقت گذاشت. از میانگین گل زده در هر بازی هم صحبتی نمی شود که چندین سال است از لیگ های دیگر سرتر است. این لیگ در مقاله ای که در ژانویه گذشته با بررسی یک نیم فصل از فوتبال اروپا، توسط وبسایت معتبر Bleacher Report و با استفاده از منابع مختلف، منتشر شد، با آمار 1.59 گل زده در هر بازی، بالاتر از لالیگا (1.45)، سری آ (1.38) و لیگ برتر (1.33)، قرار گرفت.
می گویند آلمان تک قطبی است. صد در صد، درست می گویند، ولی نمی گویند تنها دو سال است که بایرن مونیخ به لطف مدیریت فوق العاده اولی هوینس و مدیریت فنی عالی ماتیاس سامر، به قهرمانی های پی در پی می رسد و قبل از آن، این وولفسبورگ و دورتموند بوده اند که لوح قهرمانی آن را بالای سر برده بودند. نمی گویند ایتالیا هم با افت اینتر و میلان، تک قطبی شده و یوونتوس کار بزرگی برای هت تریک کردن در قهرمانی سری آ در غیاب نراتزوری و روسنری نکرده است و ناپولی و رم، رقیبی برای بیانکونری شمرده نمی شوند. نمی گویند انگلیس هم قبل از تزریق بی حد و حصر سرمایه های میلیاردی این و آن، همیشه به صورت پیش فرض در دستان الکس فرگوسن و بعضا آرسن ونگر بود و آنجا هم مثل امروز پنج قطبی نبود. نمی گویند هر لیگی افت و خیز دارد و ممکن است به دلایل مختلف، دچار افت بزرگانش شود! اگر آلمان آن قدرها که می گویند تک قطبی باشد، لیگ قهرمانان با وجود تمام غول ها و باشگاه های تا دندان مسلح اش، بی شک تک قطبی نیست، ولی با حضور بایرن در 3 فینال از 4 دوره اخیر، به نظر آنجا هم باید بیشتر از دو قطب نداشته باشد که همیشه یکی و بعضا هر دو طرف، زیر پرچم مشکی و زرد و قرمز ژرمن ها بوده اند.
می گویند ضعف آلمان و لیگ ضعیف ترش وقتی مشخص می شود که شالکه و لورکوزن به راحتی مقابل یونایتد و پاریسن ژرمن و رئال مادرید زانو می زنند و دورتموند در همان بازی رفت، قافیه را به لوس بلانکوس می بازد. این ها را می گویند، ولی نمی گویند بازیکنان، مربیان و امکانات آن تیم ها با این تیم ها زمین تا آسمان تفاوت دارد. بازی با جسارت شالکه و دورتموند مقابل رئال، به عنوان ضعف بوندس لیگا نشان داده می شود، ولی نمی دانند آنها با نداشته هایشان، سودای صعود داشته و منچستر با تمام بزرگی اش، 180 دقیقه مقابل بایرن مونیخ، برای آبروداری بازی می کند. رئال این روزها با وجود کریستیانو رونالدو و گرت بیل، به منزله بازی شطرنجی است که با دو وزیر برای یک طرف انجام می شود و نتیجه هم مشخص است. شالکه بی ادعا و دورتموند، که نیمی از آن با مصدومیت های کوتاه و طولانی از خانه بازی ها را دنبال می کنند، مقابل کهکشانی از ستاره ها، عاقبتی جز بازگشت به خانه نخواهد داشت، ولی با تمام وجود بازی هجومی انجام می دهند؛ حال آنکه سال گذشته غول های اسپانیایی در یک قدمی فینال با مجموع 11 بر 3 مقابل آلمانی ها، شکست خورده بودند و باز هم می گویند بوندس لیگا ضعیف است.
می گویند بایرن مونیخ دیگر تیم های آلمانی را تاراج کرده و به آنها اجازه رشد نمی دهند. اگر این درست باشد، پس در طول نیم قرن گذشته، کل اروپا آژاکس، پورتو، اسپورتینگ، اتلتیکو مادرید و کل قاره آمریکای جنوبی را تاراج کرده اند. قاعده بازی راحت است: هر بازیکنی بعد از یک درخشش مستمر در تیمی کوچک، رویای بازی در اروپا، همبازی بودن با بهترین ها، کار کردن با بهترین کادر، افزایش دستمزد و البته ثبت چند افتخار تیمی در کنار افتخارات فردی در کارنامه خود را دارد و باشگاه های ذکر شده به یک یا چند دلیل قادر به برآورده کردن خواسته های ستاره های خود نیستند. حکایت بوندس لیگا و بایرن هم همین است: آلمان در حالت فعلی، صاحب برترین پدیده های اروپاست و آنها طبیعتا دوست دارند به جای نقل مکان به کشوری دیگر و مشکلات مصاحبت در زبانی دیگر، به شهری دیگر، که از قضا فعلا بهترین در اروپا هم هست، نقل مکان کنند. هر بازیکنی هم به استثنا اسطوره هایی چون استیون جرارد و فرانچسکو توتی، در راه رسیدن به رویاهای خود، در تغییر رنگ و لوگوی روی پیراهن باشگاهی اش، درنگ نخواهد کرد. البته بازیکنانی چون فرانک لمپارد، رایان گیگز و الکس دل پیرو هرگز قابل مقایسه با آن دو نفر قبلی نیستند و دلیل آن هم واضح است. همه در حال حاضر از قدرت مالی بایرن مونیخ باخبرند، تیمی که گواردیولا را از دستان چلسی و منچستر یونایتد و چندین و چند تیم دیگر ربود و با 14.8 میلیون یورو دستمزد سالانه، با اختلاف قابل توجهی نسبت به آقای خاص، به گران قیمت ترین مربی دنیا بدل کرد. با نظر به این مساله، بایرن هر کسی را بخواهد، می تواند خریداری کند و آن را در مورد خاوی مارتینز اثبات کرد و حال برای تقویت تیمش، مثل هر عقل سلیم دیگری، آلمانی ها را در اولویت خود قرار می دهد و به سبک دن کورلئونه، پیشنهادی به آنها می دهد که نتوانند پس بزنند.
می گویند بایرن خسته کننده بازی می کند، این را هم درست می گویند، بعضی اوقات تعداد پاس های یک متری، رو به عقب و عرضی، حوصله مخاطب را سر می برد؛ این یک حقیقت غیر قابل انکار است، ولی نمی گویند بازیکنان این تیم بعد از کسب سه گانه فصل قبل، بوندس لیگای زودهنگام این فصل و شکستن چندین و چند رکورد قدیمی، اشباع شده اند و از انگیزه شان کاسته شده است. با این حال، هنوز هم آنقدر سهمگین هستند که وقتی تیمی بخواهد جلوی آنها قد علم کند، در 22 ثانیه مجازات اش می کنند. نمی گویند هیچ تیمی علاقه ای به رویارویی با این تیم خسته کننده ندارد و نمی گویند این تیم در نهایت خسته کنندگی و اشباع شدگی، هر لحظه می تواند منفجر شود و باخت های پیاپی در بوندس لیگا با ترکیب های دوم و سوم اش، فقط برای مجاب کردن رقبا به ضعیف شدنش خوب است و تاثیری در روند موفقیت های آنها ندارد. می گویند بایرن هاینکس بهتر بود، چون آن مرد دیگر نیست و می توان با بالا بردن آن تیم نسبت به تیم و فلسفه کاتالان تازه وارد، یک روزنه منفی در سد بزرگ بایرن مونیخ پیدا کرد و در صدد فروپاشی آن برآمد.
می گویند بوندس لیگا ضعیف است، ولی روزی نیست که در لابلای خبرهایمان، شایعات و حقیقت های احتمالی مبنی بر علاقه شدید بزرگان فوتبال اروپا به یولیان دراکسلر، تونی کروس، مارکو رویس، ایلکای گوندوعان و سایر جوانان آلمان و لیگ ضعیف آن، مطرح نشود و در این راه منچستری که هیچ گاه تن به خرید بازیکنان آلمانی نداده است هم در رویای شیرین آن شب به صبح می رساند. یورگن کلوپ هم کلی خواهان دارد و شاید دست گذاشتن روی ناخدای کشتی بدشانس این فصل دورتموند، تاراج بوندس لیگا و ضعیف کردن آن نباشد، چون طرف مقابل تیم مونیخی نیست. بوندس لیگا همواره علاوه بر صاردات بازیکن، به همراه رقیب دیرینه اش، ایتالیا، در پرورش مربیان بزرگ تاریخ سردمدار بوده است و این سیر هنوز هم ادامه دارد.
با اینکه بوندس لیگا بهترین بازدهی را داشته است، تیم هایش هیچکدام در خطر ورشکستگی نیستند و همه استادیوم اختصاصی دارند. هدف بوندس لیگا توسعه فوتبال در سراسر آلمان و وارد کردن مردم به تب و هیجان فوتبال است طوری که هواردان تیم را جزئی از زندگی خود بدانند. تیم های بوندس لیگا می خواهند بر اساس برنامه ریزی و با تکیه بر اصول خود رشد کنند؛ چیزی که در 6-5 سال گذشته به خوبی شاهد آن بوده ایم و بر اساس معیارهای یوفا روز به روز فاصله آن ها با لیگ برتر و لالیگا کمتر می شود. موفقیت برای تیم های بوندس لیگا، نه یک کودتای شبانه در باشگاه، بلکه یک پروسه چندین ساله تعریف شده است.
لیگی که کمتر از تمام لیگ های موازی اش، بازیکن و مربی خارجی دارد؛ چندین و چند تیم در حد قهرمانی جهان می توان از دل آن بیرون اورد؛ قانون 51 درصدی آن، از نفوذ میلیاردرهای غیرفوتبالی به آن جلوگیری کرده است؛ نظم و ترتیب اش سرلوحه کار دیگران است و شور و شوق هواداران آن در بازی پورتو مقابل فرانکفورت در لیگ اروپا، برای اولین بار تعداد تماشاگران میهمان را از میزبان بیشتر کرده بود، به دلیل برنامه ریزی اصولی و قابل اتکا، اکنون در قله اروپا ایستاده و شانه به شانه با دیگران رقابت می کند.
این لیگ، مسلما ضعیف نیست، قدرتمند است، ولی باز هم خواهند گفت بوندس لیگا ضعیف است، چون تا بوده همین بوده و تا هست، همین باشد!
از ستون تلنگر بخوانید:
تلنگر (3): دنیای «مسی-رونالدو»یی و فوتبالی که دیگر جذاب نیست
تلنگر (5): برادرم را نه، تیمم را دوست دارم