طرفداری- انتقال گورکوف از بوردو به میلان، یادآور انتقال زیدان از بوردو به یوونتوس در سال 1996 بود. در آن سال ها کلارنس سیدورف، آندره آ پیرلو و ریکی کاکا، بهترین بازیکن وقت جهان در خط هافبک روسونری خدایی می کردند. البته که کار در این وضع برای گورکوف سخت تر شده بود. آن سال ها داستانی بر سر زبان ها افتاده بود. داستانی که از ناکافی بودن گورکوف برای میلان می گفت، اینکه این دو برای هم مناسب نیستند.
نگاهی به ماجراجویی یوهان گورکوف، اولین و آخرین برگزیده به عنوان جانشین زیدان (بخش اول)
ژان لوئیز گاست، دستیار لوران بلان در بوردو، در دوران درخشش گورکوف، در مورد وی نظرش را گفته بود: "یوهان شخصیت دارد، اما او پسر جوانی است که باید در مورد برخی چیزها صحبت کند و شاد باشد. او عاشق فوتبال است. او ساعت ها می تواند در مورد فوتبال صحبت کند، اما اگر احساس کند به او اعتمادی نیست، به لاک خودش فرو می رود و هیچکاری نمی تواند بکند. باید به او اعتماد کرد، چون نیاز دارد."
گورکوف نتوانست با چنین فشاری در میلان مقابله کند. او در سن سیرو به اعتماد به نفس نیاز داشت، اما آنچه که به دست آورد، احساس بیگانگی بود. با غرور شکسته شده، به بوردو بازگشت. دیگر خبری از آن چاهای فرز و مسحور کننده بود. کارلو آنچلوتی در تمرینات گورکوف را کنار جنارو گتوزو قرار داده بود، اما در هفته های پایانی سری آ که به میدان رفته بود، نتوانست کاری از پیش ببرد.
با این حال تحت حاکمیت لوران بلان در بوردو، گورکوف به فرمی فوق العاده دست یافت. 12 گل در 37 بازی، آن هم در همان فصل معروف که بوردو در لوشامپیونه قهرمان شد، بسیار تاریخی بود. یوهان قلب تیمش بود و بقیه بازیکنان بر محوریت وی به بازی ادامه می دادند. او بیشترین تحسین ها را دریافت کرد. صاحب عنوان بهترین بازیکن سال فرانسه و برترین گل سال هم خود یوهان بود.
آنچلوتی نمی توانست از گورکوف بازی بگیرد، اما بلان به خوبی او را در قلب تیمش قرار داده بود. کارلتو در بیوگرافی خود، یوهان را «پسر عجیب» خطاب کرده بود، اما بلان فهمیده بود که این پسر عجیب، به مربی و هدایت کننده احتیاج دارد. شاید راه و متد بلان را کنجکاو باشید که بدانید، اما او ساده بود. صمیمیت و باور به توانایی های یوهان، تنها راه بیرون کشیدن آن استعداد فوق العاده بود. بلان به عنوان عضوی از تیم قهرمان جام جهانی 1998 که با فوق ستاره ای مثل زیدان همبازی بود، می دانست چگونه با یک استعداد خدادادی رفتار کند.
بازیکنانی چون آلو دیارا، وندل و فرناندو در کنار بازیکنی چون گورکوف، بیشتر از گذشته برجسته شدند. آن ها با پرس و قدرت فیزیکی خود در میانه زمین، کار را برای یوهان راحت تر می کردند تا او با خیالی راحت خودش را نشان دهد. این تفکر لوران بلان باید مورد تعریف و تمجید قرار گیرد. بدون شک هافبک فرانسوی، مسئولیت اصلی بوردو را بر عهده داشت و به نوعی قلب تپنده تیم بود. گل او در بازی 3-2 مقابل لومون که یکی از آخرین بازی های فصل بود، بدون شک سرنوشت تیم قهرمان را عوض کرد. شاید بوردو اگر آن گل زده نمی شد، نمی توانست طعم قهرمانی را بچشد.
در مقابل تولوز با ضربه نهایی کرایوف مانندش، همگان را مات و مبهوت توانایی های خود کرد. بعد از تجربه ایتالیایی او در میلان، هیچکس تصور نمی کرد گورکوف به این سرعت خودش را پیدا کند، اما به لطف بلان و استعداد بی کران خود، در یکی از جالب ترین و شیرین ترین قهرمانی های لوشامپیونه نقشی مهم ایفا کرد.
فصل دوم گورکوف در بوردو کمی عجیب بود. او به همراه تیم ملی فرانسه، در جام جهانی 2010 که خروس ها با عطش و خشم بی سابقه، به استقبالش رفته بودند، به آفریقای جنوبی رفت. یکی از مهم ترین نقاط دوران بازیگری یوهان، اخراج در برابر آفریقای جنوبی بود. او یکی از چند بازیکنی بود که رسانه ها به همراه ریموند دونک مورد انتقاد شدید قرار دادند. دوباره همه چیز برای گورکوف سیاهِ سیاه شده بود.
گورکوف در جام جهانی توسط اعضای ارشد تیم مانند آنلکا و ریبری بیرون گذاشته شد. او در کمپ تیم ملی هم چندان محبوب نبود. پسری مودب، باهوش، سر به زیر و تحصیل کرده، در میان بازیکنانی که اکثرا در شرایط سطح پایینی رشد کرده بودند، نمی توانست محبوبیتی هم داشته باشد. تیری آنری، ویلیام گالاس و انلکا همگی از حومه شهر پاریس آمده بودند و فرانک ریبری هم تفاوت چندانی با سایر دوستان صمیمی اش نداشت. البته او به عنوان جانشین زیدان، حسادت هم تیمی هایش را برانگیخته بود. دومنک تیم را بر محوریت گورکوف ساخته بود، اما مقاومت نه چندان حرفه ای ریبری و آنلکا، تیم را به قعر کشاند. عدم تمایل این دو در پاس دادن به گورکوف در بازی ابتدایی برابر اروگوئه، کاملا مشهود بود.
رسانه ها می خواستند ریبری و آنلکا از تیم ملی کنار گذاشته شود، اما در عوض این گورکوف بود که قربانی دسیسه شد. آنلکا بعدا به خاطر درگیری با دومنک در جریان باخت به مکزیک به خانه برگشت و پس از آن اتفاق هم، بازیکنان به نشان اعتراض به اخراج آنلکا از اردوی تیم، تمرین نکردند. یوهان پس از پشت سر گذاشتن این طوفان، در تابستان به لیون رفت.
در حالی هیجان زیادی در مورد این انتقال داشت، زمان ثابت کرد یوهان بازهم گامی اشتباه برداشته است. نمایش های سینوسی و مصدومیت های پی در پی، دست از سرش برنمی داشتند. گاهی نمایش های دوران بوردو را تکرار می کرد و گاهی فاجعه می شد. مانند دورانش در میلان و بوردو، محبوبیت گورکوف مشکل ساز شد. ماکسیم گونالون به خاطر عدم آمادگی او برای بازی، انتقاد های زیادی انجام داد. او کم کم از صحنه اصلی محو می شد. تقریبا 90 بازی را به خاطر مصدومیت از دست داد! او حال به رن، تیمی که توسط پدرش کریستین هدایت می شود، برگشته است. به نظر نمی آید که آن گورکوفِ محشر بوردو را دوباره در زمین ببینیم، اما ای کاش هایی در مورد یوهان وجود دارد.
ای کاش او، در کنار کاکا میلان را به موفقیت های بیشتری می رساند. ای کاش می توانست فرانسه را قهرمان جام جهانی کند و هزاران ای کاش دیگر. او به نسل نه چندان جذاب فرانسه تعلق دارد، نسلی که گورکوف بهترینش بود. در کنار نصری ها و بن عرفاها، گورکوف می توانست مثل یک ستاره بدرخشد و فوتبال فرانسه را به آن چیزی که سال هاست به دنبالش است، برساند.
به قلم مت گالت برای وب سایت Thesefootballtimes