سال اول حضور فرکی در فولاد سختی ها و مشقتهای زیادی به همراه داشت که البته در پایان با کسب سهمیه لیگ قهرمانان آسیا ختم به خیر شد، اما در سال دوم فرکی و تیم تحت هدایتش هم خوب فوتبال بازی کردند و هم خوب نتیجه گرفتند تا بالاخره با بالا بردن جام قهرمانی لیگ برتر عروسی به کوچه جنوبی ها برسد و آنها فاتح لیگ سیزدهم لقب بگیرند.
هنوز یک هفته تمام از وقوع این اتفاق شیرین برای حسین فرکی نگذشته است که زمزمه ها مبنی بر جانشینی احتمالی او به جای کارلوس کی روش در تیم ملی شروع شده است، سرمربی فاتح اهوازی ها خودش رسماً اعلام می کند که آرزویش نشستن بر روی نیمکت تیم ملی است، رویایی بسیار شیرین که البته در سر داشتنش به هیچ وجه برای هیچ کسی عیب نیست، بعضی از رسانه های ذوق زده از عملکرد خیره کننده فولاد هم به ظاهر بدشان نمی آید که در آینده نزدیک این جابجایی رخ بدهد، اما به راستی به چه قیمتی؟
حسین فرکی مربی با تجربه ای است، او ریزه کاریهای فوتبال را می داند و خاک فوتبال خورده است، او باید به خوبی بداند که صندلی سرمربی گری تیم ملی در عین جذابیت فراوانی که دارد بی رحم است، آنقدر بی رحم که برایش فرقی ندارد صاحبش پیرمرد تئورسین کرواتی است که مقام سومی جام جهانی را در کلکسیون خود دارد یا اینکه مرد بلند پروازی با مشخصات امیر قلعه نویی است که بعد از طی یک پروسه سه ساله و رسیدن به اوج افتخار فوتبال ایران به آن جایگاه رسیده است.
فرکی باید بهتر از هر کس دیگری بداند که اینجا ذهنهای مردم یک شکست را بسیار بهتر از صد پیروزی به خاطر می سپارند، او باید در خلوت خودش اتفاقات رخ داده برای امیر قلعه نویی و بعدها برای علی دایی را بیاد بیاورد تا بهتر تصمیم گیری کند، درست است که در حال حاضر فرکی مرد قهرمان فوتبال ایران است، اما واقعاً همین یک قهرمانی برای نشاندن او بر روی نیمکت تیم ملی کافی است؟ پیش ترها امیر قلعه نویی و علی دایی هم به واسطه همین تک قهرمانی مرد همه کاره تیم ملی شده بودند و البته خیلی زود متوجه اشتباه بزرگشان شدند و بعدها از آن تصمیم به عنوان بدترین اتفاق دوران فوتبال خود یاد کردند.
حسین فرکی مرد جسوری است، از بازی دادن به جوانان نمی ترسد و دوستدار فوتبال زیباست، از همه مهمتر تعامل خیلی خوبی با رسانه ها و اهالی فوتبال دارد و به خاطر خونسردی ذاتی اش کمتر دچار تنش و اشتباه می شود، اما باید قبول کند که این موارد تنها فاکتورهای لازم برای امر خطیر سرمربیگری تیم ملی نیستند، او پیش از رسیدن به رویایش احتیاج به مقبولیت بیشتری دارد، مقبولیتی از جنس یک قهرمانی دیگر یا حتی یک موفقیت چشم گیر با فولاد در آسیا، آنقدر که اگر روزی شکست خورد مخاطبانش را قانع کند که شکست هم جزوی از کار اوست. نه اینکه فکر کنند تمام داشته او در همین حد بوده است و دیگر چیزی در چنته ندارد.
رسیدن به نیمکت تیم ملی کار سختی نیست، حداقل در این شرایط که فرکی و تیمش قهرمان ایران هستند برای او این امر شدنی است، از لب شط تا صندلی سرمربیگری تیم ملی شاید تنها یک تصمیم خرد جمعی یا یک لابی با خدا فاصله باشد، اما قهرمان داستان ما باید بداند که اگر زودتر از موعد به آرزویش برسد و بعدها در نتیجه گیری ناموفق باشد، باید تا ابد برچسب یک مرد شکست خورده و نا کار آمد را بر روی پیشانی خود حمل کند و خیلی زودتر از آن چیزی که فکرش را می کند سقف آرزوهایش کوتاه خواهد شد.
همه ما حسین فرکی را دوست داریم، او کاربلد است، اما باید به ما حق بدهد که نگران آینده کاری او باشیم، در این اوضاع و احوال بی رمق مربیگری در فوتبال ما که مهره های بزرگی مانند امیر قلعه نویی و علی دایی بواسطه عجله کردن در انتخابشان شاید برای همیشه بلیط خود را برای حضور در تیم ملی سوزاندن، تنها امید ما برای داشتن یک سرمربی خوش فکر وطنی همین آقای قهرمان این روزهاست که امیدواریم به خوبی به این مسئله فکر کند که تا جام جهانی بعدی 4 سال و یا بهتر بگوییم 4 لیگ دیگر باقی مانده است و او به اندازه کافی وقت برای اثبات هرچه بیشتر خودش دارد.
کاش یکی پیدا شود تا در گوش او بگوید "کمی بیشتر تامل کن آقای فرکی، حیف است."