طرفداری - بازی اعداد در فوتبال نام کتاب متفاوتی است که در مجموعه طرفداری تصمیم گرفتیم ترجمه آن را در اختیار شما بگذاریم. بخش های قبلی را می توانید اینجا ببینید.
سگ هایی که واق واق نمی کنند (تئوری پائولو مالدینی)
حتی سر الکس فرگوسن، موفق ترین مربی تاریخ بریتانیا هم ممکن است اشتباه کند. در آگوست 2001، مرد اسکاتلندی تصمیم گرفت یاپ استام، مدافع تیم ملی هلند را به لاتزیو بفروشد. سایمون کوپر در این مورد گفت: "انتقالی که همه را سورپرایز کرد"
برخی فکر می کردند فرگوسن، این بازیکن را به دلیل کتاب زندگینامه ای که آن زمان منتشر کرده بود، تنبیه کرده است. در حقیقت، با وجود آنکه فرگوسن این مساله را عمومی اعلام نکرد اما از روی داده هایی که از بازی ها به دست آورده بود، چنین تصمیمی گرفت. پس از مطالعه آمار، فرگوسن متوجه شده بود که استام کمتر از سابق تکل می زند. از او خواسته بود آمارش را ارتقا بخشد و چون با مخالفت مدافع هلندی مواجه شده بود، او را فروخت.
فرگوسن بعدها یک بار فروش استام را بزرگترین اشتباه دوران مربیگری اش دانست. اما از نظر ما این اتفاق به معنی آن نیست که دفاع کردن در فوتبال ارزش ندارد. بلکه اشتباه ارزش گذاری شده است و آن هم به یک دلیل روانشناسی دیگر است: روانشناس معروف، الیوت هرست می گوید انسان ها و حیوانات توجه ویژه ای به اتفاق هایی دارند که وجود دارند اما اثر اتفاق های غائب را نادیده می گیرند. در واقع، اگر اتفاقی برای ما انسان ها نیفتاده باشد و آن را تجربه نکرده باشیم، آن را دست کم می گیریم و در عوض، تنها مسائلی را می بینیم که در حال حاضر حضور دارند. این طبیعت انسانی، فوتبال را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.
نه تنها گل هایی که به ثمر می رسانیم، از نظر ما ارزش بیشتری نسبت به گل هایی که دریافت نمی کنیم، دارند، بلکه تکل های سخت را بیشتر از موقعیت هایی می بینیم که مدافع، آن را با جاگیری بهتر از بین می برد. گاهی برخی مدافعان و دروازه بان ها با قدرت هوش خود، مانع از ایجاد خطر می شوند. در عوض گاهی خطر ایجاد می شود و مدافع با یک تکل سخت از آن جلوگیری می کند. ما مورد دوم به چشممان می آید اما مورد اول را نمی بینیم. گاهی مدافع و دروازه بان انقدر خوب عمل کرده اند که پتانسیل ایجاد خطر را رفع کرده اند. اینجا، جایی بود که سر الکس اشتباه کرده بود.
یاپ استام که در آن زمان 29 ساله بود، به اندازه قبل تکل نمی زد اما این نشانه ناتوانی او نبود، نشانه کیفیت او بود. اما چون فرگوسن نمی توانست تکل های انجام نشده را ببیند، ارزشی برای آنها قائل نبود.
ژابی آلونسو هافبک توانای سابق فوتبال اسپانیا، این مساله را به خوبی درک می کند. او یک بار به گاردین گفت که تعجب می کند که بازیکنان جوان لیورپول، تکل زدن را نقطه قوت می دانند:
من چنین فوتبالی را که تکل زدن در آن نقطه قوت به حساب آید، قبول ندارم. چگونه می توان فوتبال را اینچنین دید؟ من واقعا فوتبال را اینطور نمی دانم. تکل زدن آخرین راه حل است و به آن نیاز دارید اما مهارتی نیست که به آن ببالید.
آلونسو معتقد بود که تکل زدن برای زمانی است که کاری را اشتباه انجام داده اید، نه وقتی که همه چیز خوب پیش برود. در مورد این صحبت ها، هیچ الگو و نمونه بزرگتری از پائولو مالدینی، کاپیتان بزرگ سابق میلان و ایتالیا وجود ندارد. چیزی که در مورد مالدینی مشهور بود، تعداد تکل های کم او در طول بازی بود. مایکل فورد، مدیر سابق چلسی، یک بار اعلام کرد که پس از بررسی هایش متوجه شده که مالدینی به طور میانگین در هر دو بازی، یک تکل می زند. پائولوی بزرگ نیازی نداشت با تکل پاهایش را زخم کند زیرا همیشه در جای درستی حضور داشت و توپ ها را قطع می کرد. بهترین مدافعان، آنهایی هستند که هرگز تکل نمی زنند. هنر دفاع کردن برای سگ هایی است که واق واق نمی کنند!
قبول این مساله شاید برای هواداران فوتبال سخت باشد. ما فکر می کنیم دروازه بان هایی که واکنش های بیشتری دارند، دروازه بان های بهتری هستند. مدافعانی که تکل بیشتری می زنند، فعال تر و بهتر هستند. با این حال افراد بزرگی در تاریخ فوتبال مانند مالدینی، ثابت کردند که اگر کارتان را درست انجام دهید، نیازی نیست خودتان را به آب و آتش بزنید. مالدینی باعث می شد در نگاه اول، دفاع کردن ساده به نظر بیاید و شاید حتی برخی می گفتند که خطری برای او ایجاد نشده و بازی آرامی را پشت سر گذاشته است. با این حال دلیل این اوضاع آرام و آتش بس در منطقه دفاعی میلان و ایتالیا، پائولو مالدینی بود.
به قول تام گیلوویچ، مردم فکر می کنند اتفاقاتی که به وقوع پیوسته، از اتفاقاتی که از وقوع آنها جلوگیری شده، سخت تر بوده اند. شرایط در آنها سخت تر بوده است. طبیعی است، پیدا کردن چیزی که وجود دارد، برای ما راحت تر از چیزی است که وجود ندارد و در همان بدو امر خفه شده است!
همین مساله در مورد ضربات پنالتی در فوتبال نیز صدق می کند. دانشمندان فوتبال دریافته اند که هر چه زننده پنالتی مضطرب تر باشد، احتمال آن بیشتر است که به چشمان دروازه بان حریف نگاه کند. در واقع پنالتی زنندگان مضطرب، به جای آنکه به آن همه فضای اطراف دروازه بان نگاه کنند، خودِ دروازه بان را می بینند. زمانی که به پنالتی زن بگویند ضربه اش را جایی بزند که دروازه بان نتواند به آن برسد، او بیشتر به دروازه بان نگاه می کند. در روانشناسی به این اصل "پروسه کنترل ذهنی" می گویند. زمانی که به یک نفر بگویید که کار را انجام ندهد، بیشتر نگران این موضوع خواهد بود و احتمال انجام این کار برای او بیشتر می شود.
خیلی عوامل وجود دارند که دفاع کردن را سخت می کنند. حمله، تنها یک هدف و پیامد دارد: گل، اما دفاع دقیقا برعکس است. هدف از دفاع کردن این است که گل دریافت نشود، اتفاقی که نادر است. کار مدافعان این است که باعث شوند از زیبایی های بازی کاسته شود. آنها باید مانع پاس های عمقی زیبا، سانتر، شوت روی دروازه و موقعیت گل شوند. به همین دلیل است که به آنها توپ طلا نمی دهند.
در این مورد صحبت های زیادی داریم و می خواهیم علمی حرف بزنیم. برای پاسخ به سوال مربوط به فوتبال تهاجمی منوتی یا کاتاناچیوی ایتالیایی، نمی توانیم به طور ساده به گل زده و دریافتی نگاه کنیم. به آنالیز دقیق تری نیاز است. می دانیم که گل های زده و دریافتی، هر دو برای موفقیت تیم مهم هستند. برای مقایسه باید ببینیم ارزش گل زدن بیشتر است یا ارزش گل نخوردن. پس بیایید این دو را مقایسه کنیم.
پیش از این گفتیم که زدن یک گل در هر بازی، به طور میانگین برای تیم شما کمی بیش از یک امتیاز را تضمین می کند. در همین راستا می توانیم ارزش یک کلین شیت را محک بزنیم (نخوردن آن یک گل). باید اینطور به قضیه فکر کنیم: نخوردن گل باعث می شود حداقل یک امتیاز به دست آورید و اگر بتوانید گل بزنید، سه امتیاز به دست می آورید.
ما پس از بررسی لیگ برتر انگلیس بین سال های 2001 تا 2011 متوجه شدیم که به طور میانگین، کلین شیت باعث می شود 2.5 امتیاز در آن بازی به دست آورید. در مقایسه با زدن یک گل که باعث می شود هر تیم به طور میانگین یک امتیاز به دست آورد، کلین شیت 2 و نیم برابر ارزش بیشتری دارد. یک نکته جالب دیگر این است که دریافت تنها یک گل در بازی، باعث می شود به طور میانگین 1.5 امتیاز از آن بازی کسب کنید. این یعنی کسب امتیازات شما 30 درصد از زمانی که یک گل بزنید، بیشتر است.
راه دیگر مقایسه این است که حساب کنیم، یک تیم چه تعداد گل باید بزند تا به طور میانگین به اندازه کسب یک کلین شیت، یعنی 2.5 امتیاز کسب کند. در لیگ برتر انگلیس، پاسخ بیش از 2 گل است. پس از بررسی ده فصل از لیگ برتر انگلیس متوجه شدیم که یک کلین شیت، کار دو گل را انجام می دهد. این آمار برای دیگر لیگ های معتبر اروپا هم در همین حوالی است. در تمام لیگ های معتبر جهان، کلین شیت، ارزشی بیش از یک گل دارد. پس پاسخ ما به سوالی که ذکر شد، این است:
اگر گل نخوریم، بهتر از این است که گل بزنیم. 0>1
یین و یانگ (اصل چینی یگانگی متضادها)
دفاع، برای سالیان دراز از سوی کارشناسان فوتبال نادیده گرفته شده است. چارلز ریپ و سزار منوتی به یک شکل به فوتبال نگاه نمی کردند اما هر دو برای دیدن اینکه فوتبال یک بازی تاریک و روشن (دفاع و حمله) است، کور بودند. ریپ تنها به این مساله تمرکز کرد که باید چه کارهایی انجام داد تا به گل رسید. منوتی به این تمرکز کرده بود که تیمش فقط حمله خوبی داشته باشد تا پیروز شود.
حتی موسسات آماری نیز در مقاطعی چشمشان را به روی جنبه مهم فوتبال مانند دفاع بسته اند. کارهای هجومی مانند پاس، سانتر، پاس گل و شوت به راحتی دیده می شوند، در چشم هستند و محاسبه دقیق می شوند. با این حال به هیچ عنوان، به این اندازه به اتفاق های دفاعی نپرداخته اند. اتفاق هایی که در حضور توپ انجام می شود، برای موسسات آماری هم با ارزش تر از اتفاقاتی است که در غیاب توپ وجود دارند. مثلا به یارگیری های فوق العاده و قطع کانال های حرکتی توپ توجهی نمی شود.
اتفاقاتی که در جاهایی که توپ وجود ندارد، به وقوع می پیوندد، به همان اندازه حضور توپ، مهم هستند، حتی اگر مهم تر نباشند. کلین شیت با ارزش است و به آن اشاره می شود اما برای گل جشن گرفته می شود، هر چند 0>1 یک حقیقت فوتبالی است. مردم عاشق مهاجمان هستند اما به مدافعان احترام می گذارند. همچنین احتمال کمتری وجود دارد که یک مدافع یا دروازه بان مربی فوتبال شود. این را در نسبت به هافبک ها و مهاجمان می گوییم. مثلا در فصل 2011-2012، هیچکدام از مربیان لیگ برتر انگلیس در زمان بازی خود دروازه بان نبودند و از بین 20 تیم، تنها 5 تیم مربی داشتند که سابقه بازی در خط دفاعی داشتند.
بنابراین فوتبال به بیماری اسکیزوفرنی مبتلاست. شکست نخوردن به اندازه پیروزی مهم است اما همه چیز طور دیگری وانمود می شود. چرا اینطور است؟ برخی فرهنگ ها، هنرهای فوتبال را به نتیجه ترجیح می دهند. با این تعبیر یعنی پیروزی و شکست در اولویت دوم است. از نظر تاریخی، انگلیسی ها و آلمانی ها این نگرش را احمقانه می دانند. از نظر آنها این نگرشی است که لاتینی های غیر قابل پیش بینی به راه انداخته اند.
بیل جیمز، پدرخوانده بیسبال می گوید:
دفاع به طور ذاتی سخت تر است و این در مورد هر ورزشی صدق می کند. در تمام ورزش ها، آمار دفاعی مهمتر از آمارهای هجومی هستند. فقط در ورزش اینطور نیست. در زندگی هم صدق می کند. در عشق هم همینطور است.
تفکر منوتی برای تقسیم بندی فوتبال به جناح راست گرا و چپ گرا اشتباه بود. تیم هایی که بیشتر از حریف گل می زنند، همیشه برنده هستند اما تیم هایی که کمتر گل می خورند هم پیروز هستند. یوهان کرایوف در مورد ایتالیایی ها گفت:
ایتالیایی ها شما را شکست نمی دهند اما شما به آنها می بازید.
در حقیقت همانقدر که حمله مهم است، دفاع هم ضروری است. حمله کردن شاید جذاب تر باشد اما باید بین دفاع و حمله هارمونی ایجاد کنید. طبق فلسفه چینی باید یین و یانگ هر دو وجود داشته باشند. هر کدام به دیگری نیاز دارند. سبک پاسناچیوی بارسلونا، دفاع را در حمله خود دارد. ایتالیایی ها حمله را در دفاع خود دارند. حریف را جلو می کشند و ضد حمله می زنند. همانطور که هربرت چاپمن گفت:
یک تیم می تواند برای مدت طولانی حمله کند.
بله، یک گل بیشتر از گل نخوردن است: 1>0 اما گل نخوردن ارزشی بیشتر از گل زدن دارد: 0>1. آن مهاجمان چند ده میلیون دلاری در صورتی می ارزند که از دفاع خود مطمئن باشید. گواردیولا راست می گوید. نباید تمام تفکر خود را روی نور و روشنایی بگذاریم. باید تاریکی را هم ببینیم.