در مورد ستارهای که مرز فوتبال و سینما را از بین برد*
همیشه گفته شده که فوتبال و سینما، دو دنیای بهشدت مشابه دارند. گاهی اما پدیدههایی ظهور میکنند که مرز باریک بین این دو همزاد را هم کاملا از بین میبرند و یکی از این شاهکارها، لیونل مسی آرژانتینی است. زیر آسمان فوتبال خیلیها نفس کشیدهاند که به معنای واقعی کلمه تجسم شمايل «سينما» در كالبد يك انسان بودهاند؛ از دیهگو مارادونای اسطورهای با آن گل حیثیتی و انتقامجویانهاش به انگلستان که با دست خدا زده شد تا پله، مروارید سیاه برزیلیها و البته زینالدین زیدان که وسط فینال جامجهانی قیصروار توی سینه ماتراتزی رفت؛ انگار که آبمنگل زمانهاش را پیدا کرده و نمیتواند از فحش ناموسی مدافع ایتالیا بگذرد، حتی اگر به قیمت مهمترین کاپ دنیا تمام شود. فوتبال همه این آرتیستها را به خودش دیده است، اما حساب لئو فرق میکند. او انگار مردی از تبار درام است؛ یکی که هر نفس کشیدنش، هر گام برداشتنش و هر بار لمس توپش بخشی از یک اثر جادودانه سینمایی است. انگار بیشتر از ده سال است پشت سر لئو، یک کارگردان نامرئی ایستاده؛ کسی که همه موانع را در بغرنجترین شرایط ممکن از پیش پای او بر میدارد و روند داستان را طوری پیش میبرد که قفل آخر را قهرمان جادویی قصه باز کند. بله، مسی هم در همه این سالها ناکامیهای زیادی داشته، اما ایمان مخاطب به اعجاز او، حتی در رقتبارترين لحظهها هم از بین نرفته؛ درست مثل زمین خوردنهای راکی در رینگ بوکس یا تحقیر اندوی دوفرین در جهنم شائولین که اگرچه تلخ بود، اما همه میدانستیم آخر قصه نیست. آخر قصه جایی است که قهرمان ما بر میخیزد و معجزه میکند و عجبا که مسی همیشه برخاسته.
*********
اولين بار در سه دقيقه آخر بازي نسبتا تشريفاتي بارسلونا با آلباسته بود كه مردم دنيا با اسم ليونل مسي آشنا شدند. فكرش را بكنيد يك پسربچه 17ساله با موهاي لخت به جاي آقاي گل آن روزهاي بارسا به زمين ميرود و فقط 180ثانيه فرصت دارد خودي نشان بدهد. هنوز ابروهاي گرهخورده ساموئل اتوئو موقع آن تعويض از ذهن هواداران بارسا پاك نشده. سامي ميخواست بيشتر در زمين باقي بماند و بختش براي كسب عنوان پيچيچي را افزايش بدهد، اما نميدانست آنكه به جاي او در حال ورود به زمين است، نه ورق اين بازي و نه ورق اين فصل و اين باشگاه، كه ورق كل تاريخ فوتبال دنيا را عوض خواهد كرد. سينما براي مسي از همين لحظه شروع شد. سه، دو، يك، اكشن؛ پسر آرژانتينی با يكي از اولين لمس توپهايش به زيبايي هر چه تمامتر دروازه را باز ميكند، اما كمكداور گل را نميپذيرد. حتي در تصاوير معمولي هم مشخص است آفسايدي در كار نيست و كمكداور اشتباه كرده، اما پسر نوجوان قصه ما حتي به خودش زحمت نميدهد نيمنگاهي لب خط بيندازد و چهره قاتل اولين گلش براي بزرگترين باشگاه دنيا را ببيند. از همين لحظه شگفتانگيز است كه همه جهان ميفهمند او يك آدم عادي نيست، اما لئو به همين مقدار هم رضايت نميدهد. او كمتر از سي ثانيه بعد دوباره توپ را از همان زاويه ميگيرد و درست به همان شكل قبلي با ضربه چيپ وارد دروازه ميكند، طوري كه اين بار حتي مديرعامل باشگاه آلباسته هم نتواند آفسايد بگيرد، چه برسد به خط نگهدار خطاكار! اين لحظه شروع جذابترين فيلم سينمايي واقعي دنياست؛ درامي كه بيشتر از 10سال است ادامه دارد و گرهافكنيها و گرهگشاييهاي باورنكردنياش هنوز نفس هر مخاطبي را در سينه حبس ميكند.
************
اولين هتتريك در اولين الكلاسيكوي فيكس؛ براي هر بازيكني در دنيا اين ميتواند بهترين سناريوي ممكن در آغاز جوانی باشد، اما براي مسي نه. خداوند فوتبال انگار براي نوشتن نقش او از جان و دل مايه گذاشته است. مسي قرار نيست اين هتتريك را با سه گل معمولي جشن بگيرد. پس لازم است بارسا در نيمه اول 10نفره شود، مادريد در نيوكمپ سه بر دو جلو بيفتد و عقربهها به دقيقه نود و چندم برسند. اينجاست كه آخرين تير كارگردان خلقت از تركش فرزند روزاريو شليك ميشود؛ يك تو سر توپ محو كننده مقابل الگرای نامدار و شوتي حيرتانگيز به كنج دروازه كاسياس نگونبخت كه لابد در آن لحظه نميداند بعدها قرار است 15مرتبه ديگر هم مقابل اين اعجوبه زانو بزند!
تقریبا هر 20سال یک بار نوبت یک بازیکن خوشبخت بارسلونا میشود که گل سرشماره «هزارگان» این باشگاه را به ثمر برساند و اسمش را برای همیشه در تاریخ به جا بگذارد. در 110سال ابتدایی تاریخ بارسا، این آئورليو، زابالا، کوئيني و آمور بودند که گلهای شماره هزار، دوهزار، سههزار و چهارهزارم تیم را به ثمر رساندند و حالا در عصر مسی یک نفر باید زحمت زدن گل پنجهزارم را میکشید؛ اما مگر سناریست جاودانگی لئو اجازه میدهد این فرصت تاریخی از دست برود؟ او این گل را میزند، اما برای اینکه قصه دراماتیکتر شود، بازی با راسینگ سانتاندر را از روی نیمکت شروع میکند تا بعد از عقب افتادن تیمش به زمین بیاید، روی آسمان توپ را با سینه نگه دارد و به زمین نرسیده آن را به طاق دروازه بکوبد! مسی «رُندباز»ترین آرتیست عالم است؛ اگر نه، پانصدمین گل لالیگاییاش دقیقا همان گل دیوانهوار دقیقه93 به مادرید در سانتیاگو برنابئو از آب در نمیآمد؛ همان که بعد از گل پیراهنش را رو به سکوها نگه داشت، یک قاب استخوانسوز و تاریخی خلق کرد و البته نجیبانهترین خوشحالی خشمگینانه دنیا را به نسل بشر آموزش داد؛ یک جور فروتنی خودخواهانه!
این فقط مسی است که وقتی وسط الکلاسیکو از مارسلو آرنج میخورد و دهانش پر از خون میشود، اولین گل تیمش را با پنبه خونآلود درون دهانش به ثمر میرساند تا به دشمنش بگوید: «مرسی؛ ضربهات قویترم کرد.» بین دو نیمه وقتهای اضافی فینال جام باشگاههای جهان، گواردیولا لئو را کنار کشید و با لحنی عاجزانه آخرین توصیه را برای تکمیل رویای فتح ششگانه با او در میان گذاشت: «لئو با پاهایت خیلی برایمان گل زدهای، اما امروز وقتش رسیده با قلبت یک گل برای بارسا بزنی» و البته حیرتانگیز است که چند دقیقه قبل از پایان مسابقه، مسی توپ را درست با کنج سینهاش وارد دروازه استودیانتنس میکند. این فقط اوست که میتواند گل دست خدای مارادونا را در بازی با اسپانیول تکرار کند و برای بازسازی دیگر گل مشهور الدیگو به انگلستان، از وسط زمین همه بازیکنان ختافه را دریبل بزند و توپ را توی دروازه جا بدهد. مسی البته برای جذابتر کردن نسخه قدیمی آن گل، دو تا «لایی» ظریف هم به حرکت تاریخی مارادونا اضافه کرده؛ آنقدر مینیاتوری که شاید بعضی از هوادارانش با هزار بار دیدن گل لئو هنوز متوجه خلق آنها درست در لحظه شروع انفجار نشده باشند.
*********
فیلمهای زیادی در تاریخ هستند که همه ما بعد از دیدنشان آرزو کردهایم کاش به این زودی تمام نمیشدند. فیلم «مسی» هم یکی از همانهاست. بالاخره یک روز تیتراژ بالا میرود و کار تمام میشود. در اوج اندوه ناشی از نزدیک شدن به چنین روزی اما حالمان خوش میشود اگر بدانیم ما هفت میلیارد نفر، شاید یکهزارم ساکنان تاریخ کره زمین بودیم که شانس تماشای زنده لئو در این عصر را داشتیم. پس ساعت شنی را کنار بگذارید و بیایید از باقیمانده این فیلم لذت ببریم!
به قلم رسول بهروش