اول از همه بگم ک بعد ازین ک 16فیلم مجله تایمز رو تو پست قبلی گذاشتم این لیست شامل 16فیلم پیچیده از نگاه خودم میشه:)
16-فیلم «خریدار شخصی» (Personal Shopper)
با بازی درخشان کریستن استوارت است.این دومین بازی کریستن استیوارت در ساخته های الیور آسایاس، (Olivier Assayas) کارگردان و فیلمساز فرانسوی است. کریتسن استوارت ستاره مجموعه «گرگ و میش» بازیگر اصلی این درام روانشناسی است که به گفته کارگردان ژانرهای مختلف از فیلم دلهره آور تا فانتزی را تلفیق کرده است.
داستان بر محور مورین، یک دستیار شخصی خرید برای برندهای معروف در پاریس دور می زند، برادرش آنجا مرده است. مورین در جستجوی نشانه ای از برادرش است که از دور دست ارسال شده است.
15-Memento
“یادگاری” به نویسندگی جاناتان و کریستوفر نولان و کارگردانی کریستوفر نولان، یک تریلر تأثیرگذار، خاص و پیچیده است درباره مردی به نام لئونارد شلبی، با بازی گی پیرس، که پس از قتل همسرش نمیتواند چیزی را به ذهن بسپارد. این فیلم که در صنعت فیلمسازی مدرن یک اثر موفق محسوب میشود، بیننده را دعوت میکند تا خودش به شیوه روایت داستان پی ببرد. درنتیجه میتوان این فیلم را یک اثر کلاسیک دانست که با معرفی تغییرات چشمگیر در شیوه روایی انقلابی به پا کرده است.
در هر صحنه فیلم تجربه جدید و هولناکی به دست میآورید. در این فیلم هیچچیز آنگونه که باید نیست، هیچچیز ثابت نیست و هیچچیز حقیقت نیست. با دیدن این فیلم مجبور هستید در صحنه به صحنه به دنبال حقیقت باشی
14-پنجره عقبی Rear Window
فیلمی سینمایی در ژانر معمایی و دلهرهآور به کارگردانی آلفرد هیچکاک محصول سال ۱۹۵۴ است. این فیلم در ایران با نام پنجره رو به حیاط نمایش داده شد.
بسیاری از منتقدان این فیلم را از بهترین فیلمهای هیچکاک و بهترین فیلمهای دلهرهآور تاریخ سینما میدانند.
پنجره پشتی در سایت بانک اینترنتی اطلاعات فیلمها از سرگیجه، دیگر فیلم مشهور هیچکاک یک نمره بالاتر دارد و با این که امتیازش با فیلم روانی مساوی است، در فهرست ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما از روانی هم برتر است و در این سایت به عنوان برترین فیلم آلفرد هیچکاک شناخته میشود.
13-Blue Velvet
این فیلم روایتی سرراست و خطی دارد و حتی رویا در این فیلم نقش عمده ای ندارد (بالعکس فیلمهای بعدی لینچ بزرگراه گمشده و بلوار مالهالند) و فقط در یک سکانس رویا به جای نمایش از زبان شخصیت زن فیلم تعریف می شود. اما نسبت به فیلمهای دیگر لینچ دارای عمق و تعلیق بیشتری است و همچنین توجه به ایهام و فضای وهم آلود و تعلیق آن هم از نوع تجربه شده و کلاسیک بيشتر است.
12-آغازگر – Primer
یک فیلم چالشبرانگیز که برای درک بهتر آن باید آن را چندین بار تماشا کنید. این فیلم از آن دست فیلمهای معمولی نیست، زیرا فضای ساده و معمولی دارد و درعینحال داستان تخیلی خود را حفظ میکند. در حقیقت این فیلم بهخوبی از این نقطهضعفها استفاده نموده و آن را به نقطه قوت فیلم خود تبدیل میکند. اگرچه برخی از فیلمها از عنصر سفر در زمان بهسختی استفاده میکنند اما این عنصر در اینجا بهخوبی استفاده شده است. این عنصر در این داستان به یک عنصر باورپذیر تبدیل شده که باعث میشود تمرکز بیننده افزایش یافته و با روند داستان پیش برود.
این فیلم داستان دانشمندان جوانی است که به دنبال یافتن دستگاهی برای تشخیص اشتباهات هستند و این دستگاه به یک ماشین زمان تبدیل میشود، اما درنهایت با عواقب اشتباه خود روبرو میشوند. این فیلم سرگرمکننده و هوشمندانه بهخوبی توجه مخاطب را به خود جلب میکند. در ژانری که جلوههای بصری و گرافیک نقطه قوت هستند، “آغازگر” بهخوبی از این مزایا استفاده میکند.
11-Cloud Atlas. کلاود اطلس
کلاود اطلس یک فیلم علمی تخیلی به کارگردانی تام تایکر و اندی و لانا واچفسکی است که شش بازه زمانی را نشان میدهد که پس از هر صحنه عوض میشوند. ساختار و سبک این فیلم آن را به یک فیلم پیچیده و تأثیرگذار تبدیل میکند. در این فیلم بازیگران بسیار خوبی دیده میشوند، بااینحال منتقدان این فیلم را به دلیل تخیل بالا و پیچیدگی زیاد شخصیتها نقد میکنند.
این فیلم ژانرهای علمی تخیلی، تاریخی، کمدی و رمانتیک را باهم ادغام کرده و این فرصت را در اختیار تماشاگر قرار میدهد تا با دیدن یک فیلم تجربههای مختلفی کسب کنند. داستان فیلم آنقدر هوشمندانه نوشته شده است که هیچ جایی برای انتقاد باقی نمیگذارد.
10-چشمه – The Fountain
فیلم چشمه از دارن ارنوفسکی در سال 2006 مورد توجه بینندگان مورد تحسین واقع نشد، اما در سالهای آتی موردتوجه واقع شد. در این فیلم آرونفسکی شیوههای رایج روایت را کنار میگذارد. داستان فیلم را میتوان به شیوههای مختلف برداشت کرد: زیبایی فیلم در نکات ریز آن نهفته است که باعث میشود بیننده برداشتهای شخصی خود را داشته باشد.
9-جزیره شاتر- Shutter Island
یک تریلر روانشناسانه نئو نوآر به کارگردانی مارتین اسکورزی که دران دو مأمور امریکایی برای یافتن قاتلی که از یک مرکز روانی گریخته است، تلاش میکنند. این فیلم پیچیدگیهای زیادی دارد که بیننده را گیج میکند. این فیلم از یک رمان نوشته دنیس لیهان اقتباس شده که بهخوبی روی بیننده تأثیر میگذارد و او را در یک معما به دام میاندازد. پایان فیلم شما را بسیار شگفتزده میکند و بازیگرانی نظیر بن کینگزلی، لئوناردو دیکاپریو و مارک روفالو، در آن نقشآفرینی میکنند.
برای فهمیدن تمام نکات ریز فیلم بهتر است آن را دو بار تماشا کنید. این فیلم از آن دست فیلمهایی است که با تماشای دوباره آن بهتر میتوانید روایتان را درک کنید. جزیره شاتر باعث میشود منطق خود را زیر سؤال ببرید.
9-نیمفومانیاک (Nymphomaniac)
ساخته ی لارنس فون تریر ، فیلمساز دانمارکی است که در سال ۲۰۱۴ به نمایش درآمد. نیمفومانیاک ، فیلم درامی دو قسمتی است که آخرین بخش سه گانه ی فیلم سازی “افسردگی” فون تریر در ادامه ی مالیخولیا و ضد مسیح است. فیلم ، داستان زنی به نام ” جو ” با بازی شارلوت گیزنبرگ را روایت می کند که معتاد به رابطه ی جنسی است و کارگردان در طول پنج ساعت فیلم ، بیننده را با زندگی غیرمتعارف و ناموجه “جو” روبه رو می کند. یکی از نکات حائز اهمیت در فیلم این است که ، بیشتر صحنه ها نشانگر روابط جنسی است . فیلم پر از لحظه های سکس ، آن هم بطور کاملا شفاف و آزاد است ، اما آنقدر قصه و روایت روی بیننده تاثیر روانی می گذارد که هیچ کدام از آن لحظات ، به عنوان صحنه ای پورن و شهوت زا توجه بیننده را جلب نمی کند . بلکه تماشاگر در تمام این پنج ساعت ، با بازیگر نقش اول فیلم رابطه ای روانی برقرار کرده و همراه او عذاب می کشد و با وی همدردی می کند
8-پرتقال کوکی – A Clockwork Orange
یکی از جنجالبرانگیزترین فیلمها که از آغاز تا پایان شما را بر صندلی میخکوب میکند و احساسات، انحراف و خشونت وحشیانه به شدیدترین شکل ممکن نشان میدهد. این شاهکار کوبریک از زمان خودش بسیار جلوتر بود و حتی امروزه هم بحثبرانگیز است. داستان الکس و کارهای ضداجتماعی او شما را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
پرتقال کوکی بههیچوجه یک فیلم خوشایند نیست، اما هنر کارگردانی کوبریک و نقشآفرینی زیبای مالکوم مک دول در نقش الکس، باعث میشود که درباره دنیای اطراف خود بیشتر تفکر کنید. این فیلم بر پایه این سؤال استوار است: اگر ما انتخاب مردم برای خیر و شر را از بین ببریم آیا انسانیت آنها را نیز از بین بردهایم؟
7-Pi
فیلم pi داستان یک ریاضی دان نابغه به نام ماکسیمیلیان کوهن (Maximillian Cohen) است، او سعی دارد با علم ریاضی ماهیت خدا را کشف کند و برای این کار نظریه هایی را هم ارائه میکند. او دارای بیماری صرع است و گاه و بیگاه دچار تشنج های شدید عصبی و مغزی میشود. شاید اولین چیزی که مخاطب را در این فیلم با خود درگیر میکند سیاه و سفید بودن فیلم با نورپردازیهای عجیب و غریب است که فضایی تیره و تاریک را در فیلم ترسیم میکند ،البته این عامل شاید به این دلیل باشد که کارگردان قصد دارد جهان را از نگاه شخصیت کوهن نشان دهد جهانی سیاه و سفید و عاری از رنگ.
ز دیگر نکات برجسته فیلم موسیقی متن فیلم بود که اصلا به خودی خود،در مخاطب اثری شگفت دارد
6- «Coherence (همبستگی)
همبستگی فیلمی ساخته سال 2013 میلادی به کارگردانی جیمز وارد بیرکیت است که ضمن ارائه یک تعریف نسبی از بودن و نبودن، مخاطب را به خوبی در برابر سوال «چگونه بودن» قرار می دهد.
ممکن است تا به حال اسم این فیلم را هم نشنیده باشید که جای تأسف دارد چون جزو فیلمهایی است که باید در تمام لیستهای سینمایی به عنوان یکی از برترین فیلمهای علمی تخیلی شناخته شود. اما متأسفانه به علت مستقلبودن این فیلم و نبود ستارگان هالیوودی آنقدر که باید دیده نشد.
هشت دوست به نامهای "امیلی"، "کوین"، "مایک"، "لی"، "بث"، "هیو"، "امیر" و "لوری" یک شب در خانه ای به قصدِ دورهمی جمع میشوند. در همان شب یک ستاره دنباله دار قرار است که از آسمانِ آن منطقه عبور کند. امیلی از پدیده های عجیبی که بعد از گذر کردنِ یک ستاره دنباله دار در آسمانِ فنلاند در سال 1923 رخ داده بود میگوید... و در شبِ مهمانی برای این هشت نفر نیز اتفاقاتِ غیر معمول و عجیبی رخ میدهد و آنها واقعیت های دیگری را از خود و جهان هایشان تجربه میکنند!
5-arsenal sunshine of the spotless mind درخشش ابدی یک ذهن پاک
یک درام علمی تخیلی است که کیت وینسلت و جیم کری در آن بازی درخشانی ارائه داده و قدرت بازیگریشان را به رخ کشیدند. فیلم درباره زن و مردی است که پس از پایان رابطهشان یکدیگر را از ذهن هم پاک کردهاند. جزئیات فیلم عمق احساسی آن را افزایش داده و تأثیر خاصی در ذهن مخاطب ایجاد میکند. با دیدن این فیلم به پیچیدگیهای ذهن انسان و قدرتهای آن پی میبریم.
این فیلم به نویسندگی چارلی کافمن و کارگردانی میشل گوندری، یک شیوه روایی عجیب را با عناصر عاطفی ترکیب نموده و بر قلب مخاطب تأثیر میگذارد. این فیلم رؤیایی سورئال هرگز از ذهنتان خارج نمیشود. درخشش ابدی یک ذهن پاک شما را به یک دنیای فانتزی میبرد که در آن میتوانید به قدرت ناخودآگاه پی ببرید.
4-persona
پرسونا فیلمی است از یک فیلم. بازیگران آن رل های خود را برای فیلمی که در آن مشغول اند نمی سازند. و فیلمشان را ما بعد از اتمام نمی بینیم. بلکه به همراه آنها مانند عوامل پیش می رویم. دوباره این اثر را ببینید، با علم به اینکه آلما (پرستار) و الیزابت (هنرپیشه). هر دو یک انسان هستند، با این تفاوت که آلما برون است و الیزابت درون. در اواسط پرسونا، آلما پرستار فیلم، به دنبال بیمار خود، هنرپیشه الیزابت می دود.
کنار ساحل اند، پن از چپ به راست دوربین، بازیگران را در این درگیری همراهی می کند. دریا خروشان تر شده، و زبانه های بلندتری می کشد.
این شروع مبتدیانه، بهترین نوع آغاز برای نوشتن درباره شاهکار پرسونا است. جایی که همه چیز فقط در تفکرات آلما می گذرد.
الیزابت ووگلر بازیگری است که ناگهان و بعد از یکی از اجراهایش تصمیم میگیرد سکوت اختیار کند تا ظاهرا مجبور نباشد در زندگی نقش بازی کند و دروغ بگوید. او بیمار نیست اما تصمیم گرفته است تا زندگی کاملا بدون کلامی داشته باشد و همراه با پرستارش «آلما» به جزیرهای میروند و در ویلایی ساحلی مستقر میشوند. دو زن با هم در موقعیتهایی متفاوت برخورد میکنند و به هم نزدیک میشوند. کنش متقابل آنها به بازی تشخیص هویت تبدیل میشود،درهم فرو میروند و یکی میشوند و ...
3-Donnie darko
انسان غولپیکر و زشترویی به نام “فرانک” (با بازی جیمز دووال) ملاقات میکند. خرگوش-انسان به او میگوید که دنیا 28 روز و 6 ساعت و 42 دقیقه و 12 ثانیه دیگر به پایان خواهد رسید. “دانی” صبح روز بعد در اطراف خانه از خواب بیدار میشود و پس از بازگشت متوجه میشود که موتور یک هواپیمای جت داخل اتاق خوابش سقوط کرده است. در حالیکه “دانی” در پی آن است تا دریابد چهطور زنده مانده است و میخواهد به گونهای با ساکنان شهر کنار بیاید، سروکلهی “فرانک” مدام در ذهنش پیدا میشود و باعث میشود “دانی” به اعمالی خرابکارانه و بدتر از آن دست بزند…
ساختهی اول “ریچارد کلی” یکی از جدیترین فیلمهای اول یک کارگردان در سینمای آمریکا در هزارهی جدید بود و در نهایت شگفتی، ظرف چند سال به یک فیلم ماندگار هم تبدیل شد. فیلم دربارهی تغییر شکل و تفسیر دیگری از دنیای اطرافمان است. “دانی دارکو” را میتوان یک رهیافت یا مکاشفهی طولانی پیش از مرگ دانست.
2-Mulholland Drive
جاده مالهالند یکی از بهترین فیلمهای قرن بیستم یک شاهکار است که بهجای توجه به روایت آن باید به موضوع آن توجه کنیم. دیوید لینچ از بینندگان میخواهد که از دید خود به داستان نگاه کرده و خودشان نتیجهگیری کنند. بنابراین همیشه میتوانید به درک شخصی خود از آن دست پیدا کنید. مهم نیست تابهحال چه فیلمهای پیچیدهای تماشا کردهاید، درهرصورت این فیلم یک تجربه منحصربهفرد در اختیارتان قرار میدهد.
فیلم نئونوآر و معمایی «جاده مالهالند» (Mulholland Drive) از فیلم هایی است که تماشاگر به راحتی آن را درک نخواهد کرد و با هر بار تماشا کردن آن درک و دیدگاه جدیدی نسبت به آن پیدا خواهید کرد. فیلم «جاده مالهالند» مانند یک پیاز لایه لایه دارای جزییات بسیار ریزی است که هر کدام نقش مهمی در درک داستان فیلم دارند.
1-Inland Empire
تماشای فیلم امپراطوری درون «دیوید لینچ» به هیچ وجه کار راحتی نیست- تماشای کدام فیلمش کار راحتی بوده که این یکی باشد؟ سه ساعت تمام تماشای کابوس و پریشانی و تشویش و بیمعنایی، دیدن چهرههایی وحشتزده و گیجی که تردید در تمامی اجزای صورتشان موج میزند.
تماشاگر مفلوک در اولین برخورد با ظاهر پیچیده «اینلند امپایر»، چنان خلعسلاح میشود که دیدن چندبارهاش را همچون امری حتمی و گریزناپذیر برخود تحمیل میکند و جالب اینجاست که در ذهنش خوب میداند که«نه، با چهار بار تماشایاش هم تکلیفم با آن روشن نمیشود که نمیشود»
تماشای فیلم «دیوید لینچ» به هیچ وجه کار راحتی نیست- تماشای کدام فیلمش کار راحتی بوده که این یکی باشد؟ سه ساعت تمام تماشای کابوس و پریشانی و تشویش و بیمعنایی، دیدن چهرههایی وحشتزده و گیجی که تردید در تمامی اجزای صورتشان موج میزند، گمگشتگی میان ماجراهای مرتبط یا نامربوط به هم، نبود خط داستانی مشخص، همراهی با اشباحی سرگردان و هذیانهای یکذهن آشفته، سردرگمی میان زمانها و مکانها (دنیاهای) مختلف و شاید به زبان درستتر غوطهور شدن در جهانی بیزمان ومکان و بیمنطق، تماشای فیلم را از آن چیزی که تصورش میرود، دشوارتر و عذابآورتر میکند. برخی از منتقدان که پس از اولین نمایش «اینلند امپایر» در جشنواره ونیز با عصبانیتی اغراق شده ازآن با عنوان «یک کابوس عذابآور مزخرف و بیمعنای سه ساعته» یادکرده بودند، حالا در اکران عمومیاش درهمراهی با دیگرهمکارانشان، باشیفتگی هرچه تمام نقدها و یادداشتهای تحسینآمیزی برآن نوشتهاند. حتی در حال حاضر نیز واکنشها بیانگر سمت و سویی به شدت متفاوت و مغایر با یکدیگرند. درحالیکه پیتربردشا- منتقد روزنامه گاردین- یادداشتش را اینگونه بهپایان میبرد. «سینما بدون لینچ چقدر ملالآور میشد، وزندگیمان پس از پایان فیلمهای او چقدر ملالآور میشود.»، زان بروکس-منتقد دیگر همان روزنامه- فیلم را اینگونه توصیف میکند: «اثر هنری نابغه پیری که دچار آلزایمر شده». نگاههای متفاوت و متضاد این دو منتقد – چیزی میان شگفتی و عذاب- همان احساسی است که در طول تماشای فیلم به صورت توامان تجربه میکنیم