Rohollah Realismسر انجام به بیمارستان رسیدیم و متخصص آنقدری سریع مرا از آمبولانس خارج کرد که لحظه ای دندان هایم به هم خوردند و یکی از دندان های جلویی ام بیرون پرید. شبیه صحنه های کارتون بود. دیدم که دندانم از دهانم بیرون پرید و روی زمین افتاد. مرا تا تختم در بیمارستان رساندند و از آنها خواستم تا دندانم را پیدا کنند. شخص مقابل با یک سنگ نزد من برگشت... آنجا بود که به جنون رسیدم. در نهایت آن را زیر چرخ آمبولانس پیدا کردند. من تنها به فکر قرار دادن دوباره آن سر جایش بودم چون قرار بود دو هفته دیگر ازدواج کنم. ما مراسم ازدواج مان را برگزار کردیم ولی به سختی می توانم آن را به یاد بیاورم. روی ویلچیر ننشستم ولی تجربه ای همانند آن بود. آنقدری درد داشتم که خودم را حس نمی کردم
😂😂😂😂😂 بنده خدارو بنظر ادم شوخی میاد