متنی که پایین اوردم بهترین مقاله سایت بوده تا الان(نظر خودم).فک کنم نزدیک هزاربار خوندمش.
بیست و پنج اکتبر 1953، چامارتین جدید که هنوز به "سانتیاگو برنابئو" تغییر نام نداده بود، میزبان الکلاسیکوی رفت فصل بود. نگاه ها اما، به ستاره ای جدید بود. تابستان جنجالی را هیچکس فراموش نکرده بود.
همان جنجالی که بر سر انتقال "کوبالا"، ابر ستاره ی مجارستانی پیش آمده بود، این بار هرچند در ابعاد کوچکتر، تکرار شده بود. برخلاف کوبالا که باشگاه آبی اناری برنده ی کامل انتقال بازیکن بود، این بار رای فدراسیون به تقسیم ستاره ی آرژانتینی بین دو باشگاه بود. یک سال برای رئال مادرید و سال دیگر برای بارسلونا. بازی شروع شد. تنها 5 دقیقه از شروع بازی گذشته بود که چامارتین منفجر شد. ستاره ی "مو بور" در همان ابتدای بازی تیمش را پیش انداخت. از همه عجیبتر خوشحالی بعد گلش بود. جنجالی جنجالی. از ته دل و از اعماق وجود احساسش را به تماشاگران منتقل می کرد. آتش بازی اما شروع شده بود. "لوس بلانکوس" 3 بار دیگر دروازه ی دشمن را فرو ریخت و این بار 5 دقیقه مانده به پایان بازی، باز هم گل و باز هم خوشحالی ماندگار از سوی سوپر گلزن آرژانتینی. رئال مادرید 5، بارسلونا 0. تیتر روزنامه ی "ای بی سی" همه ی واقعیت را بیان می کرد: "شخصیت بارسلونا ترکید!"
این نه فقط برای این بود که بارسلونا قهرمان دو فصل اخیر لالیگا بود، نه برای این که آنها از 6 دوره ی اخیر لالیگا 4 قهرمانی را به نام خود کرده بودند و عملا بی رقیب، در اسپانیا می تازیدند! خوشحالی بازیکن آینده ی بارسلونا نکته ی اصلی بود. "تیر طلایی" چنان خوشحالی کرده بود گویی سال هاست که سپید پوشیده، برای تیم گل زده و درخشیده است. این حرکتش چنان برای باشگاه بارسلونا سنگین و تحقیر آمیز بود که عطای نیل به موفقیت با درخشش یک بازیکن با ماهیت "مادریدیسمو" را به لقایش بخشیدند، از حق خود گذشتند و مالکیت کامل این ستاره را به رئال مادرید هدیه کردند. ستاره ای که گل می زد، گل می ساخت، دفاع می کرد و می درخشید و قلبی "سپید" داشت.دوران یکه تازی باز هم ادامه پیدا می کرد، اما این بار نه در کاتالونیا و با کوبالا، بلکه در کاستیل و با ستاره ای درخشان، "آلفردو دی استفانو لائوله."
سلاطین اروپا
دی استفانو با کارنامه ی موفق به رئال مادرید آمد. 292 گل در 267 بازی در میلوناریوس، یک آمار خیره کننده و غیر زمینی. با آقای گلی در همان فصل ابتدایی و پس گرفتن قهرمانی از غاصبین! توانایی و ارزشمندی های خودش را بار دیگر به رخ کشید. رئال مادرید سال بعد باز هم قهرمانی را جشن گرفت و باز هم "تیر بور" برنده ی "ال پی چی چی" بود. دوران حکم رانی و حکم فرمایی فرا رسیده بود.
بی جهت به برنابئو لقب "بزرگترین شخصیت تاریخ فوتبال" داده نشد. مدیری که حرفش سند بود. او را می پرستیدند. برای تبدیل باشگاه به بزرگترین و ارزشمند ترین باشگاه جهان نیازی به "ملاقات های خصوصی" و یا "دخالت های غیر ورزشی" در تیم نداشت. اصول مدیریتی او چنان قوی بود که هیچگاه نه قبل او و نه بعد او دیده نشد و با فوتبال و بر اساس فوتبال، فرهنگ و مذهب مادریدیسمو بودن را گسترش داد. دون "سانتیاگو برنابئو" تیمش را خوب میشناخت. ماجراجویی در اسپانیا و مقابل حریفان کوچک با دی استفانوی طلایی روحیه ی مادریدیسمویی او را ارضا نمی کرد. زمان، زمان خودنمایی بود. "رییس" آنقدر یوفا را تحت فشار گذاشت تا با برگذاری رقابت های اروپایی موافقت کردند. عرصه ی درخشش دی استفانو و "دوستان" آماده شده بود!
اولین دوره رقابت های اروپایی تنها با حضور تیم های "قهرمان" و "بهترین" های اروپا برگذار شد. فدراسیون فوتبال انگلیس به رسم همیشگی خودش همان رویه ی جام جهانی را در پیش گرفت و رقابت ها را به رسمیت نشناخت! البته اهمیت چندانی هم نداشت. کسی افتضاح بریتانیایی ها را در اولین حضورشان در جام جهانی فراموش نمی کرد!
جنتو، مونیوز و سانتاماریا در کنار دی استفانو همه چیز را به واقعیت تبدیل می کردند. در هم کوبیدن تیم ها مسئله ای کاملا عادی و پیش پا افتاده برای افسانه های زنده ی سپید بود. شاید قهرمانی لالیگا از دست رفته بود، اما قرار نبود جای دوری برود! زمان، زمان آقایی بر اروپا بود. با دی استفانو غیر ممکن وجود نداشت! حتی شکست شاهزادگان پاریسی، در فینال و در خانه. رئال مادرید 4 ریمس 3. خود دی استفانو اینچنین جو موجود را تشریح می کند: "برای نخستین بار بود که در جام اروپایی بازی می کردیم. هیچ کس نمی دانست این آغاز مسیری پر افتخار خواهد بود. بالاخره بازی با بار سنگین مسئولیتش فرا رسید و این چیزی بود که بعد ها بیشتر برایمان روشن شد. نمایش بی نظیری رقم خورد. شکست 4.3 ریمس در پاریس! روز های فوق العاده ای بودبرای مهاجمان اسپانیایی مقیم پاریس و البته برای خود مادریدی ها. اما حال و هوای رختکن قبل از بازی هرگز از خاطرم نمی رود. ما بیش از اینکه مضطرب و نگران باشیم آرام و خونسرد بودیم. شرایطی کاملا متفاوت با فوتبال امروز. این روزها به نظر می رسید اگر پیروز نشوی هواداران همان شب بازی تو را خواهند کشت. خب، هرچند مسئولیت ها سنگین تر شده اما نباید فراموش کرد که فوتبال یک ورزش است. به هر حال برای مردم اسپانیا و خصوصا هواداران متعصب رئال این تورنومنتی است پر از خاطرات پرافتخار و غرور انگیز!"
و خود دی استفانوی بزرگ بود که این خاطرات پر افتخار و غرورانگیز را رقم زد. 5 گل در دوره ی اول رقابت ها شاید از لحاظ آماری چندان درخشان نباشد اما رئال مادرید را به موفقیت رساند. قله ی اروپا، سپید شد، سپید ماند و هیچگاه تغییر نمی کرد.
دی استفانو پس از "سر استنلی ماتیوس" در رده بندی فرانس فوتبال به عنوان بهترین بازیکن اروپا قرار گرفت. مسیر موفقیت همچنان باید طی می شد.
سال بعد، سال درخشش در دو جبهه بود. اروپا و اسپانیا. رئال مادرید قهرمان هر دو رقابت لالیگا و اروپا شد. در اسپانیا باز هم سوپر دی استفانو خوش درخشید، آقای گل شد و ورزشکار سال هم لقب گرفت. در اروپا اما، منچستر یونایتد با مدیریتی از جنس سانتیاگو برنابئو، حکم مسخره ی اتحادیه را به ریشخند گرفت و در رقابت های اروپایی شرکت کرد. هرچند کاملا قابل پیش بینی بود شیاطین سرخ حریف فرشتگان سپید نشوند، اما بازی زیبایشان تحسین ها را برانگیخت. اما قدرت، پرستیژ و جذبه ی رئال مادرید دی استفانو آنقدر بالا که سر بابی چارلتون همیشه ورزشگاه سانتیاگو برنابئو، رئال مادرید دی استفانو و خود دی استفانو را به بهترین وجه ممکن توصیف می کرد. بابی چارلتون می گوید: "بهترین بازیکن تاریخ، اولین بار که او را دیدم در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو بود. حیرت انگیز و غیر قابل باور. در همه جای زمین حضور داشت. توپ را می گرفت و به هر کجا که دلش می خواست می فرستاد." رئال مادرید باز هم به فینال رسید و این بار نوبت یک تیم ایتالیایی بود که دو دوران دی استفانو، موفق به نایب قهرمانی اروپا شود. این بار اما، قرار بود جام در خانه بالای سر برده شود. "دقیقا وسط تابستان بود و مادرید گرم تر از همیشه، ما مجبور بودیم زیر آفتاب سوزان میزبان حریف قدرمان باشیم. فیورنتینا آن روزها در اوج بود و مثل اکثر تیم های ایتالیایی مجری یک سیستم دفاعی تقریبا! نفوذناپذیر. خوب به خاطر دارم که برای شکستن دفاع چند لایه ی آنها چه عذابی کشیدیم ولی در نهایت دو بار به هدفمان رسیدیم." سخنان دی استفانو در مورد فینال. جالب اینجاست او از رسیدن به قهرمانی از هدف صحبت نمی کرد. بلکه هدف در گلزنی خلاصه می شد! فوتبال واقعی، خالص و بدون هیچ گونه اضافه کاری. روح حقیقی فوتبال در بازی دی استفانو در جریان بود. چه فینال اروپا، چه یک بازی دوستانه. فوتبال برای فوتبال. صحبت های او در مورد موفقیت های فردیش تفکر و دید او را نسبت به فوتبال مشخص می کند، "اگرچه در سال های 1957 و 1959 جایزه ی بهترین بازیکن اروپا به من تعلق گرفت اما همه ی هم تیمی هایم را در آن سهیم می دانستم. البته هرگز آرزوی چنین جایزه ای را در سر نمی پروراندم. برای من مهم فوتبال بود و فوتبال یعنی 11 در مقابل 11. هیچ گاه فراموش نکردم تمام موفقیت ها نتیجه ی تلاش تیمی است."
دی استفانو بر بام اروپا قرار داشت و توپ طلایی که از سوی فرانس فوتبال به او اهدا شد مهر محکمی بر این ادعا بود.
سال بعد، باز هم دبل در لالیگا و اروپا، باز هم آقای گلی در اسپانیا و این بار آقای گلی در اروپا هم توانست به دی استفانو برسد! تیمی که با پوشکاش و کوپا تقویت شده بود در لالیگا و اروپا میتازید. هرچند در فینال و مقابل تیم بزرگ میلان و با افسانه هایی همچون مالدینی، شیافینو و لیدهلم نبرد طاقت فرسایی را پشت سر گذاشتند، اما کسی به رئال دی استفانو برسد؟ شوخی نکنید!
"هرچند نهایتا جام را از چنگ میلانی ها در آوردیم اما باید اعتراف کنم سخت ترین فینالمان بود. میلان به خاطر بازیکنان بزرگ و صاحب نامش سرسخت ترین حریفمان بود. بازیکنان ایتالیایی یا خارجی که هر کدام در پست خود یک پدیده بودند. در طول بازی از آنها عقب بودیم و نهایتا گل جنتو در وقت های اضافه بود که حکم پیروزی را به نام رئال نوشت. آن مسابقه دشوارترین آزمایش مردان رئال بود اما هرگز به شکست فکر نکردیم. میلان تیمی خوب با مهاجمان عالی بود. کافی است نگاهی به فینال جام های اروپایی بیاندازید تا متوجه شوید همیشه قوی ترین تیم ها در فینال حاضر می شوند." سخنان دی استفانو به خوبی عمق سختی و فشار را نشان می داد. اما فقط رئال بود که دی استفانو را داشت و فقط رئال بود که باید قهرمان می شد.
پس از کسب 4 قهرمانی لالیگا در 5 سال، ققنوس ها برای دو سال از خانه ی خود دور افتادند و قهرمانی لیگ را به حریفان واگذار کردند. اما یکه تازی در اروپا باز هم ادامه داشت. این بار نوبت دبل کردن ریمس بود.
"پست من مهاجم بود و خب، یکی از وظایف مهاجم باز کردن دروازهاست و اگر از من درباره ی بهترین گل دوران حرفه ای ام بپرسید جوابم چیزی نخواهد بود جز دومین گل بازی فینال سال 1959 مقابل اشتوتگارت. نتیجه ی مسابقه با دو گل به سود ما به پایان رسید و من دومین گل را به ثمر رساندم. گلی حیاتی و سرنوشت ساز. ریمز تیمی بزرگ با بازیکنانی بزرگ همچون ژست فونتین بود و شاید بتوان دهه ی 50 را دهه ی سروری ریمز بر فوتبال فرانسه دانست ولی ما مشکل دیگری هم داشتیم. مصدومیت کوپا، زیرا آن روزها تیم ها اجازه ی تعویض نداشتند. این مسئله بازی را سخت پیچیده می کرد ولی در پایان این ما بودیم که بازی را 2 بر صفر بردیم تا در پایان مجبور نباشیم سخت کار کنیم."
قهرمانی اروپا برای بار چهارم توپ طلای را برای بار دوم به نام دی استفانو کرد. اما هنوز یک قدم دیگر در اروپا مانده بود که طی شود. قدم نهایی و جاودانه ماندن.
شکست دادن بارسلونای هررا با 6 گل در نیمه نهایی و خلق یک شگفتگی بزرگ در فینال. بزرگترین و جذابترین فینال همه ی دوران ها. 18 می، گلاسکو، همپدن پارک. رئال مادرید در مصاف با اینتراخت فرانکفورت. وقتی که داور سوت پایان بازی را به صدا در آورد تعداد گل ها سرگیجه آور بود. دریافت 3 گل از اینتراخت به هیچ کجا نرسید وقتی جادوی دی استفانو و شرکا 7 بار بر سر ژرمن ها نازل شد. خود دی استفانو این گونه ماجرا را تشریح می کند: "آسان ترین و در عین حال پیچیده ترین فینال من. ابتدا با یک گل آلمان ها پیش افتادند اما همان عکس العمل فوق العاده ی دروازبان تیم در حمله ی بعدی فرانکفورتی ها روحیه و انگیزه ی لازم برای ادامه ی کار را به ما داد. به محض این که بازی را به تساوی کشاندیم کنترل بازی را هم در دست گرفتیم چرا که رئال تیمی هجومی بود. فینال آن سال به دلیل نتیجه ی پر گل شور و هیجان زیادی را ایجاد کرد. 10 گل در یک فینال واقعه ای غیر منتظره بود اما باز هم تاکید می کنم دشوارترین و البته بهترین فینال مقابل میلان بود، مسابقه ای باور نکردنی و به یاد ماندنی. رئال آن روزها تیم پرتلاش، سختکوش و شاد بود. ما مقابل تیم هایی که خودشان هم نمی دانستند چه می خواهند نتیجه را به نفع خودمان تمام می کردیم."
دی استفانوی 35 ساله، 5 بار قهرمانی در اروپا را جشن گرفت. قهرمانی های اروپایی او همین جا به پایان رسید. اما افسانه سازی او نه. در 4 سال بعد 4 بار قهرمانی لالیگا را جشن گرفت. دو بار دیگر راهی فینال اروپا شد و یک بار دیگر آقای گل اروپا و لالیگا و در سال 1962 جام حذفی را هم برد تا ویترین خود را کامل کرده باشد. وقتی که در سن 39 سالگی تصمیم گرفت کوله بارش را برای بندر بارسلون و باشگاه اسپانیول ببندد ماحصلش در رئال 307 گل در 396 بازی بود. 11 سال افتخار آفرینی. 11 سالی که رئال مادرید با حضور او نمی توانست بدون جام فصل را به پایان برد. 8 لالیگا، 5 اروپا و انواع و اقسام جام های رنگین دیگر. برگ این قسمت از تاریخ به نام رئال مادرید دی استفانو نوشته شده بود.
دوران دی استفانو به پایان نرسید. در دهه ی 80 او رهبری رئال را به دست گرفت. هرچند یک تریپل در نایب قهرمانی را ثبت کرد اما پایه گذار اصلی تیمی شد که چند سال بعد 5 بار پیاپی قهرمان اسپانیا و 2 بار قهرمان یوفا می شدند. در سال 1989 فرانس فوتبال برای انتخاب بهترین بازیکن بین برندگان توپ طلا، با شایستگی هرچه تمام تر، سوپر بالون دی اور را مفتخر کرد و دی استفانو را به عنوان طلایی ترین برنده ی توپ طلا معرفی کرد. عدم حضورش در جام های جهانی بهانه ای شد تا در پایان قرن در اغلب رده بندی ها پشت سر دیگران قرار گیرد. اما سزار منوتی مربی بزرگ آرژانتینی جمله ی معروفی دارد: "تاکنون در فوتبال 4 بازیکن تاج پادشاهی را بر سر گذاشته اند. پله، مارادونا، کرایف و دی استفانو." پله و مارادونا و کرایف هرکدام درخشش بی بدیلی در جام جهانی داشتند اما دی استفانو در رده ی باشگاهی آنقدر درخشید که جایی برای هیچ گونه بهانه جویی به وجود نیاورد.
دی استفانو یک رییس و رهبر تیم در زمین بود. بازیکنی که در همه جا حاضر بود. شوت، پاس، دریبل، بازی سازی، گلزنی، همه و همه در بازی او نمود پیدا می کرد. خودش در مورد خودش می گوید: "یک بازیکن فوتبال باید بتواند در هر نقطه از زمین بازی کند." و این اصل را به بهترین شکل ممکن در بازی خود پیاده می کرد. در دورانی که سوال مارادونا یا پله فراگیر بود، اکثر کسانی که بازی تیر طلایی را درک کرده بودند به این سوال می خندیدند. از مالدینی پدر گرفته تا سر بابی چارلتون و خیلی های دیگر. دی استفانو ورای تصور قاعده ها و چارچوب ها بود. مشخصا از جنس سانتیاگو برنابئو بود. در رقابت قهرمانی اروپا هنگامی که متوجه شد لباس یوونتوس چندان برای بازی مناسب نیست از ورود تیم به زمین جلوگیری کرد و داوران را مجبور کرد که لباس دیگری را برای حریف تهیه کنند. جرات و جسارت اصل جدا نشدنی شخصیتش بود و همانند سانتیاگو برنابئو، قلبی مالامال از عشق به رئال مادرید، پادشاه اسپانیا، اروپا و جهان داشت. دی استفانو فراتر از هرچیزی، یک مادریدیسمو بود. چیزی فراتر از 5 قهرمانی اروپا، توپ طلا و خیلی چیز های دیگر.
همانطور که دون سانتیاگو برنابئو در کوران رقابت های جام جهانی فوتبال را به ارث گذاشت تا برای بزرگداشتش 3 روز جام جهانی تعطیل شود و از سوی فیفا عزای عمومی اعلام شود، دست تقدیر تصمیم گرفت پسر معنوی او وشخص ارشد خانواده ی "مادریدیسمو" را هم همانند او، رهسپار دیار باقی کند. گویی به احترام این بزرگان، بزرگترین رویداد فوتبال باید برگزار گردد!
"بازیکن طلایی فدراسیون فوتبال اسپانیا در قرن بیستم"، دی استفانوی بزرگ، به سوی بهشت شتافت. "دون سانتیاگو" گویی نیاز مبرمی به پیروزی در رقابت های فوتبالی بهشت داشت. کریستیانو، ایکر، زیزو و بزرگان در این دنیا حاضر بودند. دون آلفردو رفت تا پرچم رئال مادرید در آن دنیا هم بالا برود! کارنامه ی او، سفید سفید بود.
به قلم احسان آزرمی
https://www.tarafdari.com/node/188924