AMIN AdmiraLیادش به خیر.بچه که بودیم میرفتیم خونه مادربزرگم با پسرعموها و دخترعموها.بعضی وقت ها که تو خونه جا نبود خانواده ما میرفتیم جاهامون رو تو تخت تو حیاط میزاشتیم و روی تخت میخوابیدیم.هوا هم خنک و خوب بود.پتو رو میزاشتیم رومون و ستاره ها رو میشمردیم.چه کیفی میداد.الان دیگه نه مادربزرگ هست نه هوای خنکی و نه خونه ای.حیف که همه چیز تغییر کرده