آیا افسانه اسطوره دروازه بانی جهان در رستاخیز سن سیرو به نقطه پایانی خود می رسد؟
صحبت از یک فرشته دوست داشتنی با یک ویژگی استثنایی است. کاریزمای ویران کننده بوفون همان شور مفقود شده در چارچوب دروازه های غول های توپ گرد است. مهم نیست اگر ویدئوهای رنگ و رو رفته هنرنمایی گوردون بنکس و دینو زوف بزرگ را هنوز در یوتیوب ندیده اید، افسوس نخورید اگر تماشای استواری سپ مایر و شوماخر را از دست داده اید، دنیا به آخر نرسیده اگر رقص شورانگیز میشل پرودوم و ژان ماری فاف بلژیکی را نظاره نکرده اید.
لباس های رنگی خورخه کامپوس، سیمای عجیب پیتر شیلتفون، دیوانه بازی های رنه هیگوئیتا، انعطاف غیرقابل باور محمد الدعایه، ادوین فن درسار مسلط، فرماندهی خوزه لوئیس چیلاورت و سرنوشت تراژیک ماریاس پمپیدو و کارلوس روآی آرژانتینی را به صندوقچه خاطرات فوتبالی تان بسپارید. سیاهی زیر چشمان روشتو رکبر ترکیه ای، بلند پروازی های پیتر اشمایکل و صلابت اولیور کان را لختی بی خیال شوید.
سلوک عجیب و غریب و رفتارهای منحصر به فرد دروازه بانان تاریخ ساز دنیای فوتبال را از یاد ببرید، می خواهیم فارغ از تعصبات رایج، از مردی فرازمینی سخن بگوییم: «جانلوئیجی بوفون»؛ همان اسطوره ای که در روزگار زیست ما فوتبال بازی می کند و برخلاف تمام اسامی که همیشه به عنوان فراموش ناشدگان فوتبال به ما معرفی شده، اینک پیش روی ما ایستاده.
نوزده سال است که تبدیل به بخشی از خاطرات ما شده است. هر گاه در زمین می درخشد، رسانه های رنگین نقاط مختلف دنیا؛ از ایتالیا گرفته تا شرقی و غربی ترین نقاط جهان در وصفش قلمفرسایی می کنند.
کافیست او در مستطیل سبز دلبری کند تا قلوب هواداران پرشمارش در سرتاسر جهان به شماره بیفتد، کافیست تا پس از یک شیرجه نفس گیر، برخاستنش از روی زمین را همچون عقابی که شکارش را در چنگال گرفته متصور شویم، کافیست دوربین روی صورتش فوکوس کند تا غرقابه ای از آرامش و جنونی سکرآور را در سیمایش نظاره گر باشیم، کافیست غلاف کردن قلیان احساسات مهاجمان عصبانی بعد از ناکامی شان در محوطه هجده قدم در مقابل او را ببینیم؛ چهآن که آب می کند آتش نگاهش کوه یخی از خشم بازیکنان را.
یک بار روایت یکی از بازیکنان سرشناس فوتبال جهان را می خواندم. نامش از خاطرم رفته اما حرف هایش کمی بیش و کم در روحم حک شده است. او در بخشی از آن اظهارات گفته بود: «همیشه دلم می خواست با تیم ملی ایتالیا و یا یوونتوس دیدار داشته باشیم. آخر دست دادن با بوفون برایم بسیار جذاب بود. بالاخره روز هیجان انگیزی که منتظرش بودم فرا رسید. وقتی نخستین بار با من دست داد، بالاخره راز جادویی بوفون را حس کردم. او آخرین بازمانده از نسل اسطوره های دروازه بانی بود و من این را خوب می دانستم.»
نفرین عشق اول، سوء رفتار همسر دوم یا فرجام سومین همراه جانلوئیجی بوفون، زندگی شخصی او را در موقعیتی شبیه به اُتللو در تراژدی جاودان ویلیام شکسپیر قرار داده است. هر قدر او به دنبال آرامش و دوری از جنجال است اما خبرنگاران سمج بین بودن یا نبودن در زندگی شخصی او غوطه ورند.
پرداختن به حواشی زندگی سلبریتی ها یکی از اصلی ترین سوژه های خبرنگاران جنجالی یا همان پاپاراتزی ها در سرتاسر جهان است. اخلاقی بودن یا نبودن این گونه اخبار، پایین بودن سطح و اصطلاحا زرد بودن اینچنین مطالب و سرک کشیدن های مزاحمین رسانه ای همواره موضوع مورد چالش میان کارشناسان حوزه رسانه بوده است اما میل عامه مردم به آگاهی از رازهای پشت پرده و حواشی پر طمطراق سرشناس ها یکی از تفریحات قرن بیست و یکم است و نباید تردیدی در اصل این موضوع داشت.
درست از فردای برملا شدن اتمام نامزدی جی جی بوفون با وینچنزا کَلی قهرمان دوی سرعت تیم ملی ایتالیا، پیکان توجه رسانه ها نهبه ادامه سرنوشت کلی، بلکه جانلوئیجی بوفون بود. این تلخی نبرد نابرابر و فاصله نامنصفانه ای است که فوتبال با سایر ورزش ها ایجاد کرده است. جاذبه سحرآمیز شماره یک یووه و تیم ملی ایتالیا و تمام فراز و فرودهای روابط شخصی اش تا همین امروز جزو پر بازدیدترین خبرهای سایت های خبری است اما خزان زندگی کَلی احتمالا هیچ کاربری را ترغیب به کلیکی ساده نیز نخواهد کرد.
این دونده سرعت این روزها در سی و دو سالگی پس از فرجام جدایی عشق اول و آخرش، ورزشکاری افسرده است که خیلی زود نیز دوران حرفه ای اش به پایان رسید. (او بعد از ناکامی در بازی های المپیک تابستانی 2008 پکن و از دست دادن قهرمانی در تورنمنت نه چندان سطح بالای بازی های کشورهای حوزه مدیترانه در سال 2009، در 26 سالگی از این رشته ورزشی کناره گیری کرد.) فقط کافیست کره زمین چند چرخ دیگر بزند و چند سال دیگر بگذرد تا تنها چند اشاره به مدال های رنگ و رو رفته اش در صفحات ویکیپدیا باقی بماند.
اما گذر ایام برای جانلوئیجی مسیری دیگر به همراه داشت. تابستان سال 2005 بود که رسانه ها تصاویر «اَلنا سِردُوا» مدل اهل جمهوی چک در جایگاه ویژه و در جریان دیدارهای خانگی یووه در تورینو را منتشر کردند. طولی نکشید که نامزدی رمانتیک بوفون با او زبانزد همگان شد. آنهایی که منتظر بودند پس از اتمام فصل 2006-2005 این دو چهره مشهور در فراغت و به دور از جنجال زندگی مشترک خود را جشن بگیرند در نهایت چیزی جز استمرار دلدادگی این دو را ندیدند و تماشای تور سفید بر سر «سردُوا» را برای مدتی از یاد بردند.
لوئیس توماس و دیوید لی؛ پسران کاکل زری جی جی بزرگ یکی بعد از دیگری به دنیا آمدند اما همچنان خبری از ازدواج رسمی به گوش نمی رسید. هر چند در غرب برخلاف آداب و رسوم شرقی تابوی زندگی مشترک به این شکل شکسته شده اما منتقدین و مصلحین اجتماعی و ورزشی در این میان بودند که این زندگی مشترک و تاثیرات نامطلوب آن بر جوانان به خاطر الگو بودن سوپر جی جی را هر از گاهی مطرح می کردند. احتمالا به همین خاطر و شاید بنا به دلایلی دیگر سرانجام «بوفون» و «سردُوا» با برگزاری مراسمی در سال 2011 و پس از شش سال با هم بودن، رسما به زیر یک سقف رفتند تا هم کارشناسان نفس راحتی بکشند، هم جوانان منحرف نشوند و هم زندگی شخصی شان به دور از حاشیه پردازی ها دنبال شود.
وقتی بوفون و همبازی سابقش کریستین (بوبو) ویه ری به عضویت هیات مدیره خط تولید برندِ لباس و پوشاک «بِچی اِ ابراچی» که متعلق به النا سِردُوا بود، در آمدند، دیگر کمتر کسی بود که با دیدن این همه عشق، اعتماد و دو سر عائله، فرجامی جز خوشبختی برای این زوج سرشناس متصور شود اما انگار که پای نفرینی در میان باشد (اشاره به وینچنزا کَلی)، همه چیز به ناگه فرو ریخت و خبر آغاز نامزدی میان سِردُوا و الساندرو نَسی تاجر جوان، خوش سیما و تقریبا سرشناس ایتالیایی (و همچنین پسر عمه جان الکان و آندره آ آنیلی به ترتیب رئیس هیات مدیره فیات و رئیس باشگاه یوونتوس) در سال 2014 همچون بمبی خبری پیگیران اخبار خاله زنکی در این کشور را تحت الشعاع خود قرار داد.
«سردوا: احساس می کنم خوشحال هستم. احساسی همچون بازگشت به خانه بعد از مدتی طولانی را دارم.» شاید اظهار نظراتی اینچنین رازهای زیادی از روزهای سخت و پرفشار میان بوفون و سِردُوا را نشان دهد. لحظاتی که البته از دید بسیاری از پاپاراتزی ها دور مانده بود.
بوفون که به همراه سایر غول های تورینی یکی از ارکان انقلاب آنتونیو کونته در یوونتوس بود اما روزهای روبراهی در زندگی شخصی اش نداشت. عکس های منتشر شده سِردُوا با فرزندان بوفون و البته شوهر میلیونرش در شبکه های اجتماعی لایک خور فراوان داشت و به نظر می رسید زمان وداع فرا رسیده و او باید با النا برای همیشه خداحافظی کند.
در چنین احوالاتی بود که بوفون نیز نشان داد اردوهای پر تعداد تیم ملی و همراهی با باشگاه یووه باعث نشده که او بیکار بنشیند و فکری برای خودش نکند. «ایلاریا دامیکُ» روزنامه نگار ورزشی و گوینده تلویزیونی معرف ایتالیا جایی در قلب سنگربان اسطوره ای این کشور دست و پا کرده بود و حالا نوبت آن بود تا رسانه ها دست به کار شده و در کنار نام بوفون جایی نیز برای همکار سابق شان در نظر بگیرند. لئوپلدُ مَتّیا نیز یک سال بعد به دنیا آمد تا جی جی شاهد تولد سومین فرزندش اما این بار از مادری دیگر باشد.
فرض کنید در حالی که تصاویر ستاره مورد علاقه تان در یوونتوس؛ همان که روی صفحه دسکتاپ لپ تاپ تان، بک گراوند نمایشگر تلفن همراه تان، روی دیوار اتاق تان و یا موقعیت ها و جاهایی شبیه این است، ناگهان در نقطه نامعلومی از زمان ناگهان زنده شود و پس از نزدیک شدن به سمت تان، با شما یک عکس سلفی بگیرد. تصور کنید یکی از سینه چاکان جانلوئیجی بوفون هستید و به همین خاطر طرحی از تصویر او را بر روی یکی از اعضای بدن تان «تتو» کرده اید. مدتی بعد بوفون جلوی شما ظاهر شود و با تصویر خودش بر روی اندام شما یک عکس یادگاری بگیرد.
احتمالا پس از خواندن سطور بالا با خودتان می گویید چرا باید چنین رویاپردازی های غیرقابل تحققی در سر بپرورانیم؟ اگر جزو این دسته از سوال کنندگان باشید، باید همیشه به همان فرض ابتدایی بدون در نظر گرفتن بخش پایانی تنش دلخوش باشید اما اگر طالب تقدیری دیگر هستید، احتمالا بارقه ای از امید تا چند لحظه دیگر و پس از خواندن خبری جالب برای تان زنده خواهد شد.
«جیو» یکی از میلیون ها هواداری بوده که در کنار عشق به بیانکونری، یک شیفته به تمام معنای سوپر جی جی است. او آنقدر مجذوب سنگربان افسانه ای یووه بوده که تصویری بزرگ از او را روی بخش پشتی رانِ پای چپش «تتو» کرده است.
این که او بالاخره چطور و از چه راهی و با استفاده از چه ترفند و پیگیری هایی بالاخره موفق شده تا برای لحظاتی خودش را به بوفون برساند، شاید خود سوژه ای مجزا و البته خواندنی بطلبد اما واکنش و صمیمیت «نامبر وان» در مواجهه با «جیو» و تحقق همان رویایی که در ابتدای این مطلب به آن اشاره شد و گرفتن عکس یادگاری آن هم با واکنشی مشابه تصویر خالکوبی شده روی پای «جیو» توسط کاپیتان بوفون، آنقدر این طرفدار متعصب را شوکه و خوشحال کرده که در مصاحبه ای با رسانه ها گفته است: «بی تردید این لحظه را هیچگاه از یاد نخواهم برد. بوفون برای من نه تنها جایگاهی افسانه وار به عنوان یک بازیکن فوتبال دارد، بلکه شخصیتی اعجاب برانگیز نیز است. خیلی از دوستانم به من می گویند تو دیوانه هستی اما تمام افتخار و مسرت من در همین «تتوی» بزرگ اسطوره ام پشت پای چپم است.
از 16 سال پیش تا الان وقتی توریستی؛ فلورانس را یکی از مقاصد گردشگری خود انتخاب می کند؛ در کنار بازدید از گالری های پرشمار، خانه باستانی خاندان مدیچی، مقبره های میکل آنژ و نیکولا ماکیاولی و قلب رنسانس اروپا، حتما گذری نیز به خیابان پالاتزکی و منطقه خوش آب و هوا و بسیار آرام کُورچیانو می اندازد. ساختمانی کرم رنگ بخشی از تاریخ فوتبالی آتزوری ها در خود جای داده است.
«بنیاد موزه فوتبال ایتالیا» نمونه ای نادر از اسناد و افتخارات فوتبالی این کشور است که آرشیوی کم نظیر از آثار فدراسیون فوتبال ایتالیا از سال 1934 تا به امروز را در خود جای داده است. لباس های دوره های مختلف، توپ، مدال، جام های رنگارنگ، کفش بازیکنان معروف، تصاویر فوق العاده و کمیاب از ستاره های سرزمین چکمه ای و خلاصه زیرخاکی های استثنایی که نظیرش را فقط در این مکان می توان دید، مجموعه ای دیدنی را تشکیل داده اند که گردشگران علاقه مند به فوتبال تماشایش را از دست نمی دهند.
اما رویدادی که جانلوئیجی بوفون افسانه ای را به این موزه پیوند می زند، اهدای لباس امضا شده او به این بنیاد است. لباس زرد رنگی که در صد و پنجاهمین بازی ملی اش در روز ششم سپتامبر 2015 مقابل بلغارستان بر تن داشت؛ همان بازی که با پیروزی یکم – صفر ایتالیا و شصت و دومین کلین شیت بوفون همراه شد.
جی جی بوفون در روزهایی که با ۱۷۵ حضور، بیشترین تعداد بازی ملی را بالاتر از نام هایی همچون کاناوارو، مالدینی، پیرلو، زوف، دِروسی، زامبرونا، فاکتی، دل پیه رو و کیه لینی برای تیم ملی ایتالیا انجام داده است؛ نخستین بازی ملی اش را سال 1997 و در نوزده سالگی در دیداری که تیم ملی کشورش مقابل روسیه صف آرایی کرده بود پس از مصدومیت جانلوکا پالیوکا در دقیقه سی و دوم بازی انجام داد و این جایگاه را همچنان پس از نوزده سال در دستان خود دارد.
در حالی که چند لباس، دستکش و سایر آثار مرتبط با سوپر جی جی تا پیش از این در «بنیاد موزه فوتبال ایتالیا» موجود بود، لباس این بازیکن تاریخ ساز یوونتوس و ایتالیا در صد و پنجاهمین بازی ملی اش نیز به این بنیاد اهداء شد تا سهم این اعجوبه دروازه بانی بیش از پیش در این موزه جاودانه شود.
روبینیو دروازه بان همیشه سکونشین یووه در چند فصل گذشته در ایتالیا به خاطر شباهتش به دروازه بان سابق یوونتوس و تیم ملی ایتالیا به او لقب «آنجلو پروتزیِ سرزمین قهوه» داده اند. داستان شیفته گی دیوانه وار او به بوفون در عین تکان دهنده بودن، شنیدنی است. روبینیو در حالی که می توانست مسیر فوتبالی اش را متفاوت تر ادامه دهد اما آنقدر بوفون را دوست داشت که حاضر شد با مبلغی بسیار کم و در حدود چند صد هزار یورو ذخیره ذخیره او شود.
فقط باید یک گلر باشی و از طرفی بوفون را نیز زندگی کرده باشی تا بفهمی دروازه بانی در حال و روز روبینیو چرا چنین تصمیمی می گیرد؛ او یک عشق بوفون محض بود. تسخیر جادوی دروازه ها در یووه محدود به بوفون نیست. انگار هر بازیکنی که به سرزمین سپید و سیاه پوشان گام می گذارد، ذوب و مبهوت چیزی غیرقابل توصیف می شود؛ آمارها بهترین گواه برای به تصویر کشیدن احساس روبینیو کافی هستند: 50 ماه حضور در سکوهای باشگاه بهایی بود که او فقط به خاطر عشق به با #1 بودن پرداخت کرد.
شمارش معکوس برای گمانه زنی در مورد ماندن یا رفتنش به حرکت افتاده. بالا بردن جام قهرمانی در کیف و یا مسکو می تواند در کنار پر کردن کلکسیون افتخاراتش حسن ختامی باشکوه و رویایی برای دروازه بانی باشد که معبد دور از دسترس بزرگان این پست را نیز به لرزه انداخته است اما دیر یا زود باید برای سکانس پایانی وداع و غروب معجزه در تورین آماده شد. سال 2018 باید برای فوتبال دنیا یک برگ برنده جدید رو کند؛ یک معجزه دیگر؛ شاید این بار جایی دورتر از شمال غرب ایتالیا و تورین جاودانه شده با تلألوی جادویی جانلوئیجی بوفون.
*معجزه در تورین، اشاره به نام فیلم معجزه در میلان، ساخته ویتوریو دسیکا در سال 1951