طرفداری- در 1979 و وقتی جیمی هارتویگ، که او هم فرزند یک سرباز آمریکایی بود، برای هامبورگ بازی می کرد، او هم با چنین تنش هایی روبرو بود. با اینکه تا آن زمان، فرانسه و انگلستان پیشرفت های قابل توجهی در این زمینه داشتند و بازیکنان سیاه پوست را کم و بیش وارد فوتبال شان کرده بودند، بوندس لیگا همچنان برای قبول آن مقاومت نشان می داد. شاید آساموا برخلاف آنچه خودش فکر می کند، "منجی سیاه" نباشد، ولی تاثیر قابل توجهی داشته است:
شاید بعضی از آن احمق ها بفهمند یک بازیکن سیاه پوست هم می تواند برای آلمان مفید باشد.
شاید به نظر ساده برسد، اما این چیزها هیچ وقت ساده نیستند. جرالد وقتی در 1999 به شالکه نقل مکان کرد، مسیر بزرگش شروع شده بود و همین جا بود که باید ماندگار می شد. با این حال، باید علاوه بر روبرو شدن با نژادپرستی، ریسک مرگ را هم به جان می خرید. در 1998، وقتی در دسته دو برای هانوفر، که تازه برای صعودش به همان دسته کمک کرده بود، بازی می کرد، در زمین غش کرد. پزشکان اعلام کردند جداره های قلبش بسیار ضخیم است و توصیه کردند برای حفظ سلامتی اش، فوتبال را کنار بگذارد. فوتبالیست غنایی الاصل بعدا اعلام کرد هر بار که وارد زمین می شده، "با جانش بازی می کرده است"، ولی علی رغم تمام این ها، به فوتبال ادامه داده، چون می دانسته اگر اتفاقی بیفتند، یک دستگاه شوک کنار زمین وجود دارد.
آساموا که با موانع بسیاری روبرو بود، پیشنهادهای متعدد برای حضور در تیم ملی غنا را رد می کرد و به درخواست های همیشگی خانواده اش برای بازی در تیم ملی زادگاهش، جواب رد می داد. او منتظر دعوت نامه ای از تیم ملی آلمان بود؛ اتفاقی که در نهایت رخ داد و جرالد با آمادگی ذهنی قبلی آن را پذیرفت، چون می دانست قبل از آن هیچ بازیکن سیاه پوستی پیراهن آلمان متحد را به تن نکرده است. رودی فولر در مسیر احیای آلمان افول کرده دست به دامان آساموا شده بود.
وقتی آساموا بازی اولش برای مانشافت را در برابر اسلواکی مقابل چشمان 20 هزار نفر تماشگر ورزشگاه وستراشتادیون برمن، انجام داد، تمام محدودیت های نژادی را به چالش کشیده بود. وقتی در دقیقه 50 دفاع حریف را به هم ریخت و با شوتی رعدآسا دروازه اسلواکی را باز کرد، تماشاگران کاملا به وجد آمده بودند و وقتی در ادامه از زمین بیرون می رفت، ایستاده تشویق شد. تیتر روز بعد بیلد بسیار جالب بود: "آساموا آلمان خسته را بیدار کرد!"؛ تیتری که کاملا دوپهلو بود.
دیدار آلمان برابر اسلواکی در 29 می سال 2001 در وستراشتادیون برمن و اولین گل آساموا برای مانشافت در اولین بازی
شاید وقتی یک کودک بود، شکستن مرزهای محدودیت نژادی از فکرش نمی گذشت، ولی الان این کار را انجام داده بود. قبل از جام جهانی 2002، طی مصاحبه ای اعلام کرد معمولا در کوچه و خیابان به راحتی شناخته می شود، مردم کاملا دوستانه برخورد می کنند و می گویند از زمانی که او در تیم ملی است، با توجه و علاقه بیشتری بازی های مانشافت را دنبال می کنند؛ البته ناگفته پیداست که بیشتر این مردم سیاه پوستان بودند.
وینگر غنایی حالا آلمانی شده به سرعت به یکی از محبوب ترین های هواداران در شالکه 04 بدل شد؛ تیمی که جرالد طی دوره 11 ساله حضورش در آن، به موفقیت های قابل توجهی از جمله دو قهرمانی در جام حذفی آلمان رسید. آنها در سال 2001 حتی در آستانه کسب قهرمانی در بوندس لیگا بودند که گل دقیقه 92 پاتریک اندرسون همه چیز را خراب کرد و بایرن مونیخ فاتح لیگ شد.


آساموا به همراه شالکه دو بار در سال های 2001 و 2002، قهرمان جام حذفی آلمان شد
آساموا بازیکن فوق العاده مستعد یا استاد فوتبال نبود، ولی تک تک بازی ها را با چنان شور و اشتیاقی انجام می داد که خیلی راحت وارد قلب طرفداران می شد. او با وجود موانع بسیار فوتبالی و فیزیکی، با خنده وارد زمین می شد و از فوتبال لذت می برد؛ چیزی که می تواند به راحتی نادیده گرفته شود.
نمایش های درخشانش یکی پس از دیگری، فصل های بسیار خوبی برایش رقم می زد و در کنار این، پشت سرهم بر چالش های نژادی و سلامتی هم غلبه می کرد. با این حال، همیشه اتفاقاتی وجود داشت که وضعیت حرکتی آساموا را مختل می کرد. در شرایطی که کاملا در شالکه جا افتاده بود و با مانشافت در دو جام جهانی 2002 و 2006 هم بازی کرده بود، مورد حملات نژادپرستانه طرفداران هانزاروستوک قرار گرفت.
بعد از آنکه شالکه تیم روستوک را 9 بر یک در هم کوبیده بود، طرفداران میهمان شروع به شدیدترین توهین های نژادپرستانه به سوی آساموا کردند. در آن زمان انتظار می رفت دیگر چنین رفتارهایی در بین طرفداران فوتبال دیده نشود، ولی چون در مسیر مثبت آن زمان، خیلی به چشم آمد، همچنان از یاد نرفته است و حتی الان هم گهگاه چنین اتفاقاتی رخ می دهد.
جرالد امروز هم به مبارزه علیه نژادپرستی و ارتقای آگاهی اجتماعی در این خصوص، ادامه می دهد. او الان در مدرسه روزا پارکس مشغول به کار بوده و کارگاه هایی در خصوص نژادپرستی و بیگانه هراسی برای دانش آموزان برگزار می کند. دیدن آوازخواندن و رقصیدنش در فضای مدرسه هم زیاد تعجب آور نیست، چون او همیشه لبخند برلب داشته است.
بدرقه باشکوه آساموا از شالکه برای 14 نوامبر 2015 مقرر شده بود. بیش از 60 هزارنفر در جریان استراحت بازی های ملی به ولیتز آره نا آمده بودند تا بازی خداحافظی محبوب شان را تماشا کنند، ولی این مسابقه تا آستانه لغو هم پیش رفت. شب قبل از آن، پاریس مورد یکی از بدترین حملات تروریستی سال های اخیر قرار گرفته بود و مرکز اروپا کاملا ملتهب بود. بسیاری فکر می کردند بازی برگزار نمی شود، اما کلمنس تونیس، رئیس معدنچی ها عقیده دیگری داشت. او برعکس بقیه، کاملا در برگزاری بازی مصمم بود، چون اعتقاد داشت در غیر این صورت، موجبات پیروزی تروریست ها فراهم می شود: "باید مبارزه کنیم." و مراسم همان طور که برنامه ریزی شده بود، انجام شد.
برهمین اساس، در ابتدای بازی، آساموا در حالی که به نشانه همدردی با قربانیا حادثه تروریستی، پرچم فرانسه را تکان می داد، با چتر نجات از آسمان به زمین چمن فرود آمد. البته طولی نکشید که فوتبالیست همیشه خندان با رسیدن روی چمن، شروع به گریه کرد. تماشاگران او را در زمینی که برای 11 سال خاطرات بسیاری ساخته بود، همانند 381 بار قبلی به گرمی مورد استقبال قرار دادند. او و پسرش یدن در آن بازی گلزنی کردند تا تیم منتخب شالکه 5 به 4 پیروز شود.




تصاویری از مراسم خداحافظی جرالد آساموا از فوتبال در نوامبر 2015
اجرای مراسم براساس برنامه تعیین شده و انجام آن بازی، اتفاقی بود که آساموا شایسته اش بود تا به شکلی مناسب با فوتبال خداحافظی کند.
ویدیویی از مراسم خداحافظی جرالد آساموا از فوتبال در نوامبر 2015
هر بازی برای او حکم مبارزه با هشدارهای پزشکان و تهدیدهای نژادی بود، ولی هیچ وقت تسلیم نشد:
باید به جنگیدن ادامه دهیم.
این روحیه ای است که در تمام دوران بازی اش، به همراه جرالد آساموا، اولین بازیکن سیاه پوست تاریخ تیم ملی آلمان پس از اتحاد بود؛ اتفاقی که بعدها حضور ژروم بواتنگ و آنتونی رودیگر در تیم ملی را خیلی خیلی راحت تر کرد.



به قلم جاش سیپی برای وبسایت TheseFootballTimes