مطلب ارسالی کاربران
فوتبال، بدون اسطوره
« مهم نيست نقش او چيست! توتي يعني توتي
به نظرم كت و شلوارش مثل لباس كلارك كِنت (سوپرمن) هستند، در كيوسكي درشان مي آورد و زير آنها پيراهن شماره ١٠ و بازوبند كاپيتاني را دارد. »
این حرف های دانیله ده روسی است در مورد یکی از اسطوره های دوران ما، یکی از گردانندگان قلب های ما.
دیدن فوتبال را که شروع کردم، عصر افسانه ها بود. از مارادونا می شنیدم و پله. از کرایف و پلاتینی. خیلی اتفاقی طرفدار انگلستان شدم و بعد منچستر و اندکی بعدتر عاشق پسر مو طلایی الدترافورد. دیوید بکهام قرار بود اسطوره ی باشگاه من باشد، قرار بود که برای همیشه آنجا بماند، مثل اسکولز مثل گیگز. اما نشد، بکهام رفت و جز خودش، ما هم باورمان نشد تا سال ها بعد. بکهام رفت ولی یادش برای همیشه در دل های طرفداران شیاطین سرخ ماند. هنوز هم پسر مو طلایی الدترافورد اوست، نه هیچکس دیگر.
منچستری که من طرفدارش شدم اسطوره های زیادی را ساخت، از بزرگترینشان سر آلکس فرگوسن کبیر تا کانتونا، گیگز، روی کین و بکهام.سال ها گذشت تمام این بازیکن ها بازنشسته شدند جوان هایی از آکادمی جایشان گرفتند و چند خرید بزرگ. اما چرا من دیگر سال هاست که اسطوره ای در این تیم نمی بینم؟ چرا دیگر بازیکنی نیست که با دیدنش فقط و فقط یاد یک تیم، یک پرچم و یک رنگ بیفتیم؟ شاید آخرینش برای منچستر رونی بود، رونی که مثل یک قهرمان باشگاه را به مقصد خانه ی پدری ترک کرد.
دوران اسطوره ها گذشته، یا لااقل من اینطور فکر می کنم. دیگر قرار نیست جرج بستی در کار باشد یا مالدینی یا زانتی. دیگر کسی مثل بوفون خودش را محو یک تیم نمی کند. دیگر کسی مثل کاسیاس با عشق روی نیمکت تیم محبوبش نمی نشیند. دوران وفاداری گذشته، زمانی جنگجوها، گلادیاتور ها و ویلیام والاس ها ارزش داشتند، زمانی که بازیکن ها نماد یک تیم بودند، زمانی که جرارد قرمز بود و لمپارد آبی، و کاپیتانی مثل پویول احترام تمام دنیا را برای بارسا می خرید. نسل عوض شده. نسل بازیکنان فعلی با اینترنت بزرگ شده اند با دنیای شبکه های اجتماعی. آن ها از 19،20 سالگی احساس می کنند که ستاره اند، آن ها سلبریتی محبوب هوادارنشان در شبکه های اجتماعی هستند، با فالوئر های میلیونی!
آن ها احساس می کنند که باشگاه بدون آن ها هیچ است، که بزرگ تر از تمام مجموعه اند. دیگر روابط پدر و پسری در مربی گری وجود نخواهد داشت. شاید اگر فرگوسن در حال حاضر مربی گری خود را آغاز می کرد هیچ وقت موفق نمی شد، با این همه جوان مغرور خودسر. شاید الان چند بازیکن تیم داشتند در رختکن تیم برایش توطئه می چیدند تا مثل مربی قبلی اخراجش کنند.
دوران اسطوره ها گذشته، ولی چرا؟
من فکر می کنم چون نسل جدید اسطوره پرور نیست، چون نسل جدید تحمل 20 سال صبر کردن برای بردن یک جام را ندارد، چون این نسل همه چیز را آنی می خواهد، هم ستاره بودن را و هم موفقیت و هم قهرمانی. حالا ستاره ها برای مربی ها تعیین تکلیف می کنند، مثل پسران برای پدران. حالا همه بهانه گیر شدند و وقتی بخواهند بروند، می روند، نه مربی مهم است نه باشگاه نه طرفداران. مثل بچه ای که تبلت جدیدی که به بازار آمده را می خواهد و بهانه گیر می شود و به زمین و زمان گیر می دهد. این روش جدید ستاره هاست، از کوتینیو و دمبله تا سانچز و دوناروما. آنها می خواهند در بالاترین سطح باشند، همیشه، نه با تلاش بیشتر نه با جنگاوری و دلاوری به سبک توتی یا باتیستوتا، آن ها آنی می خواهند، سریع و سریع تر. و البته به نظر من به همان سرعت هم دلزده می شوند از تبلت جدیدشان و نگاهشان به مرغ همسایه ایست که غاز است. دوران اسطوره ها گذشته و من حس می کنم که بعد از بوفون و چند جادوگر باقیمانده از این نسل، دیگر کسی برای عشق ورزیدن در فوتبال نمی ماند. ما می مانیم و نمایش مضحک تیم هایی که هر سال نمی توانی آن ها را از سال قبل تشخیص بدهی، ما می مانیم و یاد اسطوره هایی که با آن ها زندگی کردیم و جای خالیشان، که بد جور درد خواهد کرد.
شاید خلاصه ی تمام این حرف ها را مورینیو در واکنش به اخراج کلودیو رانیری از لستر سیتی به بهترین شکل بیان کرده :
« قهرمان انگلیس و سرمربی سال فیفا. این فوتبال جدید است کلودیو. لبخند بزن رفیق. هیچ کس نمی تواند تاریخی را که نوشتی، پاک کند. »