مطلب ارسالی کاربران
سینوهه؛فصل هشتم؛من پزشک فقرا شدم؛بخش اول
یک روز که در مطب خود بودم و انتظار بیماران را میکشیدم که یکی از نگهبانان دربار وارد شد و پرسید (سینوهه) کیـست؟
گفتم من هستم وی گفت شما را (پاتور) احضار کرده است.
پرسیدم (پاتور) کجاست؟ جواب داد که وی در کاخ سلطنتی منتظر تو میباشد سئوال کردم آیا نمیدانی با من چـه کـار دارد
وی گفت تصور میکنم که مربوط به جنازه فرعون سابق است.
من برخاستم و به دربار رفتم و (پاتور) را یافتم و او گفت (سینوهه) بطوری که میدانی ما آخرین کـسانی بـودیم کـه فرعـون
سابق را معالجه میکردیم و بهیمن جهت مومیائی کردن جنازه او باید تحت نظر ما انجام بگیرد.
گفتم چرا اکنون این دستور را بما میدهند زیرا اگر اشتباه نکنم مدتی است که دیگران دست باین کار زدهاند.
(پاتور) گفت حضور ما در انجام مراسم مومیائی کردن جنبه تشریفاتی دارد و من چون نمیتوانم دراین کار شرکت کنم این امر
را بتو واگذار مینمایم.
گفتم اکنون من چه باید بکنم؟
(پاتور) گفت تو اکنون باید به (دارالممات) بروی و بهتر این است که غذا و لباس خود را ببری زیرا توقف تو در آنجـا بـیش از
پانزده روز طول خواهد کشید و در اینمدت تو ناظر آخرین کارهای مربوط به مومیائی کردن فرعون خواهی بود.
گفتم آیا غلام خود را ببرم یا نه؟ (پاتور) گفت بهتر است که از بردن غلام، خودداری کنی زیرا او مثل تو پزشـک نیـست و از
دیدن بعضی از چیزها در (دارالممات) حیرت خواهد کرد.
من که پزشک هستم، تا آن تاریخ، تصور میکردم که راجع به مرگ آنچه باید ببینم دیدهام.
فکر مینمودم که دیگر چیزی وجود ندارد که با مرگ وابستگی داشته باشد و من آنرا از نزدیک ندیده باشم.
در مقدمه این سرگذشت گفتم که ما اطبای مصر، مومیائی کردن جنازه را جزء علوم طبی نمیدانیم زیرا این کار، عملی اسـت
که اشخاص غیر متخصص هم میتوانند انجام بدهند.
ولی بعد از اینکه به (دارالممات) رفتم متوجه شدم که سخت اشتباه میکردم و اشتباه من ناشی از این بود که مثل تمام اطبای
مصر، تخصص را منحصر بکسانی میدانستم که از دانشکده دارالحیات خارج شدهاند.
ما اطباء از روی خودپسندی تصور مینمائیم که تنها راه کار شناس شدن این است که انسان دوره مدرسه طب و دارالحیـات را
طی کند و اگر کسی این مدرسه را طی ننماید کارشناس طبی نخواهد شد.
ولی وقتی من به دارالممات رفتم دیدم که در آنجا کارگرانی هستند که هرگز قدم به دارالحیات نگذاشته اند معهـذا تخـصص
آنها در امور مربوط به تشریح ب دن از من که یک پزشک متخصص میباشم بیشر است . (چون سینوهه نویسنده این کتـاب در
یکی از فصلهای آینده، بالنسبه، بتفصیل بمناسبت مومیائی کردن جسد دو تن از عزیزانش راجع به مومیائی کردن اجساد در
دارالممات توضیح میدهد دراینجا نمیگوید که جسد فرعون را چگونه مومیائی میکر دند و بطور کلی، اسلوب مومیائی کـردن
(در درجۀ اول) مخصوص فرعون و روسای بزرگ معابد و ثروتمندان این بود که اول هر چه در سینه و شـکم و جمجمـه بـود
خارج میکردند وتخم چشمها را بیرون میĤوردند (چون فاسد میشد) و جسد را مدت چهل تا شصت روز در آب نمـک غلـیظ
قرار میدادند و بعد از این که جسد را از آب خارج مینمودند حفره های بدن و چشم را از نطرون (کربنات دوسدیوم هیدارتـه)
پر میکردند و متخصصین مومیاکار امروزی بطوری که مترجم در گذشته در مجله گریر (معالجه کردن) چاپ فرانـسه خوانـده
عقیده دارند که مومیاکاران مصری روغن نباتی کرچک یا روغن نباتی کنجد را بر (نطرون) میافزودند و آنگـاه جـسد را دی
یک اطاق گرم قرار میدادند تا رطوبت آن کم شود و سپس با نوارهای پهن که روی آن مومیـا (قیـر طبیعـی) مالیـده بودنـد
سراپای جسد را نوارپیچ میکردند و چند لایه نوار بر جسد پیچیده میشد و جسد فرعون و روسای معابد و اغ نیاء را در هفـت
لایه نوارپهن میپیچیدند و آنگاه جسد مومیائی شده از دارالممات خارج میشد و برای دفن به قبرستان منتقـل میگردیـد –
مترجم) من پس از مراجعت به مطب خود، تا مدت چند روز خویش را تطهیر میکردم تا اینکه بوهای ناشی از خانه مرگ از بین بـرود و
این مرتبه، بیماران بمن مراجعه کردند و برای دوای دردهای مختلف از من دارو خواستند.
من بزودی در طبس بین فقرای بی بضاعت محبوبیت پیدا کردم زیرا هرچه بابت حق العلاج بمن میدادند میگرفتم و مثل اطبای
سلطنتی مغرور نبودم که بگویم حقالعلاج من زر و سیم است.
شبها به مناسبت این که قلبم دارای حرکت جوانی بود به دکه میرفتم و با دوست خود (توتمس) آشـامیدنی مـینوشـیدم و
درباره اوضاع جاری صحبت میکردیم.
(آمنهوتب) سوم فرعون مصر که من ناظر بر مومیائی کردن جسد او بودم هرم نداشت تـا اینکـه وی را در آن دفـن کننـد و
فرعون را در یکی از قبرهای عادی دفن نمودند.
ولی بعد از اینکه فرعون دفن شد پسرش ولیعهد بر تخت سلطنت نشست و گفتند که وی قصد دارد که اول نزد خدایان خود
را تطهیر نماید و بعد بطور رسمی فرعون مصر شود و در انتظار اینکه ولیعهد تطهیر شود، مادرش یک ریش بر زنخ نهاد و یک
دم شیر به پشت خود آویخت و وقتی را ه میرفت آن را دور کمر می بست و بر تخت سلطنت نشست و بجای پسر باداره امـور
کشور مشغول گردید.
مادر ولیعهد اول کاری که کرد این بود که قاضی بزرگ را از شغل او معزول نمود و بجای وی (آمی) را که گفـتم کـاهن معبـد
(آتون) بشمار میĤمد قاضی بزرگ کرد و (آمی) بجای قاضی سلف، مقابل چهل طومار چرمی محتوی قـوانین مـصر نشـست و
شروع به قضاوت نمود.
بر اثر این واقعه عدهای از مردم خوابهای عجیب دیدند و بادهای غیرعادی وزید و مدت دو روز در طبس باران باریـد و ایـن
باران قسمتی از گندمها را که کنار نیل انبوه کرده بودند پوسانید.
ولی کسی از این وقایع حیرت نکرد برای اینکه پیوسته چنین بوده و هر وقت که کاهنین معبد (آمون) به خشم در میĤمدند از
این وقایع اتفاق میافتاد و در آن موقع هم کاهنین معبد (آمون) به مناسبت اینکه (آمی) یک مرد گمنام قاضی بزرگ گردید به
خشم در آمدند.
با اینکه کاهنین معبد (آمون) خشمگین بودند، چون حقوق سربازها مرتب میرسید و آنها از حیث غذا و آشـامیدنی مـضیقه
نداشتند واقعهای ناگوار اتفاق نیفتاد.
تمام پادشاهان بر اثر مرگ فرعون مصر متاسف شدند و از کشورهای مجاور الواح خارک رس پخته که روی آنها کلماتی حاکی
از ابراز تاسف نوشته شده بود برای مصر ارسال گردید و پادشاه (میتانی) دختر شش ساله خود را فرستاد که خـواهر ولیعهـد
مصر، یعنی فرعون جدید شود. (کشور میتانی از کشورهای معروف دنیای قدیم در خاورمیانه بود و باستان شناسان میگوینـد
که مرکز کشور میتانی در قسمت علیایا در سرچشمه های دو رودخانه فرات و دجله بو ده و سلاطین میتانی در بعـضی از ادوار
کشور خود را از طرف مغرب تا ساحل دریای مدیترانه که امروز ساحل کشور سوریه است وسعت میدادند و کشور دو آب کـه
در متن میخوانیم بینالنهرین است که دو رود فرات و دجله در آن جاری بود و هست – مترجم).
کشور (میتانی) در سوریه واقع شده و نزدیک دریا میباشد و حد فاصل بین سوریه و کشورهای شمالی است و کاروانهائی کـه
از کشور دو آب میĤیند از کشور میتانی عبور میکنند و بدریا میرسند.
هر شب من و (توتمس) در دکه از این صحبتها میکردیم و گاهی بر حسب دعوت (توتمس) به خانه عیاشی میـرفتیم و مـن
رقص دختران را در آنجا تماشا میکردم ولی از رقص آنها زیاد لذت نمی بردم. از روزی که (نفر نفر نفر) را در دارالحیات دیـده
بودم دیگر هیچ زن در نظر من جلوه نداشت و زن زیبا هم مانند غذای لذیذ است و وقتی انسان غذای لذیذ خـورد نمیتوانـد
غذای بیمزه را تناول کند و گرچه (نفر نفر نفر)خواهر من نشده بود ولی شاید بهمین مناسبت که وی خواهر مـن نـشد مـن
بیشتر در آرزوی آن زن بودم.
پوزش بابت تاخیر
قسمت بعدی ساعت ۲۰:۰۰
با تشکر
مصطفی سلگی