طرفداری- مهاجمی بلند قامت با پاهایی سریع چون آذرخش که در اولین لمس توپش، نرمی و انعطاف آن را حس می کنید تصور کنید. مردی سرشار از هوش و ذکاوت. همچنان که فوتبال تکامل می یابد، تنها و تنها یک چیز بیشتر در اذهان خودش را ثابت می کند؛ توتال فوتبال.
توتال فوتبال یعنی تکامل، یعنی اوج فوتبال. در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80، تاثیر این سبک بر هیجان و زیبایی فوتبال غیرقابل انکار بود. توتال فوتبال چیزهای زیادی به دنیا هدیه کرد: بازی های نفسگیر، سبکی خاص برای توسعه استعداد های بازیکنان، احیای سبک فوتبال هجومی و البته بازیکنان کامل.

در این میان، بازیکنی بود که با توانایی گلزنی بی نظیر، در آب های زلالِ «توتال فوتبال» غسل تعمید داده شده بود. او کسی نبود جز مارکو فان باستن. مردی که در میان هواداران آژاکس به «شاگردِ کرایوف» و در میان هواداران روسونری به «سن مارکو» شهرت یافته بود. مارکو، یک مهاجم کامل و بی نقص بود.
بزرگان به خاطر توانایی ایجاد لحظات درخشان، همیشه در یادها می مانند. به یکی از این لحظات برمی گردیم. لحظه ای تاریخی و جاویدان. لحظه ای که فوتبال زیباترین ثانیه های تاریخ خود را از آفرینش تجربه کرد. آن شوت سر ضرب مقابل اتحاد جماهیر شوروی، سالیان سال است در یادها مانده و سینه به سینه نقل می شود. هنری که فان باستن در لحظه به ثمر رساندن گل نشان داد به تکنیک، قدرت، انعطاف پذیری، اعتماد به نفس و خلاقیت نیاز داشت. ثانیه هایی که یکی از برترین گل های تاریخ فوتبال هلند و جهان به ثمر رسید، امروزه به نماد های گلزنی تبدیل شده است.
مارکو فان باستن در برنامه «Football’s Greatest» که از اسکای اسپورت پخش می شد، نحوه به ثمر رسیدن گل را توصیف کرد: "توپ بلندی از سوی آرنولد موهرن به سمت من ارسال شد. توپ در حال چرخش بود و به سمت من می آمد. شانسم را امتحان کردم و توپ به شکل خارق العاده ای وارد دروازه شد."
سادگی و فروتنی در توصیف فان باستن شما را گول نزند. موهرن با پای نامتعادل خود توپی را به گوشه محوطه جریمه فرستاد. رود گولیت در جایی حضور داشت که باید می بود اما توسط دو مدافع شوروی یارگیری شده بود. رینات داسیف نزدیک به تیر دروازه بود تا زاویه را ببندد. مارکو توسط یک مدافع شوروی یارگیری شده بود.
معمولا در فوتبال رایج است از اصول خاصی پیروی کنید. مربیان به بازیکنان هجومی توصیه می کنند زمانی که توپ به گوشه دروازه می آید، کرنر بگیرند یا آن را با حفظ توپ دوباره به جریان بازی بیاورند و در آخرین احتمال توپ را به شخصی که فرستاده است برگردانند. بهترین مربیان فوتبال هم نمی توانند جادوی واقعی را به بازیکن منتقل کنند. این حرکات اعتماد به نفس می طلبد.
اگر در آن صحنه مارکو با خم کردن گردنش ضربه سر می زد، همه او را تشویق می کردند، اگر توپ را کنترل می کرد، جزوی از بازی تیمی می شد، اگر توپ را به نزدیک دروازه می برد تا سنگربان را مقهور خود کند، هیچ ایرادی نداشت اما مارکو چه کرد؟ او زمان را نگه داشت. از پای راست خود به عنوان قلم مو استفاده کرد تا یکی از زیباترین آثار هنری را در المپیا اشتادیون مونیخ، خلق کند. فان باستن، شاهکار خود را تنها در چندثانیه خلق کرد.

فرانک رایکارد می گوید توپ بسیار بلند ارسال شد و حق هم داشت. سانتر موهرن با پای چپ برای هردفاعی اتفاقی معمولی بود. رونالدو کومان در مورد آن صحنه گفته است:" از آن زاویه نمی شود شوت زد. خیلی سخت بود اما مارکو تصمیمش را گرفته بود." حق با او بود. مارکو تصمیمش را گرفت چون بازیکنان بزرگ تصمیم های بزرگ می گیرند. بازیکنانی که هیچوقت به توانایی های خود ذره ای شک ندارند.
چیزی که مارکو را از سایرین متمایز می کرد، ذهنیت او و نزاع هایی بود که در ذهنش با خودش انجام می داد. بزرگ شده در حومه اوترخت و علاقمند به همه ورزش ها فقط و فقط فوتبال را می خواست چون می توانست احساساتش را در آن بیان کند.
هیچوقت رویاپردازی نکردم، همیشه لذت بردم. کم کم در فوتبال متخصص می شدم و سپس به یک بار این فکر به سراغم آمد که فوتبالیست شوم.
هوش و قدرت و میل به پیروزی، او را تبدیل به فوتبالیستی جوان و محبوب کرد، پسری که تشنه موفقیت بود. او در فوتبال مبهوت و گم شده بود و میل او برای موفقیت، گاه و بیگاه مشکلات بزرگتری بر سر راهش ایجاد می کرد. یوپ باستن، پدر مارکو تمام عکس های پسرش در روزنامه ها را جمع و به همراه پیراهن ها، جوایز دوران جوانی و بسیاری از اشیای دیگر، در اتاقی که مارکو در آن بزرگ شده نگه داری می کند. پدر او یک بار گفته بود:" او همه چیز را در اینجا به دست آورد. میراث او همین چیزها است و باید این میراث، زنده بماند."

در فوتبال، بازیکنان وقتی در سخت ترین شرایط بازی می کنند، بیشترین درس را یاد می گیرند اما مارکو به عنوان جوانی که توسط مدافعان ناچار و ناامید با ضربات بی رحمانه متوقف می شد، یاد گرفت مهاجمی انعطاف پذیر باشد که با هردوپای خود شوت های سهمگینی راهی دروازه حریف کند، با سرعت زیاد مدافعان را از پیش رو بردارد و تک ضرب، در همه جای زمین فریبنده باشد.
علاوه بر تمام این صفات، مارکو ویژگی ای داشت که باعث می شد به یکی از بهترین ها در جهان تبدیل شد. عقده پیروزی و تنفر از شکست. برای بیان میل او به فوتبال، می شود به این اشاره کرد که هرجا که می شد، فوتبال بازی می کرد. در خیابان، در حیاط خانه شان در اوترخت و به همراه تیم جوانان «EDO Utrecht» و «UVV Utrecht».
وقتی فان باستن به مدرسه فوتبال آژاکس رفت، یوهان کرایوف به تازگی از ماجراجویی خود در فوتبال آمریکای شمالی برمی گشت. بازگشت کرایوف به آژاکس، مصادف شد با ورود جوان 18 ساله که قرار بود زیر پروبال کرایوفِ بزرگ، به رشد ادامه دهد.

در اولین بازی فن باستن، او جانشین به میدان رفت و در 10 دقیقه، مقابل نایمخن اولین گلش را به ثمر رساند. واقعیت این است او هیچوقت دست از گلزنی برای آژاکس برنداشت. پس از اینکه در 20 بازی، 9 گل به ثمر رساند، خودش را به عنوان مهاجم اصلی اثبات کرد تا بین فصول 87-1983 فستیوال گل راه بیندازد. به یاد ماندنی ترین لحظه مارکو در پیراهن آژاکس، به فصل 86-1985 مربوط می شود. فصلی که 37 گل در 26 بازی به ثمر رساند و کفش طلای اروپا را از آن خود کرد. این پسرِ متولد اوترخت، در آخرین فصل حضورش در آژاکس در فینال جام در جام اروپا گل پیروزی تیمش را به ثمر رساند.
وقتی سیلویو برلوسکونی، فان باستن را در سال 1987 برای میلان خرید، مارکو کمک کرد تعاریف فراموش شده مهاجم نوک، دوباره به یاد ها بیاید. به عنوان آنچه از آکادمی دِ توکومست یاد گرفته بود، به کمک وینگرهای تیم می آمد تا علاوه بر اینکه با توپ خطری جدی محسوب شود، حرکات بدون توپ او هم دست کمی از گل های بی شمارش نداشته باشد.

سن مارکو هرموقع اراده می کرد می توانست از فواصل دور گلزنی کند. درون محوطه جریمه، با پاهای کشیده و انعطاف پذیرش و یا ضربات سرش گلزنی می کرد. مارکو خیلی زود با رود گولیت هماهنگ شد تا با وجود رایکارد در پشت آن ها، مثلث خطرناکی درست کنند و به 8 سال ناکامی روسونری در سری آ پایان دهند. سال بعد، مارکو در رقابت های لیگ قهرمانان اروپا و سری آ به قدری عالی بود که اولین توپ طلا از سه توپ طلاهایش را به شایستگی کسب کرد.
در 1992، فان باستن آقای گل سری آ شد و جادوی پاهایش، قدرت او را به رقابت های اروپایی هم کشاند. روسونری دوباره از عنوان قهرمانی اش دفاع کرد و رکورد 58 بازی بدون باخت طی دو فصل را برجای گذاشت. در ادامه، مارکو بهترین بازیکن سال شناخته شد و توپ طلا را هم به افتخارات خود اضافه کرد. عملکرد او در لاله های نارنجی هم طعم خوبی را در دهان فوتبال دوستان بر جای گذاشت. یورو 1988 برای هنرنمایی فان باستن برگزار شده بود. هنرنمایی ای که منجر به آقای گلی در این تورنمنت شد.

بخش تلخ زندگی مارکو، سقوط آزادش از عظمت و بزرگی بود. سقوط بزرگان، اکثرا به دلیل خودخواهی و حس ستارگی داشتن رخ می خورد اما مورد مارکو عجیب بود. او قربانی بزرگیِ خودش شد. سبک بازی او به عنوان مهاجم قاتل در اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90، مجازات هایی به همراه داشت. سر هرگلی که به ثمر می رساند حداقل سه بار لگد می خورد. تکل هایی که زده می شد، بی رحمانه بود. بعضی ها می گویند فان باستن به خاطر شاهکارهایی که در زمین خلق می کرد، مجازات شد در حالی که دیگران معتقدند نام این اتفاق بدشانسی بود.
جراحی پشت جراحی ولی نه. به نظر به پایان ماجراجویی سحر آمیز این مرد هلندی نزدیک شده بودیم. در دسامبر 1996 در مصاحبه ای که با فیفا انجام داد، گفته بود: "به عنوان مهاجمی که عاشق فوتبال هجومی بود، خودم را به عنوان قربانی نمی بینم. دوران حرفه ای من، درس عبرتی برای بقیه بود که چگونه حرفه ای به این شگفت انگیزی به پایان رسید. ناامید کننده ترین بخش برای من، نحوه مصدومیت مچ پایم نبود بلکه رفتاری بود که دکترها با من انجام دادند. هیچ بازیکنی به پای من آسیب نزد، بلکه جراحان بود که پای مرا نابود کردند."

یک قانون نانوشته در ورزش وجود دارد که می گوید:" وقتی بازی برای تو به پایان می رسد که بازنشسته شوی یا کم بیاوری" این حقیقت که مارکو 28 ساله بود و باید وداعی زودهنگام با فوتبال می کرد، دردناک بود. او در تیم ملی هلند، آژاکس، هیرنوین، آلکمار مربیگری کرد و سپس به دلیل تخلیه انرژی و درگیری های روانی، از فوتبال فاصله گرفت.
هیچوقت نخواهیم فهمید اگر فان باستن به بازی ادامه می داد و در سن 28 سالگی مجبور به خداحافظی نمی شد، با ظرفیتی که داشت تبدیل به چه بازیکنی می شد اما یک چیز مشخص است. این مرد بزرگ، تعاریف گم شده فوتبال هجومی را دوباره بازیابی کرد. همه ما خوش شانس هستیم که چنین زیبایی و تکامل را به چشم دیدیم.
به قلم Jon Townsend برای سایت Thesefootballtimes