!Tonight's the night. and it's going to happen again and again. HAS TO HAPPEN
(Michael C. Hall)
کمتر سریال دوستی در دنیا با جمله بالا بیگانه است. جمله ای که از شروع تا پایان سریال به آن وفادار است. به سادگی بعد از هربار شنیدنش مو بر تنشان سیخ می شود.
شاید این مجموعه به خوش نامی نزدیکترین مشابه خود هانیبال نباشد اما به شما اطمینان میدم در بسیاری از جنبه ها سرتر از آن است پس حالا شاید وقت آن رسیده یکی دیگه از شاهکارهای شوتایم رو توی لیست دانلودتون قرار بدید.
طبق منوال هر پست سریالی درباره قسمت اول (Pilot) و تا حدودی خط داستانی فصل اول توضیح میدم پس نگران اسپویلر شدن نباشید.
فیلم و سریال های زیادی درباره قاتلین سریالی تولید شده است اما برای اولین بار با دیدن زندگی یکی از آنها حس عجیبی را تجربه می کنید. کسی که از پس نیاز خود برای کشتن، همیشه دلواپس متوقف کردن دیگر قاتلین است. همیشه در کنار ارضای نیاز خود باید بداند کسی که در حال شکار اوست لیاقت زندگی ندارد چون جان افراد بی گناه را به خطر می اندازد. در کنار نداشتن احساسات اولیه انسانی، الزامی برای محافظت بی قید و شرط از بی گناهان.
پس ایده شروع سریال بکر و هیجان آور است.
از همان ابتدا باید به شنیدن صدای افکار تاریک، مرموز و گاهی کمدی دکستر عادت کنید. دکستر مثل یک فیلسوف بدون وقفه در حال کلنجار رفتن با همه چیز است و درکنار تمام اتفاقاتی که با هم تجربه می کنید هر از گاهی نظر شما را هم جویا می شود.
اولین زیبایی این روند در این است که فهمیدن ذهن یک قاتل سریالی از زمان به وجود آمدن رشته های روان شناسی و جرم شناسی (دلیل به وجود آمدن آن) یا در موارد نادر جامعه شناسی مثل یک معمای زیبا و در عین حال ترسناک بدون وقفه در حال مطالعه است.
دوم این که یادداشت های صوتی و گاها فلش بک ها تنها چیزهایی هستند که می توانیم به گذشته غم انگیز به وجود آمدن کسی که نیاز به کشتن قاتلان سریالی دارد پی برد؛ از همین جمله کمتر کسی میتواند راحت بگذرد "قاتلی که نیاز به کشتن قاتلان سریالی دارد". چه پارادوکس زیبا و دلهره آوری! با این تفاوت که کشتن نه به معنی متعارف سریال های جنایی (سلاح سرد یا گرم یا حتی با دست) بلکه با تکه تکه کردن با استفاده از تمامی ابزارهای صنعتی!!! و آنجا دیوانگی و ترس بر همه احساسات تماشاچی غالب میشه که همه این ها در 6 دقیقه اول از اولین قسمت سریال روی سرتان هوار می شود.
به محض شروع، جریان داستان پردازی سریال به هیچ عنوان اجازه تحلیل اتفاقات را به شما نمی دهد. حوادث یکی پس از دیگری رخ می دهند و درست زمانی که انتظار دارید ادامه اپیزود پیرامون حادثه اولیه شکل بگیرد. بوم!!! ریتم سریال بی رحمانه سریع است اما در ادامه بالانس می شود. زندگی دکستر محوریت داستان است. کشمکش افکارش در کمترین و ساده ترین موضوعات روزمره تا پیچیده ترین وقایع هرگز خسته کننده نیست. شاید جمله هیچ چیز اونطوری که به نظر میاد نیست را زیاد در فیلم ها شنیده باشید؛ به جرأت میشه گفت این جمله اساس زندگی دکستر و خط داستانی سریاله و دلیلش هم پیچیدگی اتفاقاتیه که همیشه دنبالش هست. بگذارید اینطور بگم: دکستر در حالی که شب ها مشغول به کشتن قاتلان است از طرف دیگر یک متخصص الگوی خون شناسی(؟؟!) که توی اداره پلیس میامی کار میکنه؟؟!!!
همین کافیه تا بدونید که تا کجا این زندگی دوگانه ریشه داره و وقتی این دو زندگی که برای هر کدام شخصیت مربوطه رو داره به هم گره میخورن در کنار دکستر مغز شما منفجر میشه. اولویت ها، روابط کاری و احساسی، نحوه بروز احساسات و حتی نگاه به ماهیت زندگی پر می شوند از سوالاتی که پیدا کردن جوابشون در عین مخفی کردن چهره واقعی به کابوس تبدیل می شوند.
اتفاقات و روند داستان سریال زیبا و هنرمندانه کنار هم چیده شده و هرگز شما رو خسته نمیکنه.
شخصیت شناسی مجموعه عالیه و همه شخصیت ها پیوسته به چالش کشیده میشن. زیباترین رابطه رو دکستر با دبرا، خواهر ناتنی بد دهنش داره که تا آخر سریال هیچ چیز رو از شما دریغ نمیکنن و البته هری (کسی که دکستر رو به فرزندی قبول کرده) کسی که معمار شخصیت و نحوه کنار اومدنش با نیازهاش (کشتن قاتل ها به جای مردم عادی) همیشه جایی گوشه افکارش رو پر کرده. در طول سریال دکستر روابط عاطفی با شخصیت های متفاوتی برقرار میکنه اما هرکدوم به نوعی از زندگیش کنار میرن (خود دکستر درباره هرکدوم توضیح میده :) ) که تاحدی بیننده رو درگیر میکنه که چه کسی آخر همزاد قاتل دوست داشتنی ترین قاتل تلویزیونی تاریخ میشه تا وقتی که با اضافه شدن Yvonne Strahovski میفهمیم که بهترین انتخاب ممکن برای نقش Hannah که همزاد ابدی دکستر هست انتخاب شده است.
در پایان بگم که همه جنبه ها سنجیده و دقیق در جای خود قراردارند. مجموعه یک تیم خوب از بازیگران (به جز بازیگر نقش لاگویرتا که تا آخرین سکانسی که بازی میکنه روی اعصاب بیننده است) رو کنار هم گذاشته و بهتر از اون بازیگران میهمان. از بازی چشم نواز Michael C Hall نمیشه ساده گذشت. سریال ضربان منظمی داره و مدام بین لحظات معمولی و میخکوب کننده جابجا میشه. موسیقی یکی از بهترین های شوتایم هست که با آهنگ های لاتین هم ترکیب میشه. صحنه سازی بی نظیره در کنار جلوه های ویژه مثال زدنی و صداگذاری از بهترین هاست.
با ندیدنش هیچ درصدی از عمرتون بر فنا نیست فقط امیدوارم لذت دیدن این سریال رو از خودتون دریغ نکنید.
RED