بابا،
زیباییِ دختر به گیسویِ بلند است ...*
بابا لاغر شدم برایِ تنم کار مشکل است
طی مسیر با تنِ تَب دار مشکل است
بد راه میروم نروم می خورم زمین
پایِ برهنه رد شدن از خار مشکل است
کوتاهیِ قدم به وصالم ضرر زده
بالایِ نیزه رفتی و دیدار مشکل است
گفتم سر تو را بدهند مشت زد به من
بابایِ من تحملِ آزار مشکل است
اوباشِ شام دور و برم پرسه میزنن
در ازدحام رفتنِ بازار مشکل است
ما شاهزاده ایم کنیزی به ما چه کار؟
رفتن میان خانه ی اغیار مشکل است
گیرم که همه سرمه و آئینه بیارند
این دخترکِ سوخته زیبا شدنی نیست ...
این پا نشدن پیشِ تو ، از بی ادبی نیست
این پایِ ورم کرده دگر پا شدنی نیست
این گیسویِ کوتاه دگر شانه ندارد
زحمت نکش عمه،گره اش واشدنی نیست
آن شب جلویِ مادرِ تو بد کتکم زد
وَرنه قدِ کوتاه چنین تا شدنی نیست ...
شد تیزیِ چکمه اَثرَش چون نوکِ مسمار
پهلویِ گلد خورده مداوا شدنی نیست
دختر که زمین خورد زِ گیسو نکشیدَش
*بی ناز کشی هایِ پدر پا شدنی نیست